ضرورت ایجاد نظم الهی 2008/11/11
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
ضرورت ایجاد نظم الهی
منظور از خلقت، رسیدن انسان به خالق خویش است، و این سعادت نصیب آن انسان الهی است که نظم را در حد کمال به مقام تحقق رساند تا صاحب مدینه فاضله گردد.
البته عللی است که مجموعه آنها انسان را به منتها درجه نظم میرساند، از جمله آنهاعنصر قانونی یا وحی الهی است. از این لحاظ، وقتی نظم الهی به مقام تحقق میرسد که تمام جنبههای هستی انسان ملحوظ گردد و برای شکوفائی آنها، برنامهریزی دقیقی با تفکر الهی به عملآید.
انسان از یک سو دارای بدن مادی و طبیعت هلوع است، و از سوی دیگر دارای روح الهی و فطرت توحیدی و نفس ملهمه به فجور و تقوی است. به عبارت دیگر، او علاوه بر جنبههای غریزی، دارای جنبههای اخلاقی و بالاتر از آن، واجد جنبههای اعتقادی است.
اگر قانونی تنها جنبههای غریزی یا اعمال ظاهری را رعایت کند و جنبههای اخلاقی و یا اعتقادی را نادیده انگارد، چنین قانونی قادر به ایجاد نظم الهی نشود.
متأسفانه قوانین جاری در جهان معاصر، تا حدی بر اساس رعایت جنبههای ظاهری است نه اخلاقی و اعتقادی، لذا رشته جنبههای اعتقادی و اخلاقی از هم گسیخته شده و بدینسان، در پیوند ناگسستنی که بین فطرت حقیقت طلب و طبیعت تجاوزگر است، جنبههای تعدیل کننده رعایت نشده و در نتیجه، شیرازه جنبههای ظاهری و نظم عملی از هم گسسته و زندگی به ورطه حیوانیت فرو میافتد «اُولئِکَ کَالا َنعامِ بَل هُم اَضَلُّ وَ اُولئِکَ هُمُ الغافِلُونَ».
یکی دیگر از ارکان اساسی نظم، عنصر فاعلی آن است. اگر قانونی تمام جنبههای مذکور را رعایت نماید، ولی فاقد عنصر فاعلی نظم باشد، یا عنصر مدیریت در اجرای قانون الهی کوتاهی کند، نظم اصیل استوار نگردد. خواه آن ناظم جامعه، یک فرد باشد یا چندین فرد که منتخب دیگرانند، از این جهت بین حکومت فرد بر مردم، و حکومت مردم بر مردم فرقی وجود ندارد.
گرچه جای شکر و نیز فخر و مباهات است که در جامعهای زمینه برای ظهور عنصر قانون الهی فراهم گردد، ولی تنها مشاهده تجلی عنصر وحی الهی موجب سعادت نمیگردد. چه همان طور که عنصر قانونی در شکلگیری جامعه مؤثر است، عنصر فاعلی نظم نیز در کیفیت تشکل جامعه سهم به سزائی دارد چه پرهیزکار باشد چه تبهکار.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) میفرماید جامعهای که قانون ایشان عصاره فکر بشری باشد، در جاهلیتاند. جامعهای که زمامدار آنها معاویه و مسؤل فرهنگی ایشان عمروبن عاص باشد، در ضلالتاند. آری نظم حقیقی یا باطنی، نه بدون وحی آسمانی میسر میشود و نه بدون استاد وحیشناس و عامل به آن؛ باید هر دو به مقام تحقق رسد تا نظم اصیل استوار گردد.بنابراین تنها نزول وحی آسمانی به وسیله فرشته کافی نیست، بلکه وجود یک مرد الهی که به طور مستقیم و بلاواسطه حامل آن عنصر قانونی باشد، یا غیر مستقیم و معالواسطه مجری آن شود، ضروری است. زیرا تا ارتباط خاص بین تمام علل مربوط برقرار نگردد، آن نظم الهی متجلی نگردد، همچنان که هر ستاره گرچه جرمی است نورانی، لکن شکل تنظیم یافته آن با روابط خاص است.
عنصر قانونی را با عنصر فاعلی، تفاوتی است: عنصر قانونی امکان دارد به سبب نسخ یا تحریف، صلاحیت سازندگی خود را از دست بدهد یا مدت تأثیرش منقضی گردد، چنان که مدت تأثیر کتب آسمانی پیش از قرآن منقضی شد. گاهی وحی آسمانی به نظر خاص الهی به سبب صیانت از نسخ و عصمت از تحریف، میتواند صلاحیت زندگی خود را از دست ندهد، مانند قرآن مجید که هرگز تغییر نمیپذیرد و سعادت ابدی مرهون اطاعت به قوانین آن است.
اما عنصر فاعلی نظم همواره در معرض زوال و دگرگونی است، لذا نیابتپذیر است و تصور نیابت و نماینده بر آن رواست، لکن قانونی که لایزال است، تصور تبدیل و تغییر بر آن روا نیست.
