مفهوم حقیقی تقیّه 2008/06/29
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد اول
تقیّه از دستورات اسلامی است و در یکی از تَوْقیعات شریفه نیز به آن امر شده است. اهل ایمان باید تقیه را به موقع خود مراعات کنند و اِلاّ ممکن است خسارات بیشماری بر جان و مال و عِرض، بالاخص بر دین و ایمان وارد شود. بنابراین رعایت تقیّه از فرایض دینی است و عدم مراعات آن، ترک واجب بوده موجب مسئولیت و مؤاخذه در پیشگاه پروردگار متعال است.
در قرآن مجید آیات بسیاری برای تقیه وجود دارد که مهمترین آنها سه آیه است:
اول – «لاٰ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ اَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فی شَیْءٍ اِلاّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقیٰهً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اِلَی اللهِ الْمَصیرُ : نباید اهل ایمان در برابر مؤمنین، کفار را یاران و مددکاران و دوستان و سرپرستان خود قرار دهند، و کسی که چنین کند هیچ ارتباطی با خدا ندارد مگر این که از ایشان تقیه کند و خدا شما را از مُجازات برحذر میدارد و بازگشت به سوی اوست».
متأسفانه برخی از مسلمانان برخلاف این فرمان، گاهی کفّار را به دوستی و یا سرپرستی خویش گرفته و از جان و دل از آنان استقبال میکنند، بدون این که جای ترسی از ایشان باشد.
دوم – «مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ ایمٰانِهِ اِلاّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْاِیمٰانِ: کسی که پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود، او را عذاب عظیمی است، مگر این که به اجبار کسی را وادار به اظهار کفر کنند ولی قلب او در عین حال با ایمان آرام باشد، در این صورت او مسئول نیست». البته اگر فردی در غیر مورد با وجود ایمان قلبی، به زبان انکار ایمان کند مسلّماً در درگاه الهی مسئول است. زیرا برای او اتمام حجت شده اما برای فردی که حجت تمام نشده، شاید تا حدی عُذرَش موجّه باشد.
سوم – «رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ ایمانَهُ: مرد مؤمنی از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان میداشت»؛ زیرا میترسید که بر پیکر اسلام و ایمان لطمهای برسد. بنابراین ترس و تقیه مراتبی دارد.
البته در قرآن مجید آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر بسی بیشتر از تقیه است و در توقیعات شریفه نیز علاوه بر تقیه، توصیه اصلی بر امر به معروف و نهی از منکر است. در اسلام امر به معروف و نهی از منکر اصل عمومی است و تقیّه یک امر فرعی و استثنایی، که فقط در موارد خاص باید صورت گیرد. در واقع، تقیه از مراتب امر به معروف و نهی از منکر است و در آیه مذکور نیز با حرف استثناء «اِلاّ» آمده است.
خداوند متعال در آیه اول پس از این که تکلیف مسلمانان را در زمینه ارتباط خارجی با لحن مُؤکّد و شدید، اجتناب از دوستی با کفار تعیین میکند، میفرماید: «اِلاّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقیٰهً: مگر این که از ایشان تقیه کند». ظاهر ساختن مصدر تُقاه بجای تقیه، نماینده آن است که تقیه بطور مطلق مطرح نیست وگرنه میفرمود: «اِلاّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ» بلکه مراد از تقاه، یعنی تقیه و ترس خاصی، نه هر ترس و تقیهای. حضرات ائمه اطهار علیهم السلام که طرفدار تقیه بهجا و بهمورد بودند، آن را از این آیه از کلمه تقاه استخراج نمودهاند. علمای اسلامی نیز تقیه را تنها در موارد خاص به جا آورده از تعمیم و سرایتش به همه مراتب و شئون زندگی اجتناب میکردند.
آری علمای ربانی و دانشمندان اسلامی هرگز نمیگذارند که تقیه یک امر فراگیر شده و فرع به جای اصل نشیند و جریان طبیعی زندگی محکوم یک وضع استثنایی گردد. اصولاً غیرمعقول است که امور استثنایی رنگ ابدی به خود گیرند و امور ابدی، وضع استثنایی پذیرند! لکن عدهای پیشوانما، اصول و قوانین اساسی و مسلّمات اسلام را تبدیل به امور استثنایی کردند.
