نفی خواطر و ظهور حکمت 2009/03/23

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد سوم

نفی خواطر و ظهور حکمت

در ارتباط به حق، سالک به سوی خدا جانی گرفته و از تأثیر جذبه الهیه، مصمم می‌گردد که از عالم کثرت عبور نموده و به هر ترتیب که میسور است بار سفر بربندد و از این عالم پر دغدغه خود را خلاص نماید.

زاد و توشه این سفر روحانی، مجاهده و ریاضت نفسانی است، زیرا قطع علایق مادی بسیار صعب و دشوار است. بنابراین اندک اندک رشته‌های علقه به عالم کثرت را پاره نموده و از عالم طبع، خارج و وارد عالم جهاد اکبر می‌شود که محاربه با جنود شیطان است. زیرا انسان در عالم طبیعت گرفتار و اسیر وهم و غضب و شهوت، و مغلوب اهویه متضاده، و هموم و غموم آمال بر او مستولی است. هر زاویه‌ای در کانون دلش آتشی و انواع فقر و احتیاج و اصناف آلام در درونش، گاهی در کشاکش اهل و عیال، و زمانی در خوف فوت مال و منال، گاه جاه می‌طلبد و گاه منصب می‌جوید و نمی‌یابد. خار حسد و کبر و امل دامنگیرش، و در چنگ حیّات و عقارب و سباع طبیعت اسیر، خانه دلش از ظلمات وهم تیره و تار. از هرجا روی گرداند، سیلی روزگار خورد و به هرجا پا نهد، خاری در پایش خَلَد.

آری هنوز او از خستگی راه نیاسوده که به عالم برزخ که کثرات انفسیه است وارد می‌گردد. در اینجا به خوبی مشاهده می‌کند که کثرات خارجیه در خانه دل چه ذخایری به ودیعت نهاده، که همان موجودات خیالیه و نفسانیه است که از برخورد و علاقه بهکثرات خارجیه بوجود آمده‌اند.

بدیهی است که صدمه و آزار کثرات انفسیه، قوی‌تر از صدمه کثرات خارجیه است. چه با اختیار عزلت و انزوا می‌توان از مزاحمت و تصادم کثرات خارجیه رهائی یافت، ولی بدین طریق نمی‌توان از صدمه و آزار کثرات انفسیه خلاص شد، زیرا که همواره با او قرین و همجوارند.

سالک الهی اتصالاً با حمله خواطر روبرو است، لذا باید با دقت به نفی خواطر پردازد. نفی خواطر عبارت است از صمت و خاموشی دل و تسخیر آن، که نگوید مگر به اراده خدا و حرکت نکند مگر به اراده حق تعالی. این امر از اعاظم مطهِّرات است و خوشا به حال کسی که این موفقیت نصیب او شود. چه در قبال مطهِّرات ظاهری، مطهرات باطنی است و از جمله اعاظم آنها، صمت دل و تسخیر آن است، که نتیجه اکثر معارف حقیقیه و علوم حقه و تجلیات الهیه است.

اما باید دانست که گذشتن از مراحل خواطر بسیار مشکل است، عقبه‌ای است سخت و دشوار که هرکسی را یارای آن نیست. فردی که مبتلا به عادت است، او چگونه می‌تواند از خواطر بگذرد و آنها را نفی کند؟!

موقعی که سالک می‌خواهد به مقام صعود برآید، باید بداند که دشمنان داخلی و خارجی از جمله خواطر، از جوانب مختلف به او حمله‌ور شده اوقات طالب را مشوش می‌نمایند، اما بر طالب است که مانند کوه ایستاده و مقاومت نماید و آنها را به سیف باطن براندازد.

خواطر انواع و اقسامی دارند، بعضی به ظاهر خیلی خفیف‌اند، ولی طالب باید از محقّرات خواطر نیز غافل نشود و تساهل نورزد. زیرا گرچه خاطری بسیار حقیر نماید، لکن در معنی و باطن خاری است در پای دل که او را از ادامه راه باز می‌دارد و در اثنای راه لنگ می‌کند و مانع طی طالب و سالک می‌گردد.

بعضی از متشیّخین و مرشدین ظاهری، نفی خواطر را تنها در ذکر می‌دانند، اما این خیال و خبطی است که بر ایشان عارض شده، زیرا نفی خواطر امری است عظیم و آسان به دست نیاید, مدت‌ها مجاهدت باید تا به سیف باطن نفی خواطر نماید و این کامیابی نصیب او گردد.

