زهد و تقوی 2008/06/07

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد اول

بهترین توشه برای سیر و سلوک به سوی حق و پیمودن جاده تکامل و رسیدن به مقام والای انسانیت، تقوی است «وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّٰادِ التَّقْویٰ: توشه بردارید که به تحقیق بهترین توشه تقوی است».

حرم امن و حِصْن محکم و استوار برای انسان، تقوی است. آن مرغ زیبایی که از آشیان ازل برخاست و در هوای دل عارف به پرواز آمد، تقوی است. تقوی مقام بلندی است که از آن نور علم و دانش پدید آید، چنان که خداوند متعال می‌فرماید «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ:  و از خدا پروا کنید، و خدا به شما آموزش می‏دهد». علم حاصله از تقوی غیر از علم اکتسابی است. چنین علمی محضِ نور و حقیقت و کشف مطالب و ادراک حقایق است؛ آن نوری است که از مبدأ انوار الهی سر زده و قلب و دل انسان متقی را روشن ساخته؛ فیض و موهبتی است مخصوص به مردمان پرهیزکار.

تقوی حالت و ملکه‌ای است که پس از تزکیه نفس و زینت یافتن آن به زیور اخلاق نیکو انسان را میسّر گردد و از آن، استعداد خودداری از معاصی پدید آید و قوّه‌ای که مخالفت با نفس را آسان کند. کسی را که تقوی میسّر گردید، نه تنها از انجام طاعات و عبادات رنجی نبیند، که از عبادات و مناجات با پروردگار لذت می‌برد و به چشم بصیرت، قُبح معاصی و مخالفت را دیده و از آن اعراض می‌نماید ولو ‌این که وعده بهشت یا ترس از عقابی هم نباشد.

کسی که مداومت به یاد حق نماید، قلب سلیم و نفس مطمئنّه او محل تَلالؤ انوار علم و حکمت گردد و به قدر صفا و نورانیت دل، حقیقت اشیاء بر وی مُنْکَشف شود و هر چیز را به جای خود شناسد. از ‌این‌رو اصل و حقیقت تقوی، بلکه اصل هر فضیلتی و منشأ هر کمال و سرچشمه هر فیض و احسانی، توجه و انس و محبت و شناسایی پروردگار است.

سالک طریق حق باید مدام خدا را ذکر کند آن هم نه فقط ذکر زبانی مثل گفتن «لاٰ اِلٰهَ ‏اِلاّ اللهِ» یا «سُبْحٰانَ اللهِ: منزّه است خدا»، اگر چه ‌اینها بی‌فایده نیست، لکن زبان باید حاکی از قلب و دل باشد. اگر انسان قناعت به جنباندن زبان کند و دلش از یاد و توجه به او بی‌خبر مانَد و در ذکر اسماء الهی نتواند از اسم به مُسَمّیٰ انتقال یابد، چگونه ممکن است از ذاکرین محسوب شود؟

حقیقت تقوی، انقطاع از خَلق و توجه تامّ است به حضرت احدیت و به عبارت دیگر، نگاهداری قلب است از توجه به غیر حق. بعد از متوجه گردانیدن دل به حق، نوری از مبدأ فیّاض ازلی به قلب انسان افاضه می‌گردد که در اثر آن، حالت و ملکه و قوّه‌ای پدید می‌آید که به واسطه آن، اِستیلای بر نفس وی را آسان می‌گردد و آنگاه مخالف میل طبیعی سیر می‌نماید. از نتایج ممتاز تقوی، قبولی عبادات و اعمال است «اِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ: خدا فقط از تقواپیشگان می‏‏پذیرد».

تقوی را درجات و مراتبی است:

اوّل – خودداری از معاصی یعنی ترک محرّمات بلکه مکروهات، به این که چشم و گوش و تمام اعضای خود را از مخالفت و نافرمانی حق‌تعالی نگاه دارد.

دوم – به جا آوردن عبادات و طاعات از واجبات بلکه مستحبات، به این که خود را از مخالفت اوامر و نواهی شرعیه نگاه دارد، و عبادات و طاعات او به جهت رضای حق باشد نه به شوق بهشت و یا خوف از دوزخ، که عبادت او جنبه مزدوری و غلامی به خود گیرد.

سوم – خویشتن‌داری از آنچه نفس بهیمی و قوای شیطانی به آن مایل است.

البته اتصاف به صفت حمیده تقوی مستلزم رنج و زحمت است، و بدون ریاضت و مجاهدت با نفس به آن مقام معنوی نتوان رسید. اگر سالک ‌اندام خود را آلات نفس بهیمی قرار داده و رفتار هوی‌پرستان و هوسرانان را که اسیر سرپنجه نفس بهیمی هستند، شعار خود سازد و با سرپنجه عقل، نفس را نفشارد هرگز نمی‌تواند قدمی فراتر نهاده روی دل از این عالم فانی بی‌اعتبار بگرداند و با توجه به حق به عالم ربوبیّت آشنا گردد و به حق بپیوندد.