بنابراین اصل اولیه اسلام در این باب، امر به معروف و نهی از منکر است و در موارد اضطراری از اصل ثانوی تقیه استفاده میشود که آن هم در مفهوم صحیح و به مورد خود، نوعی دعوت و خدمت به اسلام است.
در واقع تقیه الهی، بهکارگیری فن دیگر و تغییر شیوه عملکرد در امر به معروف و نهی از منکر است، همانند عقبنشینی در جنگ. کارشناسان نظامی معتقدند که جنگ مراحل سهگانهای دارد: هجوم، دفاع، عقبنشینی. چنین عقبنشینی نه فرار از جهاد که مرحلهای از آن و بلکه خدمت به جهاد است. به اتفاق آرای تمام علمای اسلامی و آیات ۱۵ و ۱۶ سوره اَنفال و سایر نُصوص، این عقبگرد نه گناه و معصیت کبیره، که غافلگیر کردن دشمن و تجدید قوا برای ادامه جهاد است. تقیه نیز چنین نقشی دارد، لکن متأسفانه عدهای حقیقت مُتَرَقّی تقیه و مفهوم صحیح آن را مانند سایر علوم و معارف حقه از اکثر مردم پنهان داشتند، تا بتوانند ارزیابیهای نادرست و تصویرهای غیرمنطقی و نامعقول از تقیه به عمل آورند.
مقدسمآبان و علمای قِشری برای شانه خالیکردن از بار مسؤولیت و کنارهگیری از انجام وظایف در امور اجتماعی و تعطیل کردن باطن احکام الهی و فلج نمودن امور حیاتی اسلام و گذاشتن سرپوش بر روی سودجوییها و خودخواهیها و خودکامگیها و لذتپرستیهای خویش، تقیه را که یک امر استثنایی و فرعی است، تبدیل به امر دائمی و اصلی کلی کردند!
البته چنین تقیه نه موجب ترقّی و پیشرفت اسلام که سبب تنزّل آن است. تقیه که از عوامل الهیه برای حفظ استقلال دین است، نباید مبدّل به عامل اِضمِحلال و نابودی آن گردد؛ از اینرو دولت اسلامی باید همواره ناظر بر امر به معروف و نهی از منکر مسلمانان و یا تقیه ایشان باشد. بسا افرادی که ظاهراً امر به معروف کنند ولی آنان را با معروفات فاصله زیادی است، نهی از منکر نمایند و خود سراپا مشغول مُنکراتند! همچنین فردی که اظهار تقیه میکند باید به عملکرد او از دیدگاه قرآن و اسلام رسیدگی شود.
حضرت صادق(ع) میفرماید: کسی که ادعای ایمان نماید ولی بعد اعمالی از او سربزند که ناقض ادعایش باشد، او از ایمان خارج است مگر این که اظهار تقیه کند، در این صورت باید رسیدگی شود که آیا تقیه لازم بوده یا نه؟ بزرگان فرمودهاند تقیه را مواضعی است، هر کس آن را از جایگاهش زایل کند، مورد مؤاخذه خدا خواهد بود.
و نیز امام جعفر صادق(ع) میفرماید: مؤمن در هر حال مجاهد است، در عصر دولت باطل به تقیه جهاد میکند و مراد از ترس در این مورد، ترس از گناهان کبیره است که مبادا بر پیکر اسلام و قرآن صدمهای وارد آید؛ امّا در عصر دولت حق پس از اتمام حجت به شمشیر جهاد میکند. چنین تقیه مراتبی از جهاد است که راه را برای دولت حق باز میکند، این کجا و تقیهای که ظاهربینان و روحانینمایان کذایی معنا میکنند کجا؟! کسی که چنان فتوایی دهد بویی از حقایق به مشام دلش نرسیده، و یا بسا که به علت عدم تزکیه نفس، مُکْتَسَباتِ او از حقایق و علوم با آلایشهای درونی او ترکیب یافته و ضایع شده باشد. امّا حقایق و علوم و معارف حقه مخزون در سینه بزرگان، موجب هدایت خود و ارشاد سایرین است؛ آنان به توفیق الهی با مجاهدات مداوم و خستگیناپذیر و صبر و استقامت در طریق حق بدان مقام والا نایل شدهاند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.