گفتار بیستم 2013/10/03
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: تعلیم و تربیت (ارشاد) – جلد دوم
آنچه دانایان و اندیشمندان درباره انسان میدانند بیشتر راجع به ماهیت جسمانی او است، ولی چنان که میدانیم انسان حقیقی، این جسم خاکی و عنصری نیست بلکه آن نفس ناطقه یا روح است که دارنده همه صفات و نشانه های ذات خدائی است.
برای کسانی که فن گرامی تعلیم و تربیت را دیدگاه همت خود قرار دادهاند شناختن این دو جوهر انسان، یعنی جسم و روح لازم است زیرا این هر دو در یک جا، انسان را که در جهان زندگی میکند و رو به تکامل میرود، ترکیب میدهند. ولی اهمیت شناختن نفس یا روح بالاتر و مفیدتر است، زیرا که در انسان قوه فاعل و عامل مؤثر بلکه یگانه جوهر فعال، همانا نفس ناطقه است و جسم جز اسباب و خادم و توسن او چیز دیگر نیست.
علماء مغرب زمین درباره ترکیب و فعالیت اجزاء بدن انسان مطالب و معلومات بسیار و سودبخش حاصل کرده و در دسترس همگان گذاردهاند مخصوصاً در سایه دارا شدن به آلات و وسایل مهم و تجربهها و آزمایشهای بسیار، به کشف قوانین و نکات و حالات و وظایف گوناگون اجزاء بدن و روابط آنها با یکدیگر کامیاب شدهاند. ولی در قلمرو نفس و روح هنوز قدمهای تند برنداشته بلکه تازه شروع به کنجکاویها در این سرزمین تاریک نمودهاند، از اینرو اطلاعات ایشان در این باب بسیار ناقص است.
علما و دانشمندان مشرق زمین نیز در این زمینه کوششهای زیاد نموده و به بسیاری از حقایق روحی آشنا شدهاند که گاهی مایه حیرت بوده ولی به جهت نداشتن اسباب و وسایل لازم و کافی برای آزمایش، نتوانستهاند حقایق مجرد را در عالم حسی اثبات کنند و به فعلیت آورند.
در کتب تعلیم و تربیت غالباً مربی را به باغبان و بچه را به باغ تشبیه میکنند و این تشبیه، مناسبت و پیوند با وظیفه مربی دارد . چنان که باغبان صفات و خواص گلها و گیاهان و درختان باغ خود را باید بداند و ترکیب ماهیت آنها و شرایط مخصوص نشو و نما و تکامل هریک از آنها را بشناسد، همان طور مربی و معلم نیز باید از اخلاق و صفات و تمایلات و کیفیت نیروهای جسمی و روحی بچه به خوبی مطلع شود، و قوانینی که وسایل سعادت بشر را فراهم میسازد نباید برای مربی پوشیده بماند. زیرا او فقط از این راه میتواند اسباب و شرایط لازم را برای تربیت و ترقی بشر بطور سودمند و ثمربخش بکار اندازد و نتایج خوبی بدست آورد.
در این تشبیه با وجود مناسبت بزرگ در میان وظایف باغبان و مربی، باز باید چند فرق مهم را در نظر گرفت:
اول – برای باغبان انواع گلها و گیاهان و درختان موجوداتی هستند که به یک عالم دیگر مربوطند و از خود باغبان بیرونند، بنابراین باغبان هرگونه تدقیقها و تجربههای لازم را میتواند در آنها به عمل آورد ، ولی مربی و بچه هر دو بستگی به یک جهان دارند و میوه یک درختند و هر دو انسان و از نژاد بشرند.
از این جهت مربی سهولت بزرگی در انجام وظیفه دارد، زیرا آنچه را که از ماهیت و زندگی و اخلاق میخواهد درباره بچهای بفهمد، آنرا در نفس خود نیز میتواند تا حدی کنجکاوی و غور و بررسی نماید. ولی از یک طرف نمیتواند و نباید هم آنچه بنظرش میرسد و به عقلش وارد میشود فوری درباره بچه به مورد آزمایش بگذارد، زیرا بچه یک وجود مستقل و دارای اراده و حیات مخصوص به خود، و تشکیلات عضوی و روحی بیاندازه گوناگون و پیچیده و لطیف است، و خطای کوچک مربی باعث خسارات بزرگ و فساد جمعی و روحی او تواند بود.
از این جهت بازخواست مربی در ایفاء وظایف خود بیاندازه بزرگتر و عالیتر از بازخواست باغبان است بلکه قابل مقایسه نیست. به همین جهت شرافت و اهمیت و عظمت پروردن بشر به مراتب بالاتر از اهمیت پروردن گلها و گیاهان و درختان است.
دوم – باغبان در پروردن نوباوگان باغ خود اختیار بزرگ و تمام دارد و در استعمال هرگونه اسباب و وسایل بطور دلخواه آزاد است. گرچه فن مخصوص باغبانی شرایط و قواعد و حدودی معین کرده که باغبان نباید آنها را فرو گذارد یا تجاوز کند، ولی از طرف دیگر چون گلها و گیاهان و درختان با وجود تابع شدن به قوانین طبیعت و اطاعت از احکام آب و هوا از خود ارادهای ندارند و نمیتوانند مکان خود را تغییر دهند و پیوسته زیر دست باغبانند، باغبان میتواند در اصلاح و تبدل و انقلاب آنها اقدامات لازم را بعمل آورد.
ولی موقعیت مربی چنین نیست. بنابراین او اختیار و آزادی کامل در تدقیقات اخلاق و صفات و تمایلات بچه ندارد به خصوص برای باغبان بشر، یعنی برای مربی راهی به درون نفس و روح که عامل اصلی و محرک تظاهرات زندگی هستند پیدا نیست، مگر این که این مربی مقام اولیاء و اوصیاء و انبیاء را احراز کرده باشد.
سوم – قواعد و نظامهای طبیعت تا یک درجه به طور قطع معلوم و ثابت است و صفات و خواص آن معین و تغییر ناپذیر است، به طوری که باغبان از روز نخستین به خوبی و به یقین میداند که فلان تخم یا بوته چه شکوفه و گلی دارد و چه رنگ و بوی و شکلی پیدا خواهد کرد، و میوه های فلان درخت با چه حالی و چه شکلی نمودار خواهند شد و در چه موسمیخواهند رسید. اما مربی این همه معلومات قطعی و ثابت را ندارد و نمیتواند شرایط محیط زندگی بچه را تغییر دهد، و از طرف دیگر بچه همواره مورد هدف انقلابات و تحولات جسمی و روحی است که مربی از آن بیخبر است. خلاصه در هر حالی انسان مانند دریا در تموّج و هیجان و تلاطم است که اغلب آنها پوشیده و تغییرناپذیر است، و این حال به خوبی سختیِ وظیفه مربی و در ضمن اهمیت و قدسیّت آن را نشان میدهد.
برای کامیابی در بجا آوردن این وظایف بزرگ، مربی باید از علم روانشناسی یا علم النفس بهره کافی داشته باشد. زیرا این علم از کیفیت نیروهای نفسی و روحی گفتگو میکند، و این نیروها هستند که چرخ زندگی را به کار انداخته و سرنوشت انسان را تعیین میکنند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.