لازمه طی این مسیر و نیل به مقامات مذکور، توسل به استاد و راهنمای الهی است. البته نه آن استاد و راهنمای از معنا بی‌خبر که عده‌ای را شیفته الفاظ و اصطلاحاتکند، بلکه راهنمای وارسته کامل و صاحب عقل الهی که بتواند سالکین را ارشاد نماید. چه حواس طبیعی و ظاهری نمی‌تواند انسان را به عالم نور و معنا رهبری کند که این توقعی نامعقول است. عقل ظاهری را نرسد که برای سالک حکم باید و نباید صادر نماید، چنین حکمی شایسته است که از استاد وارسته و عقل الهی صادر گردد. اهل ظاهر حقیقت را نمی‌بینند، اینان همان کسانی هستند که در قبال سخنان الهیه و حکمیه سرور شهیدان، حضرت حسین بن علی (ع) اظهار کردند «ما نَسْمَعُ ما تَقُولُ»: ما آنچه را تو می‌گویی، نمی‌پذیریم.

مسافر راه خدا از این دشمنان نمی‌هراسد، بلکه دامن همت بر میان بندد و راه مقصد پیش گیرد و از عالم برزخ که کثرات انفسیه است خارج گردد. ولی سالک باید بسیار بیدار و هوشیار باشد که در زوایای دل چیزی از این خیالات بر جای نماند. چه، دأب کثرات انفسیه چنین است که موقع بیرون کردن در زوایای دل پنهان شوند و سالک فریب خورده گمان کند که از شر آنها به کلی خلاص شده، ولی در آن هنگام که بر چشمه آب حیات راه یافته و می‌خواهد از عیون حکمت سیراب گردد، ناگهان بر او تاخته و با تیغ قهر و جفا کارش را بسازند.

مَثَل این سالک، مَثَل کسی را مانَد که آبی در حوض خود وارد سازد و مدتی به آن دست نزند تا تمام آلودگی‌ها و کثافات در آن ته‌نشین شده آب صاف در حوض نمودار گردد، و او پندارد که این صافی و پاکی ابدی خواهد بود. ولی به محضر این که در حوض فرو رود یا بخواهد چیزی در آن بشوید تمام لردها و کثافات، آب صاف را آلوده کند و لکه‌های سیاهی روی آب را فرا گیرد. از اینرو سالک باید با مجاهده و ریاضت، تحصیل آرامش خاطر نماید تا موالید خیالیه نتوانند قیام کنند و ذهن او را در وقت توجه به معبود، مشوش سازند.

اگر طالب به توفیق الهی از خواطر نجات یابد، در این مقام است که «ظَهَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ» چشمه‌های حکمت در قلب او جاری گردد و الاّ از این نعمت عظمی بی‌بهره خواهد ماند. عیون حکمت همانا معارف حقیقه‌اند که از جانب خداوند تبارک و تعالی به طالبین کرامت می‌شود. این علوم و معارف الهیه، روزی نفوس قدسیه است، آن روزی الهیه‌ای که موجب حیات ابدی است «بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

رزق حقیقی همانا قرب الهیه و معارف حقه است. زیرا مادّه با حیات ابدی جمع نمی‌گردد. مادّه و جسمیت در معرض فناء و هلاکت است، اما مردان حقیقی را فناءنیست و هلاکت بر ایشان راه نمی‌یابد.

منظور از فناء و نیستی و هلاکت، عدم نیست بلکه بعدیت از رحمت لایتناهی و از معارف حقیقیه است. از این‌رو فرموده‌اند همه‌چیز در معرض فناء و هلاکت است الاّ مردان طریق حق «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ اِلا وَجْهَهُ». وجه هر چیزی مظهر اوست، پس هرچیزی غیر از مظاهر اسماء و صفات الهی که مردان خدایند، در معرض فناست و نابودی و بوار از لوازم اوست.

طوبی به حال آنان که چشمه‌های حکمت در اثر تزکیه نفس و نفی خواطر در دلشان جاری باشد و این از مراتب علّیه الهیه است. چنان افرادی مظاهر اسماء الهی هستند که به نص قرآن مجید هلاکت و نیستی و فناء بر آنها راه نمی‌یابد.

در آیه شریفه «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ اِلاّ وَجْهَهُ» ضمیر «وَجْهَهُ» یا راجع به خداست، در این صورت آن اسماء الهی در عارفان و کاملان ظهور و تجلی می‌کند؛ یا مقصود مردان خدا و عارفانند که مظهر اسماء و صفات الهی‌اند و به هرحال، بازگشت معنا در هردو یکی است. همچنین در آیه شریفه «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الْاِکْرامِ»، کلمه یَبْقی مختص به وجه است، وجه خدا یعنی مظاهر اسماء و صفات الهی که برای آنها هلاکتی نیست.

چون سالک از عالم طبع و برزخ خارج شد، وارد عالم روح می‌گردد و مراحل و منازلی طی می‌کند که اجمال آن، مشاهده نفس خود و صفات و اسماء الهیه است، که کم‌کم به مرحله فناء رسیده و سپس به مقام بقاء به معبود می‌رسد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.