مراحل تحقق موت ارادی 2008/12/17
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
مراحل تحقق موت ارادی
مبنای سلوک طریق عشق خدایی به موت ارادی است. موت ارادی پس از اخذ مسائل و معارف اصلیه و فرعیه، با طی مراحلی حاصل شود که عبارتند از: توبه، زهد، توکل، عزلت، قناعت، ذکر، توجه، صبر، مراقبه، رضا.
مرحله اول – توبه است. توبه ندامت است از معصیت به طوری که اگر قادر شود بر مثل آن، میل ننماید و این توبه عام است. توبه خاص، آن است که تائب بیرون آید از لذت صورت ظاهر و درآید درخلوتگاه باطن. توبه خاص الخاص، مراجعت است به حضرت عزت با اراده، چنان که موت اضطراری مراجعت است به غیر اراده.
سالکا از جواهر و اَعراض و اغراض باطله اعراض نما، و از طریق یاری به درگاه باری مراجعت فرما، و مخلصانه از جمیع ذنوب و عیوب خالص شو تا خلاص شوی، و بدان گناه آن است که محجوب گرداند ترا از نور و قرب الهی. بر طالب واجب است که محبت غیر محبوب از دل بیرون کند به عشق محبوب.
مرحله دوم – زهد است. زهد آن است که بیرون آید از حلاوت لذات جسمانی، و تزهد نماید از متاع دنیائی و استمتاع نفسانی، چنان که به موت اضطراری از همه اینها بیزاری نماید. زاهد کسی است که محبت ماسوای حق را از دل بیرون کند.
مرحله سوم – توکل است بر خدای تعالی. متوکل کسی است که قطع وثوق و اعتماد از اسباب ظاهری نماید چه، تنها خدا او را کافی است «وَ مَن یَتَوَکَل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ».
مرحله چهارم – قناعت است. قانع کسی است که از شهوات نفسانیه و تمتعات حیوانیه وارسته باشد مگر به قدر کفاف به جهت طاعت؛ و باید که در مأکول و ملبوس اسراف نکند «اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرِفینَ».
مرحله پنجم – عزلت است. درباره عزلت اخبار و روایات بسیار وارد شده، زیرا آن را فواید بیشماری است. عزلت، بیرون آمدن است از مخالطت خلایق به صورت باطن به انقطاع علائق و عوائق. اصل عزلت، معزول گردانیدن حواس است به خلوت از تصرفات محسوسات، زیرا تعلق به محسوسات، آفت جان و دل است.
عزلت آن است که نگذارد غبار خاک تصرف محسوسات و گرد و غبار تعلقات از روزن دل وارد شود، که تقویت نفس اماره و تقویت صفات ذمیمه از آن است و روح را در این معامله، زیان است. زیرا چون روح نفیس با نفس خسیس مؤانست گیرد، به اتفاق از طریق نفاق، روی به اسفل سافلین نهند.
اگر فرزند گرامی از غایت نادانی از پی مادر نفسانی رود و پدر عقل نیز به محبت فرزند با ایشان متفق شود، با هم روی به دیار فنا نهند. لکن اگر فرزند، بالغ و رسیده باشد و از پی پدر حقیقی عقل رود و مادر نفسانی نیز بر سبیل مرافقت با ایشان موافقت نماید، از جهان صورت ظاهره به عالم معنی باطنه مراجعت کند.
عزلت، پرهیز است از رذایل، چنان که اگر کسی مریض شود، به دستور طبیب صادق حاذق، امساک کند از طعام و شراب نامناسب و خوردن زاید، تا او را بهبودی حاصل شود. حضرات انبیأ و اوصیأ و اولیأ که اطبأ نفوسند، امر به عزلت فرمودهاند تا در اثر این پرهیز خدایی، رنجورِ مهجورِ منزویِ طالب، شفا یابد.
مرحله ششم – ملازمت ذکر است. ذاکر کسی است که بیرون آید از ذکر غیر حق به فراموشی «وَاذکُر رَبَّکَ اِذا نَسیتَ».