هر دو جریان نبوت و امامت به نصاب معین خود رسیده، دیگر نه قابل افزایش است نه قابل کاهش. در سلسله جلیله انبیأ، با انتصاب حضرت ختمی مرتبت (ص)، محال است کسی بر مقام شامخ نبوت راه یابد. همچنین در سلسله جلیله حضرات ائمه اطهار (ع)، با انتصاب حضرت بقیهاللهالاعظم، دیگر ممکن نیست احدی بر مقام ولایت و امامت راه یابد.
چنان که شناخت خدا به معرفت الوهیت است و شناخت نبوت به معرفت رسالت، شناخت امام نیز به معرفت امامت است. امامت، آن مقام شامخ ولایت تکوینی با استمداد از وحی آسمانی است که حضرت رسول اکرم (ص) را نیز شامل بود. یعنی آن بزرگوار علاوه بر حفظ شؤون نبوت و رسالت، دارای سمت امامت بود.
در اهمیت و عظمت این عنصر فاعلی نظم الهی برای فرد و جامعه بشریت، همین بس که حضرت رسول اکرم (ص) میفرماید «مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَهً جاهِلِیَّهً»: کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. مرگ کسی که به سبب نشناختن امام، مردار جاهلی باشد، مسلماً زندگی او نیز زندگی جاهلی بودهاست؛ و مرگ کسی که به علت معرفت به امام، ارتحال معقول باشد، زندگی او نیز زندگی عقلی بودهاست. البته حصول چنین حیات و سعادتی، مستلزم ریاضت و تحمل سختیهاست تا آن نظم الهی تحققپذیرد و این از آن صاحبدلان است که «قَد اَحیا عَقلَهُ وَ اَماتَ نَفسَهُ».
در فقدان این معرفت، حداکثر نظم موجود در زندگی فرد و جامعه، نظم و ترتیب ظاهری است. بنابراین ایجاد نظم و مدیریت در زندگی فردی و اجتماعی بشر بر دو گونه است: یکی مراعات صورت ظاهری نظم و ترتیب، دیگری ایجاد نظم حقیقی یا باطنی و رعایت آن. ایجاد نظم ظاهر بدون وجود نظم باطن چندان مهم و مؤثر نمیباشد و هرچند به ظواهر آن رونق داده شود، رساننده به مقصد و مقصود نیست. بلکه چه بسا نظمهای ظاهری و مدیریتهائی که علت ویرانی نظم باطن است.
فردی که بخواهد نظم حقیقی و باطنی ایجاد نماید، در وهله اول باید خود باطناً اهل نظم باشد. چه فردی که هنوز نتوانسته در نفس خود نظم به وجود آورد، او نمیتواند در درون عده کثیری موفق به ایجاد نظم گردد «لَیسَ یَضبِطُ عَدَدَ الکَثیرِ مَن لا یَضبِطُ نَفسَ الواحِدَهِ».
منشأ حقیقی نظم باطن در دلها و تحول معنوی در قلوب، فرمانی است که از ناحیه باطن صادر میگردد. چه بسیار افرادی که به علت برخورداری از فرامین مردان الهی و محبوبین درگاه حق و ایجاد نظم الهی در خود، در مدت کوتاهی متحول شده و در راه حق از همه چیز خود گذشتهاند و به حیات طیبه و معقول رسیدهاند.
بنابراین مسؤولیت ایجاد نظم در قلوب و مدیریت جوامع بشری، کسی را سزاست که خود واجد حد اعلای نظم باطنی و الهی باشد. برای ضرورت وجود چنین حجت الهی در هر عصری و نسلی، براهین عقلی و شواهد نقلی بسیار است، از جمله خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید میفرماید «اِنَّما اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلٍّ قَومٍ هادٍ». جمله مقدسه «لِکُلٍّ قَومٍ هادٍ» دلالت دارد که برای هر قومی حجتی است و هرگز روی زمین از حجت الهی خالی نمیگردد. آمادگی مردم نیز سبب نزول برکات غیبی است، و با اسراف و اعراض آنان، تداوم این سنت و سیرت الهی قطع نمیشود، چنان که میفرماید «اَفَنَضرِبُ عَنکُمُ الذٍّکرَ صَفحاً اَن کُنتُم قَوماً مُسرِفینَ»، یعنی اسراف و اعراض شما سبب نمیشود که ما شما را بیحجت رها کنیم.
