مفهوم حقیقی زهد 2008/06/05

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

زهد، اِعراض کلّی از دنیا و متاع و نعمت­های پاکیزه آن نیست. زیرا قرآن برخورداری از متاع دنیا و نعمت­های پاکیزه آن را تجویز و تحریم‌کننده آن را سرزنش نموده است «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبٰادِهِ وَ الطَّیِّبٰاتِ مِنَ الرِّزْقِ: بگو کیست که متاع دنیا و نعمت­های پاکیزه آن و زینت الهی را که برای بندگانش نمودار ساخته، تحریم می‌کند؟»

بنابراین، تفسیر زهد به اعراض کلی از دنیا و متاع نیکوی آن، از بی‌خبری است و حرکت در خلاف فرمان الهی که «یٰا ‌اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا لاٰتُحَرِّمُوا طَیِّبٰاتِ مٰا اَحَلَّ اللهُ لَکُمْ:‌ ای اهل ‌ایمان، تحریم نکنید نعمت­های پاکی را که خدا بر شما حلال گردانیده است».

کسی که از طریق مشروع نعم الهی را به دست آورده، اموال و امکانات مادی خود را در موارد خداپسندانه صرف می‌کند، حقوق واجبه خود را ادا کرده از فقرا دستگیری می‌کند، با این امکانات به اسلام و مسلمین خدمات شایان می‌نماید، حرکت او نه در ردیف محرّمات که در زمره فضایل است.

غالباً چنین تبلیغات از ناحیه بیگانگان و دشمنان اسلام است تا با محرومیت مسلمانان از نعمت­های الهی، زمام امور به چنگ آنان درآمده بر مراتب سلطه خود بیفزایند. از این‌رو گاه عدّه‌ای ظاهراً در لباس اسلام و روحانی و باطناً ملبّس به لباس کفر، مردم را وادار به اختیار فقر و ناتوانی نموده‌اند! هنوز از خاطره‌ها نرفته که با چه تبلیغاتی مردم را از تحصیل فرزندان خود در مدارس بر حذر می‌داشتند که مبادا از دین اسلام خارج گردند، و نیز توصیه آنان به تحمل فقر و مَسْکَنَت بود که خدای تبارک و تعالی فقر را دوست می‌دارد! اما بعد به رَأیُ‌الْعَین مشاهده شد که مُرفّه‌ترین مردم خود ‌ایشانند! ‌اینان اکثر اوقات حتی امتیازات قدرت را در نظر مردم خوار و پست جلوه داده و با سَفسَطه‌گری از سرنوشت محتوم و قضا و قَدَر سخن می‌گفتند تا مسلمانان به زانو درآمده و زبون گردند. گاهی هم مردم را با قناعت به تحصیل ظواهر علم و ممنوعیت از ادراک و تفکر در معانی باطنیه علوم و معارف حقه، تخدیر نموده‌اند.

بر اساس منابع اسلامی، زهد حقیقی آن است که دنیا هدف اصلی قرار نگیرد و پرستش نشود. این است معنی اعراض از دنیا و ماسِویٰ برای تقرّب به خدا که عالی­ترین مرتبه زهد است. بنابراین زهد حقیقی حذف نعمت­های دنیا از زندگی نیست. زیرا چنین حذفی بر خلاف مشیت الهی بوده و به منزله خالی کردن میدان برای یکّه‌تازان است.

قارون آن همه زر و سیم و امکانات مادی که داشت برای او مکروه نبود، چون حقوق حق‌تعالی از وی مُطالبه کردند، امتناع ورزید و آن را ادا ننمود، کشش دل او به زر و سیم و اموال دنیا، مکروه بود.

بسا کسانی که دانگی در خواب ندیدند، فردا فرعون روزگار شدند زیرا که دل ‌ایشان آلوده حرص دنیا بود. و بسا کسانی که اموال دنیا در اختیار او نهادند، فردا اثری از آثار داغ دنیا بر وی ظاهر نگشت، او دل خویش به خدا سپرده بود. سرانجامِ مردِ دیندارِ دنیاگذار این است «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ ضٰاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ: در آن روز چهره­‏هایی درخشانند خندان و شادانند» و عاقبتِ مردِ دنیادارِ دین‌گذار این است «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهٰا غَبَرَهٌ: و در آن روز چهره­‏هایی است که بر آنها غبار نشسته».

یکی دیگر از مراتب زهد که سالک باید کمال توجه بدان نماید، این است که دنیا گذرگاه بسیار پرمعنایی است که آگاهی و هشیاری در آن موجب تقویت قوا و استعدادهای انسانی و اصالت بخشیدن به شناخت­های اوست.

همچنین مرتبه‌ای از مراتب زهد، کوتاه کردن آرزو است. این عامل الهی از ورود تخیّلات واهی و وسوسه‌ها و رؤیاهای بی‌اساس به مغز و روان انسان جلوگیری می‌کند و او را با حقایق مربوط می‌سازد. چه منبعی عالی­تر از این که انسان را به حقایق متصل کند و آنچه جمال معنی و حقیقت را می‌پوشاند مانند فریب‌خواری و نیرنگ و ظاهرسازی، از افق دلش دور سازد.

