مقدمه 2010/03/11
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: نبوت و امامت
مقدّمه
ستایش ازلی، پروردگاری را سزاست که ذات یگانه او را نهایت نیست و گوهرِ پاک او را بَدایت نِی. حمد و سپاس سرمدْ خداوندی را رواست که خود بیقید ازل و ابد در هر مَظهری آشکار است و به هر مرآتی پدیدار. سپاس معبودی را سزاست که اَعلام نبوت و ولایت، در میدان هدایت برافراشت و ارقام حقایق و الهام، بر صحایف قلوب اولیاء و بر الواح علمای ربانی و عرفا بنگاشت.
تحیّات زاکیاتِ حضرت احدیّت و آفرینش، بر سیّد و مولی و پیغمبر ما صلی الله علیه و آله باد، که اوست اصل حقیقت هستی و اوست مَبدأ المَبادی و غایت الغایات. چه، آن بزرگوار از جهت فاعلیّت، پدر روحانی موجودات و از جهت قابلیّت فیوضات، که جنبه نفسیّه است، مادر عالَمِ امکان است. چنان که بزرگان درباره آن حضرت فرمودهاند: «اَبُوالْاَکْوانِ بِفاعِلِیَّتِهِ وَ اُمُّ الْاِمْکانِ بِقابِلِیَّتِه: پدر کائنات است به لحاظ فاعلیّت، و مادرِ عالَمِ امکان است به لحاظ قابلیّت». آن روح مجرّد، ارواح مجرّده را روح است و اجساد ظلمانیّه را نور. شکافنده اَصباح غیب است و زُداینده ظلماتِ شبهاتِ ریب.
آری، بر عارفان طریق حق و عالمان ربانی پوشیده نیست که بیوجودِ ذیجودِ انسان کامل و واصل، در هر جزیی از اجزاءِ زمان و در هر قُطری از اقطار عوالم امکان، مقصود خدای رحمان که همانا تکامل انسانی است، صورتِ وجود به حصول نمیپیوندد؛ و نیز بدون مُبلِّغی واصل در هر دَوری از ادوارِ دوران و در هر بُقعهای از بِقاع اقالیم جهان، حصول معانی امکانپذیر نیست.
بنابراین، بر حکیم علیالاطلاق که خود مُعالج اَمْزَجه و انفس و آفاق است، لازم است انسان کامل و واصل و شایستهای را به ابلاغ احکام، که سرمایه عزّت و سعادتِ جُمهورالاَنام و ممیّز صفات متضادّه خواص و عوام میباشد، از ناحیه خود بگمارد؛ تا بدین وسیله سلسله تکاملیّه انسانی باقی، و ماءِ مَعین تعالیم عالیه آسمانی در جویبار دلهای طالبان جاری گردد.
طلوع این شمس هدایت، جز از شارقِ انوار نبوّت و ولایت صورت نگیرد، و شاهد دلارای ازلی، جز در مرآت حقایقنمای این نفوس مقدّسه مشاهده نشود. این نفوسِ طیّبه، مجمعالبحرین قدیم و حادث، و برزخ ذوجَهَتینِ ظاهر و باطنند، و بقای تکامل انسانی به بقای این محبوبین الهی، و دوام افاضه این نَشئَه، به تعلیم ایشان در قلوب مستعدّه و سامیه است.
همچنان که حروف، صورتِ بسطِ نقطهاند، سماوات و اَرَضین و آنچه در آنها موجودند از صوَر و معانی، همه صورت بسط نقطه اوّلند. البته این بَساطت ظاهری به طریق عُرف تواند بود نه به طریق حقیقت.
حضرات انبیاء علیهمالسلام، مشکوه انوار خدایند، و حضرات اوصیاء زجاجه مصباح او. انبیاء، لسان ویاند و اوصیاء بیان او. انبیاء صورت قولند و اوصیاء مظهر فعل او. انبیاء محل وحیاند و معجزات، اوصیاء محل الهامند و کرامات.
در عصر غیبت، اوصیاء واضعان گنجند در طِلِسمات، اولیاء مُستخرِجان آن گنجند. اوصیاء واضعانند، اولیاء رافعانند. اوصیاء ساترانند، اولیاء کاشفانند. اولیاء نهرهایند که از منبع نقطه ولایت سرچشمه گرفته و در جداول نفوس و عقول و قلوب پاکْ ساریاند.
این عقول الهیه همه از یک مبدأند، چنان که حضرت خاتمالانبیاء صلی الله علیه و آله و حضرت خاتمالاولیاء سلام الله علیه، هر دو مظهر یک حقیقتاند، اگرچه در خَلقیّتِ ظاهرْ دو شکلند، یکی در اوّلِ زمان و دیگری در آخرِ زمان.
در اوّل زمان، جماعتی بودند غلیظ و پلید که در بیابان حیرت و تیهِ ضلالت به سر میبردند، و از عظمت و سلطنت و جبروت و کبریائیِ عالَمِ قدسِ لاهوتی بیخبر بودند. در سمع ایشان، کلام حق بیاثر بود و بَصَرشان از مشاهده جلال و جمال کمال حق، کور، و زبانشان از حمد و ثنای الهی، گنگ.
