رابطۀ اراده با عقل و عاطفه 2008/11/05

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

رابطه‌ اراده‌ با عقل‌ و عاطفه‌

یکی‌ از وظایف‌ مهم‌ سالک‌ الهی‌ انسان‌ دوستی‌ و غیر دوستی‌ است‌ و در مرتبه‌ای، مقدم‌ داشتن‌ خیر دیگران‌ بر خیر خویشتن؛ معنای‌ ایثار نیز همین‌ است. از جمله‌ وظایف‌ الهی‌ آن‌ است‌ که‌ انسان‌ آنچه‌ را برای‌ خود می‌پسندد برای‌ دیگران‌ نیز بپسندد و آنچه‌ را برای‌ خود نمی‌پسندد برای‌ دیگران‌ هم‌ نپسندد. البته‌ این‌ احکام‌ و فرامین‌ جهات‌ مختلفی‌ داشته، احتیاج‌ به‌ تفسیر دارد.

مسلماً‌ نه‌ هر انسانی‌ دوست‌ داشتنی‌ و شایسته‌ ایثار است، و نه‌ هر آنچه‌ را فرد برای‌ خود پسندد بر دیگری‌ رواست. فردی‌ که‌ ظاهراً‌ انسان‌ و باطناً‌ ضد انسان‌ باشد، نباید او را دوست‌ داشت. دوستی‌ انسان‌ کامل‌ هم‌ با چنین‌ فردی، برای‌ نجات‌ اوست‌ تا از این‌ راه‌ او را به‌ ارزش‌های‌ والای‌ انسانی‌ برساند، چنان‌ که‌ حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص) برای‌ همگان‌ رحمت‌ است‌ «رَحمَهً‌ لِلعالَمینَ» کافر باشند یا مؤ‌من. گرچه‌ این‌ امر در مراتبی‌ برای‌ همه‌ تکلیف‌ و وظیفه‌ است، لکن‌ اخلاق‌ اعم‌ از دیگر خواهی‌ و انسان‌ دوستی‌ بوده، دایره‌ وسیع‌تری‌ دارد. دوستدار دیگران‌ باید بداند محبت‌ و علاقه‌ و عاطفه‌ای‌ مقبول‌ پیشگاه‌ الهی‌ است‌ که‌ تحت‌ اختیار عقل‌ و اراده‌ باشد، چنین‌ اراده‌ و حرکتی‌ مخصوص‌ انسان‌ است.

عده‌ای‌ معتقدند که‌ حیوان، متحرک‌ بالاراده‌ است، این‌ خطای‌ بزرگی‌ است، آنچه‌ در حیوان‌ وجود دارد، شوق‌ و میل‌ است‌ نه‌ اراده، ولی‌ انسان‌ علاوه‌ بر داشتن‌ یک‌ سلسله‌ شوق‌ها و تمایلات، واجد اراده‌ است. اراده‌ همدوش‌ عقل‌ است، هرجا که‌ عقل‌ است‌ اراده‌ نیز هست، پس‌ انسان‌ متحرک‌ بالاراده‌ و بالعقل‌ است.

البته‌ انسان‌ کامل‌ متحرک‌ بالاراده‌ است، لیکن‌ اکثر انسان‌ها گاهی‌ متحرک‌ بالاراده‌اند و گاهی‌ متحرک‌ بالشوق‌ و المیل، ولی‌ حیوان‌ همیشه‌ متحرک‌ بالشوق‌ و المیل‌ است. میل، کششی‌است‌ که‌ موجود زنده‌ را به‌ سوی‌ اشیأ خارجی‌ می‌کشاند. در انسان‌ یا حیوان، موقع‌ احساس‌ گرسنگی‌ و تشنگی، میل‌ به‌ غذا و مأکولات‌ و نوشیدنی‌ها پدیدار شده‌ او را به‌ سوی‌ آن‌ می‌کشاند. در غریزه‌ جنسی‌ میل‌ به‌ جنس‌ مخالف‌ دارد و موقع‌ خستگی‌ میل‌ به‌ استراحت، حتی‌ عاطفه‌ مادری‌ و اکثر اوقات‌ غیر دوستی‌ و انسان‌ دوستی‌ و تمایل‌ به‌ دستگیری‌ از فقرا و نیازمندان‌ نیز چنین‌ است.

