گفتار بیست و دوم 2013/10/03

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: تعلیم و تربیت (ارشاد) – جلد دوم

تعلیم و تربیت برای همه نوع بشر یک مسأله اساسی است، زیرا نظم زندگی و خوبی جریان تکامل انسان و رسیدن او به سعادت جاودانی چنان که آفریدگار توانا اراده کرده است، بسته به شناختن و به عمل آوردن قواعد تزکیه و قوانین اساسی تربیت صحیح است. و ثابت و آشکار است که بیشتر بدبختی ها و دردها و رنجهای افراد و ملتها از نادانی سر می‏‎زند و این هم در اثر عدم تزکیه و نداشتن تعلیم و تربیت صحیح است.
اهمیت تعلیم و تربیت و بلندی مقام معلم و مربی محتاج به شرح نیست و عالی‏تر و مقدس‏تر از تربیت و تعلّم فنی نیست، و کلام حضرت علی علیه السلام که فرموده است:    « آن که مرا یک حرف یاد داد مرا بنده خود ساخت» ارزش بزرگ فن تعلیم و تربیت را به خوبی نشان می‏دهد.
پیش از شروع به شرح دادن اصول اساسی تعلیم و تربیت، لازم می‏بینیم که فرق میان تعلیم و تربیت و معلم و مربی را یادآوری کنیم: «معلم» کسی است که آنچه را ما نمی‏دانیم به ما یاد می‏دهد، و «مربی» کسی است که نیروها و استعدادهایی که در نهاد ما گذاشته شده است را به بهترین وجهی می پرورد، تا ما آن نیروها را به آسانی از دایره امکان به میدان فعل و عمل بیاوریم و این کار و وظیفه بزرگ را «تربیت» نامند.
از یک جهت «تربیت» یک معنی عمومی‏دارد و کلمه «تعلیم» یک معنی خصوصی دارد. «تربیت» شامل جماد و نبات و حیوان و انسان است در صورتی که «تعلیم» به حداقل برای حیوان و به حد اکمل مخصوص انسان است . چه برای تعلیم، یک وجود یادگیرنده که دارای قوه هوش یا تفکر و اراده و حافظه باشد، لازم است و اینها در جماد و نبات به حد کافی نیست و به عبارت دیگر این قوه در جماد و نبات به آن درجه، نمایش پیدا نکرده که این موالید بتوانند موجهای لطیف افکار بشر را از روی ادراک دریابند و بپذیرند و بکار بندند، ولی این قوه تا یک درجه در حیوان موجود است زیرا که شعور غریزی او یک شکل ابتدائی قوه ادراک انسانی است.
با وجود این در جمادات و نباتات هم می‏توان به وسیله تربیت، پاره‏ای تبادلات و اصلاحات بعمل آورد و به تغییر دادن خواص و صفات آن تا یک درجه کامیاب شد؛ چنان که امروزه دانشمندان طبیعی به وسیله مواد شیمیایی و تدبیرهای دیگر در شکل و رنگ و خواص جماد و نبات تغییری می‏دهند یا کم و زیاد می‏کنند و اصلاح می‏نمایند، لکن این تبدیلات و اصلاحات را نمی‏توان تعلیم نامید.
بنابراین می‏توان گفت جماد و نبات پذیرنده تربیت است و پذیرنده تعلیم نیست، لکن باید دانست که جماد و نبات نیز دارای قوای روحی مخصوص به خود می‏باشند . هر موجودی از موجودات در عالم، نسبت به درجه هستی و تکامل خود دارای روح و قوای روحی خاص خود می‏باشد، و اگر ما امواج این قوا را احساس نمی‏کنیم به جهت کوتاهی نظر و نقص فهم و ادراکِ ماست.
علم ثابت می‏کند که حواس باصره و سامعه ما در جدول صوتها و رنگها در درجه معین و بسیار محدودی قابل دریافت کردن صوتها و رنگها است، و امواج آن صوتها و رنگها را که در بالا و در زیر این درجه حرکت می‏کند نمی‏تواند بشنود و ببیند.
همچنین قوای عقلی ما در درجه معین و محدودی احساسات و امواج قوای موجودات دیگر را درک می‏کند و بیرون از دایره این درجه، امواجی را که در بالا و در زیر این درجه است درک نمی‏کند، و این نظیر قوه دماغیِ یک بچه نوزاد است در قبال موجهای افکار یک دانشمند عالی مقام.
یکی از قوانینی که شناختن آن برای فهمیدن معانی و قانون تکامل لازم است، قانون «سببیت» است. بنابراین هیچ چیزی و هیچ حالی بدون سبب موجود نمی‏شود و هیچ اثر بدون مؤثر نمی‏تواند بوجود آید.
ولی هر چیزی که معلول است در عین حال علتی است برای معلول تازه. در این صورت هر موجودی به وسیله اعمال و حرکات خود در هر دم هزاران حلقه تازه به این زنجیر علت و معلول می‏افزاید، لکن خود خبری از این حقیقت ندارد.
جماد و نبات و حیوان در ندانستن علت واقعی و حقیقت محض معذورند، زیرا که آنها دارای قوه تفکر و تعقل و اراده آزاد نیستند و دَرِ شناختن این حقیقت به حد کمال به روی آنها بسته است و مکلف به جستجو و عمل نمی‏باشند. ولی انسان در جهل خود از درک حقیقت معذور نیست بلکه مسؤول است و درِ معرفت به روی او باز است، و نیز مکلف به جستجو و عمل می‏باشد و کسی که از روی صدق و صفا حقیقت را بجوید، عنایت خداوندی او را نومید و بی بهره نگرداند.
اگر همه مردم این حقیقت را درک می‏کردند و به مسؤولیت مشترک خود آشنا بودند و بر وفق آن رفتار می‏کردند، دیگر بدبختی از روی زمین برداشته می‏شد. ولی متأسفانه هنوز تاریکی جهالت آن قدر غلیظ است که نور حقیقت نمی‏تواند بر قلوب اکثر مردم نفوذ کند. اغلب مردم تصور می‏کنند که افکار و خیالات پلید ایشان تا آن دقیقه که از قوه به فعل نیامده و در عالم خارجی به ظهور نرسیده است، تولید اثر و نتیجه نمی‏کند، زهی فکر باطل.
ولی باید مربی بداند که قوه فکر یکی از بزرگترین نیروها است که در روح انسانی به ودیعه گذاشته شده است که اگر به وسیله کردار هم افکار انسان صورت فعلیت پیدا نکند، به محض تولد در ذهن قدرت و قوت او افزونتر گردد، بلکه امواجش پراکنده شده با امواج افکار همجنس خود امتزاج نموده و همه بر قدرت خود می افزایند، سپس به قلوبی که یارای قبول و عمل به آن افکار را دارند نفوذ کرده و وادار به اجرای مقصد خود می‏کنند.
بسیاری از امور عالم در اثر امواج افکار شدید و قوی مردان متفکر و صاحب اراده آهنین به ظهور می‏رسد، به طوری که امواج افکار ایشان در محیط اجتماعی ملتها پراکنده شده و دلها را تحت استیلا و تسخیر خود درآورده و آنها را وادار به اجرای عمل می‏کنند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.