کلمه مقدس «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ» مرکب است از نفی و اثبات، و حکیم کریم به شربت لاء نافیه، مواد فاسده و اخلاط منهمره را زایل گرداند، که تقویت نفس اماره و صفات ذمیمه از آن است. لیکن به اثبات اِلا الله به صحت و سلامتی جان و دل بیفزاید و عقده شبهت بگشاید. با توجه به جایگاه خاص ذکر، در انتهای این مراحل، به تفصیل بیشتری خواهد آمد.
مرحله هفتم – توجه است، یعنی متوجه حق شوی ظاهراً، باطناً، جوهراً، عرضاً و بیرون آیی از هر داعیهای که ترا به غیر حق خواند، تا باقی نماند محبوب و مطلوبی، مقصد و مقصودی، رغبت و مرغوبی الا حق.
مرحله هشتم – صبر است، یعنی بیرون آیی از حظوظ نفسانی و مراد جسمانی به مجاهده، و ثبات نمایی تا محبوبات نفسانی راکب تو نگردد، و ثابت باشی بر طریق اخیار و استقامت ورزی بر سبیل ابرار، و به تصفیه دل و تجلیه روح، ملازم گردی.
مرحله نهم – مراقبه است. مراقبه مشتق است از ترقب یعنی انتظار. مراقبه یعنی جمع آوری نمودن حواس ظاهره و باطنه در انتظار محبوب، اعراض از غیرحق و استغراق در بحر محبت.
سالک باید مشتاق لقای او باشد جان و دلش نه آب و گِلش. روحش از جناب او مدد یابد و استغاثه از درگاه او جوید و شکایت از فراق او به او کند.
بزرگان فرمودهاند شکایت را سه وجه است:
اول – شکایت از حبیب نزد غیر حبیب، و این اقتضای بیزاری کند از یاری.
دوم – شکایت از غیر حبیب نزد حبیب، و این را نیز خوب ندانستهاند.
سوم – شکایت از فراق حبیب به خود حبیب، بزرگان این را پسندیدهاند.
در این صورت مسبب الاسباب و مفتح الابواب، درهای رحمت و وصال بگشاید و به نور رحمت نامتناهی، ظلمات نفس اماره را به لحظهای چنان محو نماید که به مجاهدات و ریاضات چند ساله میسر نگردد، و سیئات نفس را به حسنات روح مبدل سازد «یُبَدٍّلُ اللهُ سَیٍّأتِهِم حَسَناتٍ».
سالک حقیقی کسی است که حب ما سوی را از دل بیرون کند «الَّذینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُباً لِلهِ». هرگاه کسی جمال و جلال او را مشاهده کند، دوست دارد او را و آن که کسی را دوست دارد، دوست دارد فعل او را.
مرحله دهم – رضاست، رضا ثمره محبت است و محبت ثمره معرفت. رضا آن است که بیرون آیی از رضای نفس خود و درآیی به رضای حق. سالک در مقام رضا کسی است کهاوصاف ظلمانیه در دل او مرده باشد. خدای تبارک و تعالی در سوره ۶ آیه ۱۲۲ میفرماید «آن دل که به اوصاف ظلمانیه در شجره وجود انسانیه مرده شود، ما به اوصاف ربانیه و الطاف رحمانیه آن دل را زنده میگردانیم».
مقام رضا بالاتر است از مقام صبر و در پیش اهل حقیقت، نسبت صبر به رضا مانند معصیت است به طاعت. زیرا صبر اقتضای کراهت دارد از بلا، لیکن رضا لذت برد از بلا. از اهل محبت نیست سالکی که متلذذ نشود از بلا، و ایثار ننماید مراد محبوب را بر مراد خویش.
اهل حقیقت فرمودهاند: صبر از اصعب منازل است و اوحش آن در طریق محبت و انکر او در طریق توحید. این است که ایشان صبر را در طریق حق از اشد منکرات شمردهاند. اما سالک طریق حق را هر دو طرف مقابل، یکسان است. برای اهل رضا، توانگری و درویشی، صحت و مرض، حیات و موت یکسان است، این است یک معنی از معانی آیه شریفه «لا یَرَونَ فیها شَمساً وَ لا زَمهَریراً».
مقام رضا و حریت یکی است. رضا ترک اختیار است و رضایت به هرچه از محبوب ازلی رسد، سالک حقیقی در مقام تسلیم است «لِکَیلا تَأسَوا عَلی مافاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما آت-کُم».
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.