در حدیث قدسی خداوند متعال می‌فرماید: «من غنی و بی‌نیازم، مرا اطاعت کن تا تو را غنی و بی‌نیاز گردانم. ‌ای پسر آدم! من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم امر مرا اطاعت کن تا تو را زنده‌ای گردانم که نمیرد.‌ ای پسر آدم! من ‏هرچه خواهم، می‌گویم باش فوراً می‌شود، مرا اطاعت کن تا تو را چنان کنم که ‏هرچه خواهی بگویی باش، پس موجود شود».

بنابراین، مؤمن کاملی که حائز کمال مرتبه عبودیت گشته، مظهر صفات حق می‌شود و حق‌تعالی سه صفت از اوصاف بزرگ خود را به عبد مطیع ارزانی می‌فرماید: اول – غنا. دوم – حیات همیشگی. سوم – خلاقیت.

پس ‌ای سالک! سمع خود را نگهدار تا صوتی که موافق دین اسلام نیست، وارد آن نگردد و توحید که دربان دل است از ورود آن جلوگیری کند و سمع را به آب توبه و استغفار بشوید. بزرگان فرموده‌اند که در عالم قدس، مردان الهی حدیث دوست را می‌شنوند. سمعی که از آلودگی‌ها حفظ نشده چگونه می‌تواند حدیث یار را بشنود؟ زبان را از ناحق نگهدار، زبانی که ناحق گوید فردا که مردان الهی حدیث یار گویند، چگونه می‌تواند حدیث یار بگوید؟

ای سالک بر اداءِ فرایض و نوافل مواظب باش و به اعمال خود مُحاسِب، تا فردا حقایق «فَسَوْفَ یُحٰاسَبُ حِسٰابَاً یَسیراً وَ یَنْقَلِبُ اِلیٰ اَهْلِهِ مَسْرُوراً: به زودی‏ حسابی بس آسان کنند و شادمان به سوی کسانش باز گردد» بر تو آشکار سازند. دست نگهدار تا جز بر دامن دوست نرسد، قدم نگهدار تا جز بر زمین فرمان نرود. این هنوز ورع عام است، که اجتناب از محرّمات و احتراز از امور نابایسته و ناشایسته و مشغول شدن به امور بایسته و شایسته است.

ورع خاص، ورع دل است که انسان جز در عالم حقیقت فکرت نکند، و اگر خاطری ناحق به دل او راه یابد آن را به جاروب توبه و استغفار بروبد، و آرزوهایی را که شهوات در دل افکنده به نیروی توکل و خوف برطرف سازد.

ای سالک! اگر خواهان سعادت هستی بدان که در طَبْله پیرزن، کبریت احمر نیابی که آن را مکان خاصی است. حقایق را از صومعه راهبان و ترسایان و درویشان کذایی و بی‌خبران چه جویی که نیابی. آنان از مَخذولان درگاه حقّند، ظاهراً خود را به لباس اسلام آراسته‌اند ولی باطناً لباس کفر در بر کرده‌اند. عاقبت کردار بی‌ایمان ‌ایشان و ریاضات و مجاهدات بی‌معنی‌ ایشان «تَصْلیٰ نٰاراً حٰامِیهً: در آتشی سوزان درآیند» است، لکن عاقبت مردان الهی که خورشید اسلام بر دل آنها می‌تابد و باد کرامت از پرده عنایت بر سرای تقرّب ‌ایشان می‌وزد «فی جَنَّهٍ عٰالِیَهٍ: در بهشت برین­ هستند» است.

در مقام رضا و مَوعِد لقاء اگر طالب سعادتی بدان ‌که کدام ‌راه را باید اختیار کنی. اگر خواهی امروز کُحْلِ لطفِ «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نٰاضِرَهٌ: در آن روز صورت­هایی شاداب و مسرور است» بر دیده تو کشند، گَردِ سُم براق ‌اسلام بر دیده عقل کش و پای از قید و بند اسلام در مَکِش.

اگر خواهی که حقایق را بر تو آشکار سازند، خود را با زینت تقوی مزیّن نما تا تو را در ردیف کسانی قرار دهند که «وَ لَهُمْ اَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ: و  آنان را پاداشی بی­منّت‏ و بی­نهایت خواهد بود». آری فرشته سعادت در پرده عنایت مُتَواری است تا کِی بیرون آید و دست بر دوش که نهد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.