امام، آن محبوب الهی دارای شؤون فراوانی است که همه در حد اعلی در هدایت بشر مؤثر است. بعضی از آن شؤون غیبتپذیر و نیابتپذیر نیست و اتصال آن به مقام ربوبی برای فیض یابی قطع نشده و افاضه آن به جهان هستی زایل نمیگردد. ولی بعضی شؤون امام، غیبتپذیر و نیابتپذیر است؛ آن شؤون در زمره اعمال تشریعی و در امور اعتباری و قراردادی است از جمله تعلیم و تربیت.بنابراین هیچ گاه دنیا از حجت خدا و زعیم خالی نیست، اعم از این که نیابتی باشد یا مَنُوبٌ عَنه. همواره بار تعلیم و تربیت الهی و تزکیه نفوس و ایجاد نظم الهی در قلوب، بر دوش آن مردان الهی است که مؤید به تأیید حجت خدایند.
به حکم محکم منطق وحی، مراد از ارسال رسل و انزال کتب، دو اصل اصیل تعلیم و تربیت است «هُوَالَّذی بَعَثَ فِیالا ُمٍّیینَ رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یُزَکیهِم وَ یُعَلٍّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ».
تلاوت آیات، تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت و علوم الهی تنها کسی را سزاست که مبعوث از ناحیه حق باشد. از اینرو برای تحصیل این امور باید به خداوند و مظاهر صفات وی تمسک جست و از ماسوای ایشان منقطع گردید، که اهل ظاهر را نرسد که موفق به تربیت الهی نفوس و ایجاد نظم باطنی در دلها گردند. این مظاهر اسمأ و صفات الهی در درجه اول، حضرات انبیأ و اوصیأ و اولیأ و عارفان الهی هستند.
قرآن مجید زیربنای هرگونه تکامل فردی و اجتماعی بشر را در امر مقدس تعلیم و تربیت میداند، و در تعلیم و تربیت، انسانها را به تزکیه نفوس توصیه میفرماید. تزکیه عبارت است از تطهیر نفوس از رذائل اخلاق و ذمائم اعمال تا صاحب مدینه فاضله گردد.
سمت تعلیم و تربیت، سمت سفرای الهی است. ایشان برای تشکیل مدینه فاضله و اعتلای نفوس به فهم معارف ملکوتی و ارتقأ عقول به معارج قدس ربوبی، مبعوث گشتهاند. انسان اگر گرفتار اهریمن و حملات نفس اماره نگردد، به اقتضای غرایز ذاتی خود، طالب آن است که همه احوال و اطوار و شؤون زندگی خود را در راه تکامل صرف کند. دو قوه نظری و عملی خود را که به منزله دو بال برای طیران به قرب الهی است، به مقام فعلیت در آورد، سپس به ارشاد دیگران یعنی شکوفا نمودن دو قوه انسانی آنان، پردازد.
خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید این دو اصل، یعنی استکمال و تکمیل را مایه سعادت ابدی معرفی نموده «وَالعَصرِ اِنَّ الا ِنسانَ لَفی خُسرٍ»، و استغراق بشر در نفوس بهیمی و اشتغال به امور مادی را زیانکاری و خسران دانسته است. مگر کسانی که این دو قوه انسانی خود یعنی تواصی به حق و تواصی به صبر را به کمال رسانده به ارشاد دیگران پرداختهاند. آری سالک الهی، مربی و معلم حقیقی، مظهر اسم شریف محیی است که نفوس را احیأ میکند.
گرچه امکانات مادی در مرتبهای از مراتب، سبب تقویت امر مقدس تعلیم و تربیت وارشاد است، ولی بر خلاف تصور ظاهر بینان، مشکل گشای حقیقی و علت اصلی نجات و سعادت بشر نیست. بدون تزکیه نفس، افزایش مراتب بودجه و امکانات مادی و فعالیتها ولو به حد کمال رسد، درمان درد نشده، بدین وسایل نمیتوان موفق به احیأ نفوس گردید.
مردان الهی، کشاورزانی هستند که دلها را شیار میکنند، جانها را شخم میزنند، نفوس را آمادگی میدهند و بذرهای علوم و معارف در مزرعه جانها میافشانند، نهال وجود انسان را به جائی میرسانند که شجره طوبی شود «اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّمأِ تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبٍّها». خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید خود را زارع معرفی فرموده «اَفَرَأَیتُم ما تَحرُثُونَ ءَاَنتُم تَزرَعُونَهُ اَم نَحنُ الزارِعُونَ». این است که بزرگان فرمودهاند که مزرعه جان خود را به زارعون بسپارید.
جوامع بشری باید تحت تعلیمات افرادی قرار بگیرد که وادیها طی کرده و منازل پیموده و گردنهها را پشت سر گذاشتهاند. امروز مهمترین وظیفه، چنگ زدن به برنامه مقدس آسمانی است که تفسیر آن را باید در کلام محبوبین الهی، حضرات اوصیأ و اولیأ و عارفین الهی مشاهده و دریافت نمود. این مردان الهی هستند که میتوانند زندگی فردی و اجتماعی بشر را نظم حقیقی بخشند و آنان را به سر منزل مقصود رسانند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.