عدالت در پرتو محبت 2008/08/01

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

عدالت‌ در پرتو محبت‌

هر موجودی‌ را کمالی‌ است‌ و کمال‌ بعضی‌ از موجودات‌ در فطرت‌ با وجود مقارن‌ است‌ و کمال‌ بعضی‌ در تأخیر. برای‌ حصول‌ کمال‌ قسم‌ دوم، حرکتی‌ باید از نقصان‌ به‌ کمال، و آن‌ بدون‌ یاری‌ و بی‌معونت‌ اسبابی‌ که‌ بعضی‌ مکم‌لاتند و بعضی‌ معد‌ات، ممکن‌ نیست.

مردم‌ همه‌ به‌ یکدیگر محتاجند و کمال‌ هریک‌ به‌ سبب‌ سایرین‌ است‌ و هیچ‌ کس‌ به‌ تنهایی‌ به‌ کمالی‌ نرسیده، پس‌ نیاز به‌ پیدایش‌ الفتی‌ است‌ که‌ همه‌ را به‌ منزله‌ یک‌ شخص‌ گرداند. چون‌ انسان‌ بالطبع‌ متوجه‌ به‌ کمال‌ آفریده‌ شده، پس‌ طبعاً‌ محتاج‌ آن‌ الفت‌ است‌ و سبب‌ اشتیاق‌ به‌ تألیف‌ قلوب، محبت‌ است‌ و محبت‌ مقدم‌ بر عدالت‌ است. برتری‌ محبت‌ بر عدالت‌ آن‌ است‌ که‌ عدالت‌ مقتضی‌ اتحادی‌ است‌ صناعی‌ و محبت‌ مقتضی‌ اتحادی‌ است‌ طبیعی، و صناعت‌ را اقتدا بر طبیعت‌ است. نیاز بر عدالت‌ که‌ اکمل‌ فضایل‌ بوده‌ و در محافظت‌ نظام‌ نوع‌ اثرات‌ عمیقی‌ دارد، از جهت‌ فقدان‌ محبت‌ است.

محبت‌ انسانی‌ دو گونه‌ است: طبیعی‌ و ارادی. محبت‌ طبیعی‌ مانند محبت‌ مادر به‌ فرزند که‌ اگر آن‌ محبت‌ فطرتاً‌ در طبیعت‌ مادر نبود، فرزند را تربیت‌ ننموده‌ بقای‌ نوع‌ ممکن‌ نمی‌شد.

محبت‌ ارادی‌ چهار نوع‌ است: اول‌ آن‌ که‌ هم‌ عقدش‌ و هم‌ انحلالش‌ سریع‌ باشد. دوم‌ آن‌ که‌ عقدش‌ غیرسریع‌ و انحلالش‌ سریع‌ است. سوم‌ آن‌ که‌ عقدش‌ سریع‌ و انحلالش‌ غیر سریع‌ باشد. چهارم‌ آن‌ که‌ هم‌ عقد و همه‌ انحلالش‌ غیر سریع‌ است.

مقاصد انسانی‌ در مطلوبات‌ به‌ حسب‌ بساطت‌ سه‌ نوع‌ است: اول‌ – لذت. دوم‌ – نفع. سوم‌ – خیر. و از به‌ هم‌ پیوستن‌ هر سه، نوع‌ چهارمی‌ پدید می‌آید.

لذت، علت‌ محبتی‌ است‌ که‌ زود بندد و زود گشاید، چه‌ محبت‌ لذت‌ به‌ سرعت‌ تغیر و انتقال‌ موصوف‌ است، و استمرار و زوال‌ از سبب‌ به‌ مسبب‌ سرایت‌ کند. نفع، علت‌ محبتی‌ بود که‌ دیر بندد و زود گشاید، چه‌ محبت‌ نفع‌ از جهت‌ زوال‌ سریع‌ الانتقال‌ است. خیر، علت‌ محبتی‌ است‌ که‌ زود بندد و دیر گشاید، زود بستن‌ از جهت‌ مشاکلت‌ و سنخیت‌ میان‌ اهل‌ خیر است‌ و دیر گشادن‌ از جهت‌ اتحاد حقیقی‌ است‌ که‌ لازمه‌ ماهیت‌ خیر بوده‌ و مانع‌ انفکاک‌ محبت‌ شود. ترکیب‌ هرسه، علت‌ محبتی‌ باشد که‌ دیر بندد و دیر گشاید.

