طی مراحل وصال 2013/10/03

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه مصباح الطاهرين

مِنی از کلمه امن مشتق است و چون کمال وصال در امنیت کامل است لذا آن مکان را که محل وصال است، منی گویند نه حوالی بیت الله را. از نظر ظاهری، امنیت خانه خدا طبق اصول احرام مرعی است ولی از نظر باطن یعنی از حیث نفوذ و غلبه قوای شیطانی، حوزه بیت الله وقتی امن است که شرایط حج در کلیه حجاج جمع باشد. یعنی از آنان که به امید وصال آنجا گرد آمده‏اند، کاری سر نزند که امنیت دیگران برهم زند.
بنابراین مفهوم عرفات و مشعر و منی کمال معرفت، کمال یقین و کمال وصال است. حضرت ابراهیم‏(ع) در سآیه توفیق الهی در عرفات به کمال معرفت نایل گردید، از این رو مسلمین موظف هستند مراتب مربوط به عرفات را مرعی داشته و محترم شمارند.
البته معرفت از نظر تنوع به طور اعم و از نظر مراتب به طور اخص انواع و اقسام دارد، در اینجا همین قدر اشاره می‏شود که شناسایی و عارف شدن موضوعی است و یقین موضوع دیگر. بدون معرفت، یقین محال است و بدون یقین، وصال ممکن نیست.
کمال وصال چیست؟ در کانون دل انسان آرزویی نهفته است که اگر برآورده شود، به وصال نایل می‏گردد، و وصال وقتی به درجه کمال رسد که طالب از هر جا منصرف شده به تمام معنا متوجه مطلوب گردد.
کمال را نیز علائم و مراحلی است که اول آن از خود گذشتگی و دومش قطع علاقه است از هر چیزی که تعلق خاطر بیش از همه بدان معطوف است مانند اولاد و غیره، زیرا مقام باطنی و معنوی هر کس در پیشگاه خدای لایزال به نسبت مراتب انقطاع اوست.
حضرت اسماعیل کودکی بود کریم بر‏آمده و عزیز برخاسته که به سلاله خلت بود. گوشه دل حضرت خلیل در وی آویخت ، به چشم استحسان در او نگریست. از بارگاه عزت عتاب آمد ای خلیل! ما ترا از بت آزری برهانیدیم که دل در بند اسماعیل کنی؟ با ما دعوی دوستی کردی از علایق و خلایق ببریدی، آن دلی که وقف این محبت و جمال ما بود، به دیگری پرداختی و مهر مهر بر او نهادی؟ خیز و او را در راه ما قربان کن، اگر ما را می‏خواهی، درد خود درمان کن.
خلیل خدا برخاست و خویشتن را از قید دنیا رهانید. با وجود این که علاقه‏اش بیش از همه به اسماعیل بود، حاضر شد او را در راه مطلوب قربانی دهد « فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» هر دو آماده انقیاد به فرمان خدا شدند و در آن مکان مقدس، فرزند پدر را گفت: ای پدر مرا بر تو سه حاجت است: اول این که دستها و پاهای مرا سخت ببندی که مبادا چون کارد بر حلقم نهی دست و پا زنم و قطرات خون به جامه تو افتد و این بی حرمتی گردد و از مراتب اخلاص کاسته شود.
حاجت دوم این که مرا به روی افکنی تا در حال سجده جان تسلیم کنم و نباید به روی من بنگری که ممکن است مهر پدری بجوش آید و در انجام فرمان خدا سستی کنی و نباید من بر روی تو نگرم، ممکن است مهر فرزندی بجوش و خروش آید، از فراق تو جزع کنم و در انجام فرمان خدا سستی شود. کارد را تیز کن تا مرگ برایم آسان گردد.
حاجت سوم این که چون پیش مادرم رسی و من با تو نباشم دلسوخته گردد، با او مدارا کن و سلامم را به او برسان و پیراهنم را بدو ده.
حضرت ابراهیم بگریست که ای خدا قوم من بت پرستیدند و من ترا یگانه‏ پرستیدم. تو آن خدایی که از آتش نمرود نجاتم دادی، اکنون با کمال اشتیاق آماده انجام امر تواَم. این بگفت و کارد همی کشید و کارد نمی‏برید! تا بدانی کارد که می‏بُرد نه به طبع می‏برد بلکه به فرمان می‏برد ؛ آتش که می‏سوزد نه به طبع می‏سوزد بلکه به فرمان می‏سوزد. چون خلیل خدا فرمان خدا را بجای آورد «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ». آری هیچ ذبحی عظیم تر از ذبح نفس اماره نیست و بدینسان، کمال وصال حضرت ابراهیم ثابت شد.
اگر چه حضرت ابراهیم قبلاً هم دارای معرفت و یقین و مقام وصال بود، ولی پیش از طی مراحل عرفات و مشعر و منی، ابتدا در راه خدا تمام هستی خود را بذل کرد و بعد از آن پشت پا به تمام تعلقات زد تا سرانجام به مراحل کمال معرفت و کمال یقین و کمال وصال نایل شد.
ای سالک! خود را بشناس که آدمیت عالم ظاهر است، دل سلیم عالم معنا. آدمیت صدف دل است، دل صدف نقطه سرّ. آدمیت در صورت دل متحیر و دل در نقطه سرّ. نظر خاص خدای تبارک و تعالی شامل نقطه سرّ شد و کعبه از این نظر شرافت یافت: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ » و در سوره دیگر فرمود « وَطَهِّرْ بَیْتِیَ » . در اولی اضافت نام خود را با خانه کرد و زایران را کسان خود خواند و در دیگری، اضافت خانه با نام خود کرد « وَطَهِّرْ بَیْتِیَ » بیت مرا یعنی دل خویش را پاک گردان؛ یعنی تو از آن منی، من از آن تو.
چنان که قبلاً اشاره رفت، ارباب معارف را در این معنی، زبان دیگر است: حج دو نوع است، یکی آن است که از خانه خود برخیزد به بیت الحرام، و دیگری آن که از نهاد خود برخیزد به خالق ذوالجلال والاکرام. آن یکی تا عرفات است و این دیگری تا معرفت. آنجاچشمه زمزم است، اینجا چشمه شراب وصال. آنجا قدمگاه خلیل است، اینجا نظر گاه جلیل. آنجا آیات بیّنات است، اینجا رایات ولایات. آنجا رکن شامی و یمانی است، اینجا گنج معانی. آنان کعبه از بادیه جستند، اینان از راه دل.
ای سالک در این ایام مقدس خود را آماده کن تا با کاروان راه حقیقت، سفر معنا کنی تا نور « وَطَهِّرْ بَیْتِیَ » و نیز نور حقیقیّه « وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ » در کانون دل تو متجلی گردد، و علاوه بر زیارت ظاهری، زیارت باطنی نیز نصیب تو شود و نامت در جرگه سعدای حقیقی ثبت و ضبط گردد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.