پس‌ میل‌ و عاطفه‌ رابطه‌ای‌ است‌ میان‌ انسان‌ و اشیأ خارجی، و وقتی‌ مقبول‌ است‌ که‌ تحت‌ اختیار عقل‌ باشد ولی‌ اراده، وسیله‌ و رابطه‌ای‌ بین‌ انسان‌ و اشیأ خارجی‌ نیست. عقل‌ مفاسد و مصالح‌ امور را قبل‌ از اقدام، بررسی‌ و محاسبه‌ می‌کند تا هر امر و جهتی‌ را که‌ مشخص‌ سازد، انسان‌ اراده‌ انجام‌ آن‌ را بنماید. بسیاری‌ از اوقات‌ که‌ انسان‌ بر اساس‌ صلاحدید عقل، اراده‌ اقدام‌ به‌ کاری‌ را می‌کند، میل‌ با انجام‌ آن‌ مخالف‌ است. کسی‌ که‌ رژیم‌ غذایی‌ دارد و بر سر سفره‌ای‌ با غذاهای‌ مطبوع‌ نشسته، میل‌ خواستار صرف‌ آن‌ اغذیه‌ است‌ ولی‌ عقل‌ خطر نگرانی‌های‌ جسمی‌ را هشدار داده‌ و ناهی‌ است، لذا او تصمیم‌ به‌ پرهیز می‌گیرد. همچنین‌ در موقع‌ بیماری، آدمی‌ میلی‌ به‌ خوردن‌ دارو ندارد، بلکه‌ ضد میل‌ هم‌ در او تقویت‌ می‌یابد ولی‌ حکم‌ عقل، صرف‌ دارو برای‌ بهبودی‌ اوست.

اراده‌ یعنی‌ تحت‌ کنترل‌ در آوردن‌ میل‌ها و ضد میل‌ها، بدینسان‌ اخلاق‌ ناشی‌ از اراده‌ و عقل‌ است‌ و فعل‌ اخلاقی، کاری‌ است‌ که‌ بر حسب‌ مصلحت‌ عقل‌ و اراده‌ انجام‌ گیرد نه‌ بر اساس‌ میل‌ و شوق. اکثر اوقات، علت‌ دیگر دوستی‌ میل‌ و شوق‌ است، در حالی‌ که‌ باید مرزها توسط‌ عقل‌ تعیین‌ گردد نه‌ عاطفه. عاطفه‌ نمی‌تواند ملاک‌ و معیار انسانیت‌ قرار گیرد مگر این‌ که‌ تحت‌ اختیار عقل‌ واقع‌ شود. عاطفه‌ معمولاً‌ دلسوزی‌ است‌ و لذا در جایی‌ که‌ انسانی‌ باید تنبیه‌ و مجازات‌ شود، عاطفه‌ خواستار عفو اوست.

قرآن‌ مجید می‌فرماید «مرد و زن‌ زناکار را مجازات‌ کنید و گروهی‌ از مؤ‌منین‌ نیز باید شاهد این‌ مجازات‌ باشند»، ولی‌ غالباً‌ حکم‌ عاطفه‌ خلاف‌ آن‌ است. عاطفه‌ جدای‌ از عقل‌ و اراده، کور و بی‌منطق‌ است. در آیه‌ شریفه‌ مذکور، قرآن‌ کریم‌ اهل‌ ایمان‌ را به‌ نکته‌ مهمی‌ توجه‌ می‌دهد بدین‌ معنی‌ که: موقع‌ مجازات‌ فرد جانی، اکثر مردم‌ بخصوص‌ اقربا و دوستان‌ او از روی‌ دلسوزی‌ و عاطفه‌ تمنای‌ عفو او را دارند، لکن‌ عقل‌ را حکم‌ دیگری‌ است. چه‌ اگر بنا باشد که‌ نسنجیده‌ و به‌ تبع‌ احساس، هر جانی‌ عفو شود، وقوع‌ جنایت‌ دائمی‌ و همیشگی‌ خواهد بود. لذا آنجا که‌ قوانین‌ الهی‌ برای‌ مصلحت‌ عامه‌ بشریت‌ وضع‌ شده، دلسوزی‌ بر آن‌غیر معقول‌ است. عاطفه‌ نسبت‌ به‌ فرد جانی‌ و خیانتکار در واقع‌ نه‌ محبت‌ به‌ او، که‌ قساوت‌ و ستمگری‌ بر دیگران‌ است. عقل‌ سلیم‌ در پس‌ این‌ حکم‌ عاطفی، قساوت‌ها و جنایت‌ها را مشاهده‌ می‌کند، چه‌ عقل‌ دوربین‌ است‌ و بصیر، اما عاطفه، نزدیک‌ بین‌ است‌ و بی‌بصیرت. در عاطفه، دیگر دوستی‌ عمیق‌ نیست‌ و انسان‌ عاطفی، از آثار و نتایج‌ عظیم‌ عمل‌ بر طبق‌ فرمان‌ الهی‌ و عقل، بی‌خبر است.