شدت‌ محبت، عشق‌ است‌ که‌ از مودت، خاص‌تر است. علت‌ عشق‌ یا از فرط‌ طلب‌لذت‌ بوَد یا از فرط‌ طلب‌ خیر، و نفع‌ را هم‌ از جهت‌ بساطت‌ و هم‌ از جهت‌ ترکب، در استلزام‌ عشق‌ مدخلی‌ نبوَد. پس‌ عشق‌ دو نوع‌ است: یکی‌ مذموم‌ که‌ از فرط‌ طلب‌ لذت‌ خیزد، دیگری‌ محمود که‌ از شدت‌ طلب‌ خیر خیزد؛ لذت‌ ایندو قابل‌ قیاس‌ با یکدیگر نیست. چون‌ انسان‌ از طبایع‌ متضاد مرکب‌ است‌ و میل‌ هر طبیعتی‌ مخالف‌ دیگری‌ است، از اینرو لذاتی‌ که‌ ملایم‌ طبعی‌ باشد، مخالف‌ طبع‌ دیگر خواهد بود. بدین‌ سبب‌ هیچ‌ یک‌ این‌ لذات‌ خالص‌ نبوده‌ و از شوائب‌ آزار طبایع‌ دیگر خالی‌ نیست. اما جوهر بسیطه‌ الهی‌ انسان‌ را با طبایع‌ دیگر او مشاکلتی‌ نیست، لذا وی‌ را نوعی‌ از لذات‌ ممکن‌ است‌ که‌ مشابهتی‌ با لذات‌ دیگر ندارد.محبت‌ مقتضی‌ آن‌ لذات‌ معنوی، اگر به‌ غایت‌ شدت‌ رسد، آن‌ را عشق‌ تام‌ یا محبت‌ الهی‌ نامند.

در عشق‌ مذموم‌ که‌ از فرط‌ طلب‌ لذت‌ خیزد، میان‌ طالب‌ و مطلوب، دوستی‌ و جدایی‌ متواتر است. گاه‌ باشد که‌ در اندک‌ مدتی‌ چند بار دوستی‌ کنند و سپس‌ جدا گردند. اگر به‌ ندرت‌ محبت‌ را میان‌ ایشان‌ بقایی‌ باشد، از جهت‌ اعتماد به‌ بقای‌ لذت‌ است‌ و با زوال‌ آن‌ اعتماد، محبت‌ نیز زایل‌ گردد. زیرا اشیأ مختلف‌ را با یکدیگر مشاکلت‌ و الفتی‌ نیست‌ و اگر نوعی‌ شوق‌ و الفت‌ در میان‌ ایشان‌ پدید آید، آن‌ تألف‌ به‌ نهایات‌ و سطوح‌ باشد، و ملاقات‌ و حتی‌ وصال‌ ظاهری‌ آن، مستدعی‌ انفصال‌ است.

عشق‌ محمود که‌ از شدت‌ طلب‌ خیر خیزد، خیر محض‌ بوده‌ و مودت‌ آن‌ از دگرگونی‌ و زوال، که‌ از لوازم‌ مادیات‌ است، مصون‌ مانَد. اشیأ متشاکل‌ و همانند به‌ ملاقات‌ یکدیگر مسرور و مشتاقند، جواهر بسیطه‌ نیز چون‌ متشاکلند، مشتاق‌ به‌ الفت‌ با هم‌ هستند و میان‌ آنان‌ وحدت‌ حقیقی‌ لازم‌ آید و مغایرت‌ از بین‌ رود.

