مراحل ظهور قوای نفس 2008/08/05

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

مراحل‌ ظهور قوای‌ نفس‌

مبدأ همه‌ حرکاتی‌ که‌ به‌ انواع‌ کمالات‌ منتهی‌ می‌شود، یکی‌ از دو چیز است: طبیعت‌ یا صناعت. طبیعت‌ مانند تحریک‌ نطفه‌ در مراتب‌ تحولات‌ و دگرگونی‌های‌ گوناگون‌ و پی‌ در پی‌ تا آنگاه‌ که‌ به‌ کمال‌ حیوانی‌ رسد. صناعت‌ مانند تحریک‌ چوب‌ به‌ وسایط‌ و ادوات‌ تا آنگاه‌ که‌ به‌ کمال‌ تختی‌ رسد.

طبیعت‌ مقدم‌ است‌ بر صناعت‌ هم‌ از حیث‌ وجود و هم‌ از حیث‌ رتبه، چه‌ صدور آن‌ از حکمت‌ الهی‌ محض‌ است‌ و صدور صناعت‌ از خواسته‌ و اراده‌ انسانی‌ به‌ استمداد و اشتراک‌ امور طبیعی، پس‌ طبیعت‌ به‌ منزله‌ معلم‌ است‌ و صناعت‌ به‌ منزله‌ متعلم.

کمال‌ هر چیزی‌ در تشبه‌ اوست‌ به‌ مبدأ خویش، و کمال‌ صناعت‌ در شباهت‌ آن‌ است‌ به‌ طبیعت. این‌ شباهت‌ وقتی‌ واقع‌ شود که‌ اقتدا به‌ طبیعت‌ کند تا کمالی‌ که‌ به‌ قدرت‌ الهی‌ طبیعت‌ را متوجه‌ آن‌ گردانیده، در صناعت‌ نیز بر وجه‌ تمیز و تدبیر حاصل‌ آید. پس‌ فضیلت‌ لازمه‌ صناعت، حصول‌ کمالی‌ است‌ همانند و مقارن‌ با کمال‌ طبیعت.

در تهذیب‌ اخلاق‌ و کسب‌ فضایل‌ نیز اقتدا به‌ طبیعت‌ لازم‌ است، که‌ تأمل‌ کنیم‌ در مراتب‌ وجود و قوا و ملکات‌ که‌ در بدو خلقت‌ بر چه‌ سیاق‌ بوده‌ و در تهذیب‌ از همان‌ روش‌ پیروی‌ کنیم.

اولین‌ قوه‌ای‌ که‌ در کودک‌ پدید آید قوه‌ طلب‌ غذاست‌ و سعی‌ در تحصیل‌ آن. چه‌ کودک‌ چون‌ متولد شود، نا آموخته‌ شیر از پستان‌ طلب‌ کند، و چون‌ این‌ قوت‌ در او افزون‌ شود آن‌ را به‌ آواز و گریستن‌ خواهد، چون‌ قوه‌ تخیل‌ او تا حدی‌ تقویت‌ یابد، مطالبی‌ را که‌ از طریق‌ حواس‌ تحصیل‌ کرده‌ خواستار شود. بعد قوه‌ غضب‌ پدید آید و از آنچه‌ اذیت‌ و آزار رساند، احتراز کند و در مقابل‌ آنچه‌ مانع‌ وصول‌ منافع‌ او شود، مقاومت‌ و کوشش‌ آغاز کند و اگر بتواندبه‌ تنهایی‌ به‌ دفع‌ و انتقام‌ قیام‌ نماید، واِ‌لا‌ به‌ فریاد و گریه‌ از مادر و دایه‌ یاری‌ جوید. سپس‌ خاص‌ترین‌ اثر نفس‌ که‌ قوه‌ تمیز است‌ در او ظاهر شود، ابتدای‌ ظهور این‌ قوه‌ حیاست‌ که‌ دلیل‌ بر ادراک‌ حسن‌ و قبح‌ است‌ و این‌ قوه‌ و سایر قوا در او رفته‌ رفته‌ رو به‌ تقویت‌ و تزاید نهد. بنابراین‌ سه‌ قوه‌ مشخص‌ در وجود انسان‌ به‌ فعالیت‌ افتد:

اول‌ – قوه‌ای‌ که‌ مبدأ جذب‌ ملایمات‌ است‌ و چون‌ شخص‌ را به‌ تغذیه‌ و نمو‌ رساند، به‌ کمالی‌ که‌ متوجه‌ گردیده‌ برانگیخته‌ شود، پس‌ میل‌ نکاح‌ و شوق‌ به‌ تناسل‌ در او پدید آید.

دوم‌ – قوه‌ غضب‌ که‌ مبدأ دفع‌ امور منفی‌ و ناملایم‌ است‌ و چون‌ به‌ حفظ‌ شخصی‌ قادر گردد، اقدام‌ بر محافظت‌ نماید و انواع‌ تفوق‌ در او پدید آید.

سوم‌ – قوه‌ تمیز که‌ چون‌ تقویت‌ یابد تعقل‌ در انواع‌ نماید و آن‌ را عقل‌ نامند. در این‌ حال‌ کمالی‌ که‌ به‌ تدبیر طبیعت‌ واگذار بود، تمام‌ گردد و بعد از آن‌ نوبت‌ تدبیر صناعت‌ رسد و بدان‌ بقای‌ حقیقی‌ یابد.

پس‌ انسان‌ را قوایی‌ است‌ باطنی‌ و تمایلاتی‌ ذاتی؛ او را گنج‌های‌ مدفونی‌ است‌ که‌ تا به‌ کشف‌ و استخراج‌ آنها نایل‌ نگردد به‌ سعادت‌ حقیقی‌ نرسد. سالک‌ الهی‌ باید خود را بجوید و گمشده‌ خویش‌ را در درون‌ خود پیدا نماید، که‌ بزرگان‌ نیز خود را کاویده‌اند و به‌ آن‌ گنجینه‌ها دست‌ یافته‌ به‌ تماشای‌ آن‌ پرداخته‌اند.

طالب‌ فضیلت‌ باید ابتدا اقتدأ به‌ طبیعت‌ کند و بر طبق‌ دستورات‌ و تعالیم‌ استاد خویش، ابتدا به‌ تعدیل‌ شهوت، بعد به‌ تعدیل‌ غضب‌ و سپس‌ به‌ تعدیل‌ قوه‌ تمیز پردازد، و هرگز طریقه‌ نومیدی‌ نپیماید. چه‌ اهمال‌ و نومیدی‌ سبب‌ شقاوت‌ ابدی‌ است‌ و جز تأسف‌ از آن‌ نتیجه‌ای‌ حاصل‌ نگردد.

طالب‌ کتابت‌ یا تجارت‌ را ممارست‌ آن‌ حرفه‌ باید تا هیئتی‌ در طبیعت‌ او راسخ‌ گردد که‌ مبدأ صدور آن‌ فعل‌ به‌ اقتضای‌ مصلحت‌ شود، آنگاه‌ او را به‌ اعتبار آن‌ ملکه، صانع‌ خوانند و بدان‌ حرفه‌ نسبت‌ دهند. همچنین‌ طالب‌ فضیلت‌ را اقدام‌ بر افعالی‌ باید که‌ آن‌ فضیلت‌ اقتضا کند تا هیئت‌ و ملکه‌ای‌ در نفس‌ پدید آید که‌ اقتدار بر صدور آن‌ افعال‌ بر وجه‌ کمال‌ به‌ سهولت‌ باشد تا به‌ آن‌ فضیلت‌ متصف‌ گردد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.