از علائم شقاوت، طول آرزو است به دو معنا: یکی ‌این که آمال و آرزوها صرفاً مربوط به عالم مادّی و مادّیات باشد، یعنی به خاطر دنیا که مذموم است و علامت شقاوت، نه به خاطر خدا که عین معنویت است. دیگر این که آمال ولو مشروع و معنوی باشد که بخواهد حتی از مادیات نور معنوی متجلّی گردد، ولی در قبال رسیدن به این آمال تلاش و فعالیتی نکند. بنابراین آرزوی الهی و معنوی بدون کوچک­ترین تلاش و فعالیت نیز از علائم شقاوت است. پیشوایان عظام الهی فرموده‌اند: «اَلزُّهْدُ قَصْرُ الْاَمَلِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحٰارِمِ: زهد کوتاه کردن آرزوست و شکر در هنگام برخورداری از نعمت­هاست و تَوَرُّع در موقع رویارویی با محرّمات».

مادام که کوتاهی آرزو در سالک طریق حق تحقق نیابد و از بیماری روانی طول اَمَل رها نشود، نمی‌تواند به عالم شکر گام نهد، و تا عملاً و نه لفظاً به مقام شکر نرسد، او را به عالم تورّع راهی نیست. در طی هر یک از این مراحل مقدس، تفکر مقدّم است بر عمل، چه بدون تفکر الهی هیچ یک از این مراحل زهد تحقق‌پذیر نیست. کسی که تفکرش به سوی عالم قدس اوج گرفته و دوام تابش نور حق را در دل خویش خواهان است، او زاهد است.

شکر یعنی استفاده از نعمت­های الهی در جایی که مورد پسند خداست. از مراتب شکر، تفکر در لطف الهی است که یکی از عالی­ترین عوامل سازنده روح است. تفکر در فیض هستی سبب می‌شود که انسان اوقات گرانمایه خود را ارزان از دست ندهد و دست از تکاپو و تحصیل خیرات و کمالات برندارد.

از نتایج مهم شکر، ‌ایجاد سرور و انبساط خاصی است که انسان در هنگام غوطه‌ور شدن در مصائب و شداید مختل نمی‌شود «اَلاٰ اِنَّ اَوْلِیٰاءَ اللهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ: آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می‏‏شوند» و موفق به پرهیزکاری کامل در رویارویی با محرّمات می‌گردد. چون مقصود از این پرهیزکاری صیانت روح از پلیدی‌ها و زشتی‌هاست، سالک حتی از کمترین مکروهات نیز اجتناب نموده و با رعایت جمع شرایط به انجام نوافل و مستحبّات می‌پردازد.

البته تا فرایض توأم با شرایط و به نحو احسن و به مرتبه کمال انجام نیابد، موفقیت به انجام نوافل و مستحبّات چنان که شاید و باید ممکن نیست و چه بسا به فرایض صدمه رساند؛ بخصوص وقتی که اصرار در مستحبّات به مرتبه افراط رسد. بنابراین بعد از فرایض، انجام مستحبّات به شرط رعایت اعتدال، در تقویت جنبه معنوی انسان مؤثر است.

حضرت امام صادق(ع) می‌فرماید: به واسطه حکمت بیرون می‌آید آنچه در عقل پنهان است و به واسطه عقل ظاهر گردد آنچه در حکمت نهان است. هر گاه مداومت نمایی بر اعمال صالحه و نوافل، گشاده شود به روی تو درهای خیرات، و فراهم شود بر تو اسباب، و برداشته شود از جلو چشم تو حجاب، و روزی دهد حق‌تعالی بر تو به رحمت خویش به غیرحساب.

خداوند متعال در حدیث قدسی می‌فرماید: بنده من تقرّب می‌جوید به من از جهت نوافل، تا آن که او را دوست دارم و وقتی که او را دوست داشتم، گوش او می‌گردم که به آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که به آن می‌بیند و دست او می‌گردم که به آن حرکت می‌دهد. در این هنگام اگر مرا بخواند او را اجابت می‌کنم و اگر از من سوال کند، عطا می‌کنم و اگر ساکت باشد، باز عطا می‌کنم … .

حضرت رسول اکرم(ص) فرموده: «علم به کثرت تعلّم نیست، بلکه نوری است که حق‌تعالی هر که را دوست دارد به او افاضه کند و به آن نور دیدگان قلب او را می‌گشاید تا ببیند غیب را و تحمّل کند بلا را». شخصی گفت: ‌ای رسول خدا‌ آیا او را علامتی هست؟ فرمود: «دوری کردن از دار غرور و پشت پا زدن به آن و رو کردن به دار خُلود و مهیا شدن برای موت پیش از رسیدن اجل». نیل به این مقام بدون حصول تقوی و وَرَع میسّر نیست.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.