اما محبتی‌ که‌ اسباب‌ آن‌ مختلف‌ بوَد، مانند محبتی‌ که‌ از یک‌ طرف‌ سبب‌ آن‌ طلب‌ لذت‌ بوَد و از طرف‌ دیگر طلب‌ منفعت، در این‌ نوع‌ محبت‌ تشکی‌ و تظلم‌ بسیار است، و در هیچ‌ صنف‌ از اصناف‌ محبت، این‌ چنین‌ عتاب‌ و شکایت‌ نبوَد. زیرا طالب‌ لذت، استعجال‌ مطلوب‌ خود کند و طالب‌ منفعت، درحصول‌ مطلوب‌ او تأخیر نماید و میان‌ ایشان، اعتدال‌ صورت‌ نبندد. چون‌ یکی‌ از دیگری‌ توقع‌ چیزی‌ دارد که‌ در اکثر اوقات، مفقود است‌ و فقدان‌ به‌ انتظار، موجب‌ فساد نیت‌ است‌ و از فساد نیت، استبطأ حاصل‌ آید و استبطأ، مستدعی‌ ملامت‌ بوَد، این‌ است‌ که‌ چنین‌ محبت‌ را محبت‌ لو‌امه‌ گویند. چنان‌ که‌ اکثر ممالیک‌ از موالی‌ خود زیاده‌ از استحقاق‌ توقع‌ دارند و همچنین‌ اکثر موالی‌ از ممالیک، تا رضا به‌ قدر استحقاق‌ که‌ از لوازم‌عدالت‌ است‌ صورت‌ نبندد، محبت‌ منظوم‌ نخواهد شد. این‌ محبت، اشرار را هم‌ با اشرار و هم‌ با اخیار تواند بود، لیکن‌ این‌ محبت‌ سریع‌ الانقضأ و سریع‌ الانحلال‌ بوَد، چه‌ نافع‌ و لذیذ‌ مطلوب‌ بالعرض‌ است‌ نه‌ بالذ‌ات. بسا که‌ این‌ گونه‌ محبت‌ اتفاق‌ افتد در مواضع‌ غریب‌ مثلاً‌ در مسافرت‌ها و سبب‌ آن، مؤ‌انستی‌ است‌ که‌ در طبیعت‌ مردم، مرکوز است. انس‌ طبیعی‌ در فطرت‌ مردم‌ موجود است‌ و کمال‌ هرچیزی‌ از اظهار خاصیت‌ خود معلوم‌ گردد، و کمال‌ این‌ نوع‌ محبت‌ نیز در اظهار این‌ خاصیت‌ است. چه‌ این‌ خاصیت، مبدأ محبتی‌ است‌ که‌ بسا به‌ الفت‌ قلوب‌ منجر شود، از این‌ سبب‌ به‌ اجتماع‌ در عبادات‌ و ضیافات‌ تشویق‌ و ترغیب‌ فرموده‌اند. زیرا به‌ جمعیت، انس‌ حقیقی‌ ممکن‌ است‌ از قوه‌ به‌ فعل‌ آید و اشتراک‌ در عبادات، به‌ خصوص‌ در مراسم‌ حج‌ و نیز در معاملات، موجب‌ تأکید و تسدید انس‌ و الفت‌ گردد و بسا که‌ این‌ انس‌ به‌ درجه‌ محبت‌ حقیقی‌ رسد. بنابراین‌ محبت‌ حقیقی، محبت‌ الهی‌ است‌ که‌ از انتظار و توقع‌ منفعت‌ و لذت‌ نبوده، سبب‌ آن‌ سنخیت‌ و مناسبت‌ جواهر بسیطه‌ پاک‌ نیکان‌ و اخیار است. این‌ گونه‌ محبت‌ خیر محض‌ و عین‌ فضیلت‌ بوده، از شائبه‌ مادیات‌ منزه‌ و مبر‌است. از فضایل‌ محبت‌ اهل‌ خیر آن‌ است‌ که‌ نه‌ نقصان‌ بدو راه‌ یابد و نه‌ سعایت‌ را در او تأثیری‌ باشد، و نه‌ ملامت‌ را در او مجال‌ دخالتی، و نه‌ اشرار را در آن‌ حظ‌ و نصیبی. آری‌ اگر جوهر بسیطه‌ در انسان‌ از آلایش‌های‌ طبیعت‌ پاک‌ شود، محبت‌ انواع‌ شهوات‌ و لذات‌ منتفی‌ شده، شوقی‌ صادق‌ در او حاصل‌ آید. آنگاه‌ به‌ نظر بصیرت‌ به‌ مطالعه‌ خیر محض‌ پرداخته‌ و انوار حق‌ بر او تابان‌ گردد و لذتی‌ او را حاصل‌ شود که‌ با لذات‌ دیگر مقایسه‌ نتوان‌ نمود. پس‌ به‌ مقام‌ اتحاد رسیده‌ و در استعمال‌ طبیعت‌ بدنی‌ و ترک‌ آن، او را تفاوت‌ زیادی‌ حاصل‌ نشود و صفای‌ تام‌ نصیب‌ او گردد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.