فصل دهم: سیر تکامل بعد از مرگ – منازل وجودی انسان 2011/03/19

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: مبدا و معاد

منازل وجودی انسان

باید دانست که انسان را پنج حالت است که هیچ یک بدون توفیق الهی صورت نبندد تا به حدّ‌‏ کمالِ خود رسد:

اوّل حالت عدم است: «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا: آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود» یعنی انسان ابتدا معلومی در علم خدا بود، و این معلوم نه بر هستی، خود شعوری داشت و نه ذاکر و مذکورِ خود بود.

دوّم حالت موجود در عالم ارواح، یعنی چون از کَتمِ عدم در عالم ارواح پیوست، او را شعوری بر هستی خود پدید آمد و ذاکر و مذکور خود شد.

سوّم تعلّق روح به قالب: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی: و از روح خویش در آن دمیدم».

چهارم مُفارقتِ روح از قالب: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ: هر نفسی چشنده مرگ است».

پنجم اعاده روح بر قالب: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ: بگو همان کسی که نخستین‏ بار آن را پدید آورد».

این پنج حالت، انسان را به ضرورت می‌بایست تا در معرفت ذات و صفات حقّ، به کمال خویش رسد و آنچه حکمت الهی است در آفرینش موجودات، به حصول پیوندد: «کُنْتُ کَنْزاً مَخفِیّاً فَاحبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ: من گنج نهانی بودم پس خواستم که شناخته شوم».

حالت اوّل، عدم است که چون بر عالم ارواح پیوندد، او را بر هستی خویش شعوری پدید آید و به معرفتِ قِدَمِ صانع ازلی، عارف گردد.

حالت دوّم، این که می‌بایست از کَتم عدم بر عالم ارواح پیوندد که پیش از تعلّق او به قالب، به شهودِ بی‏حجاب نایل آید در صفای روحانیّت، و مُستفیضِ فیض بی‏حجاب گردد و استعدادِ استماعِ خطاب «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ: آیا پروردگار شما نیستم؟» گیرد و به استعداد مقام «قالُوا بَلی: گفتند آری» رسد.

حالت سوّم، این که باید روح تعلّق به قالب گیرد تا آلات کمالاتِ معرفت با آن اکتساب کند و بدان به عوالم غیب و شهادت وقوف یابد.

حالت چهارم، این که مُفارقتِ روح از قالب باید، از دو وجه: اوّل آلایشِ روح که از صحبت اجسام و اجساد حاصل شده، در مفارقت ‏به تدریج‏ از آن برخیزد و صفایی که در قالبْ او را حاصل می‌شد، بی‏مزاحمتِ قالب، آن صفا را به حدّ‌‏ کمال دریابد. دوّم این که ذوقی از معارف غیبی در قالبْ او را حاصل بود، در مفارقت، ذوق کامل‏تری از معارفِ غیبی بی‏حجابِ قالب، او را حاصل شود که این ذوق او را نه در عالم ارواح حاصل بود نه در عالم قالب، اگرچه به حدّی ذوقی او را حاصل می‌شد، لکن حصول این ذوق از پسِ حجابِ قالب بود.

شخص انسانی بر مثال شجره‌ای است و این شجره از تخم شجره روح پاک محمّدی‏(ص) است: «اَوَّل مَا خَلَقَ اللهُ رُوحی: نخستین چیزی که خدا خلق فرمود، روح من بود». هم‏چنان که ابتدا از تخم، بیخ‌هایی در عالَمِ محسوس ظاهر شود، و از آن بیخ‌ها شجره‌ای در روی زمین پدید آید و بر شجره نیز ثمره پدید آید، هم‏چنین از تخمِ شجره روحِ محمّدی‏(ص)، بیخ‌های ارواح ملکوت، و از آن بیخ‌ها، شجره اجسام و اجساد و از آن برگ‌های حیوانات برخاست و ثمره انسانیّت بر شاخ شجره کائنات پدید آمد.

ثمره درخت تا در درخت است ذوقی دیگر دهد مانند انگور و زردآلو، و چون آنها را از درخت برچینیم و پیش آفتاب بگذاریم، انگورْ مویزِ شیرین گردد و زردآلو کِشته شود. اگرچه میوه قبل از چیدن، از تصرّف‌‏ آفتاب برخوردار بود، ولی چون پای در طینت شجره داشت، خواصّ و آثاری از شجره مانند رطوبت و حُموضَت در میوه باقی بود. اکنون تصرّف‌‏ شجره از او قطع شده و از کمال تصرّفِ‌‏ آفتاب، بی‌مزاحمتِ شجره برخوردار است. اگرچه میوه ابتدا محتاج درخت بود و به مجرّد آفتاب میوه پدید نمی‌آمد، ولی چون میوه پخته شد، مثلاً انگور در درخت به کمال ثمرگی رسید، به مقام مویزی نرسد مگر این که آن را از شجره برکنیم تا به مجرّد کمال تربیت و تصرّف‌‏ آفتاب، مویزِ شیرین گردد.

هم‏چنین روح آدمی برای رسیدن به کمال و ثمرگی، او را به قالب حاجت آید، ولی تا پای او در طینتِ قالب است، از خواصّ قالب خالی نیست، پس او را مفارقت از قالب باید تا کمال تصرّفِ‌‏ عنایت آفتابِ ازلی، بی‌مزاحمتِ حجابِ قالب دریابد.

حالت پنجم، اعاده روح به قالب است، زیرا کمال قالب در آن است که عوالم غیب و شهادت، دنیوی و اخروی را سیر کند و به خلافت خداوندی مُتصرّف‌‏ شده و از انواع تنعّمات خدایی که در دو جهان مهیاست برخوردار گردد، چنان برخورداری که «ما لا عَینٌ رَأت وَ لا اُذُنٌ سَمِعَت وَ لا خَطَرَ عَلی قَلبِ بَشَرٍ: چیزهایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بـه هیچ قلبی خطور نکرده است».


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.