حکم‌ و قانون‌ الهی‌ مطابق‌ حکمت‌ و عقل‌ سلیم‌ است، باید زناکار را تازیانه‌ زنند و در مواردی‌ مجرم‌ را اعدام‌ کنند و یا توأم‌ با شرایطی‌ دست‌ دزد را ببرند. امروزه‌ گروهی‌ بریدن‌ دست‌ دزد را قساوت‌ و خلاف‌ انسانیت‌ می‌دانند، در صورتی‌ که‌ اگر با جمع‌ شرایط‌ عمل‌ شود، دزدی‌ و جنایات‌ مرتبط‌ با آن‌ ریشه‌ کن‌ می‌گردد.

در تاریخچه‌ زندگی‌ حضرات‌ پیشوایان‌ عظام‌ آسمانی‌ مخصوصاً‌ حضرت‌ مولای‌ متقیان، در مواردی‌ از آن‌ بزرگواران‌ کمال‌ محبت‌ و رأفت‌ به‌ ظهور رسیده‌ و در مواردی‌ کمال‌ خشونت. آری‌ دل‌ انسان‌ کامل‌ گرچه‌ از نسیم‌ لطیف‌تر و از گل‌ نازک‌تر است‌ ولی‌ به‌ گاه‌ ضرورت، آن‌ چنان‌ است‌ که‌ اگر هزاران‌ جانی‌ کشته‌ شوند، دل‌ او ذره‌ای‌ تکان‌ نمی‌خورد.

بنابراین‌ عواطف‌ انسان‌ باید تحت‌ اختیار عقل‌ قرار گیرد تا عطوفت‌ و رأفت‌ و یا سختی‌ و شدت‌ او سنجیده‌ و به‌ جا باشد. البته‌ در این‌ مقام‌ مقصود از عقل، عقل‌ الهی‌ است‌ که‌ تکیه‌ گاه‌ آن‌ اصول‌ و قوانین‌ عالیه‌ الهیه‌ باشد، نه‌ عقل‌ ظاهری‌ و قضاوت‌ آن. چه، عقل‌ ظاهری‌ به‌ علت‌ محدودیت‌ دریافت‌های‌ حسی، از درک‌ بسیاری‌ از واقعیات‌ و صدور احکام‌ آن‌ عاجز است‌ چه‌ رسد به‌ این‌ که‌ توان‌ ارائه‌ حقایق‌ را داشته‌ باشد.

در بدایت‌ حال، عقل‌ انسانی‌ به‌ منزله‌ چراغ‌ کوچکی‌ است‌ که‌ قدمی‌ چند از راه‌ طولانی‌ او را روشن‌ می‌کند، تصور نبودِ‌ چراغی‌ روشن‌تر و عالی‌تر از آن، غایت‌ نادانی‌ است. آن‌ چراغ‌ بزرگتر که‌ راه‌ زندگی‌ را فرسنگ‌ها روشن‌ می‌نماید، عقل‌ پاک‌ خدایی‌ است. این‌ همان‌ قوه‌ فعال‌ و برق‌ سیال‌ و معرفت‌ و عشق‌ است‌ که‌ بدون‌ حواس‌ بدنی‌ و قوای‌ ادراکی‌ دماغی، حقیقت‌ را با تمامیت‌ آن‌ و بدون‌ احتیاج‌ به‌ استدلال‌ و استنتاج‌ منطقی، در می‌یابد. این‌ همان‌ عشق‌ معنوی‌ و خدایی‌ است‌ که‌ مانند چراغ‌ پر نوری‌ در دل‌ جا گرفته‌ و از پرتو جمال‌ جمیل‌ مطلق، تابان‌ و فروزان‌ است.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.