آنگاه حضرت خاتمالنبیّین و سیّدالمرسلین برآمد و ظلمت شبِ کفر را به روز روشنِ ایمان مبدّل گردانید، و گوهر شبچراغ معرفت در بحر جانها بنهاد، و متمرّدین و جاحِدین و منکرین را به سوی حق دعوت فرمود، و به مجاهدات و تعالیم عالیه، غَشاوت و غلظت را از درون ایشان بزُدود. بعضی از ایشان از تقلید به تحقیق رسیدند و دَرِ حقیقت را بازیافتند، ولی بعضی از ایشان به تصورات و خیالات اولیه بازماندند و به لذات جسمانی خرسند گشتند و از راه اصلی بازماندند.
بعد از ایشان، حضرات اوصیاء و اولیاء به امر ارشاد مباشرت ورزیدند تا طالبان را از ظلمت عالَمِ جسمانی بِرَهانند، و به مرتبه روحانیّت رسانند، و حقیقت هر چیز را بدیشان بنمایانند، و به معادِ مقصود رسانند، و کُنوزِ معانی و معارف را از ظلمت صوَر و اَشکال خارج سازند، تا زمانی که حضرت خاتمالاولیاء ظاهر گردد.
آنگاه که حضرت خاتمالاولیاء ظهور نماید، این نور الهی مردم را از عقبی به سوی مولی دعوت کند، و حجاب تعیّنات از وجه حقیقت براندازد و دامن مردم، از جهات متفرّقه دَرکِشد و ثُعبانِ بیان، عیان سازد و عصای علم مطلق، از یَد بَیضاءِ عقلِ کلّ بیفکند، تا حَبایل حیَل و خیالات و مُحالات ساحران فرعون زمان را به یک دم فرو برد. همه بر طریق او روند و ساحران، ساجدِ ماجد شوند و سر بر قدم واجد نهند و انوار عالَمِ لاهوتی را در هیکل ناسوتی مشاهده نمایند. در این حال طالب به مقصود رسد و معانیِ وی بر صورت او غالب گردند و عین او غیر، نبیند.
در ایّامی که این سفرا الهی بر حَسَب ظاهر، مرئی و محسوس نباشند، مظاهرِ تامّه ایشان در قلوب عارفان کامل و علمای ربانی ظاهر است، تا فیوض غیبی از معادنُالانوار لارَیْبی به وسیله آنان به عموم عالمیان، خاصّه به طالبان رسیده باشد. چه، سالک در مُفارقت و غربت از آنان در عالَمِ اَدْنی، و در مُرافقت و قُربت با آنان در عالَمِ اعلی. در عالَمِ اَدنی، اسیرِ قیدِ رَشک، و در عالَمِ اعلی، پایبند وادی عشق. در قبالِ تفتین در عالم اوّل، مقهور، و در قبالِ تزکیه در عالم ثانی، منصور. در مقهوریّت، معنا مستور، و در نصرت، معانی مظهور؛ آنگاه پرتو عکس رخ دوست در مرآت دل، نمایان، و دل، مُحْرِمِ کعبه جانان، غاسِل به آب زمزم و از نُدَمای مَحْرَم، و واقف به رموزِ اسم اعظم، که عروج دل در عالَمِ سدره المنتهی، اسم اعظم است. بدینسان عارف کامل و عالم ربانی، رهی حقیقت را از صهبای فرحافزا سرمست نموده، ابواب ارشاد را بر چهره او میگشاید.
گاهی دَواعی نفسانیّه، بعضی مُغَفّلین را برای شهرت به ادعای نبوت و امامت و مُرشدیّت وا میدارد. خداوند رحمان، حضرات انبیاء و اوصیاء کرام و در غیبت ایشان، اولیاء خود را میگمارد تا بدین وسیله، مدّعیان کاذب را مجالی نماند و مریدان صادق، تجلّی نهار را از لَیلِ غاسقْ بازشناسند.
این شخصیتهای والامقام، در حقیقت کتاب ناطقند و آیاتِ حقیقت از وجودشان ظاهر است. لکن این محبوبین الهی برای اتمام حجت و بسط هدایت، آثار الهیّه یعنی کتب مقدّسهای از خود به یادگار گذاشتند و راه سیر و عروج در حقایق اصولیّه دین را برای مُتَعطّشینِ زلال اسرار، هموار ساختند. چه، جوهر و چکیده حکمت اسلامی، در این اصول نهفته است، و مادام که سیر در مراحل حِکْمیّه اصول دین نشود، از سایر حقایق و معارف، استضائه چندانی نخواهد بود. امید آن که، خدای تبارک و تعالی ما را در این سیر موفق فرماید و از جواهراتِ گرانمایه و ذخایر نفیسه این گنجینههای ربانی در حد کمال، برخوردار گرداند.
طوبی به حال عارفان الهی و علمای ربّانی که سراپرده جانشان خلوتگه دوست باشد، که در خلوتسرای دوست، دلها از عدمِ مَنیّت معمور و از میِ نابْ مخمور؛ آنجاست انتهای مکان و ازلِ لازمان، ازلی که آن را ابتدا نیست و ابدی که او را انتها نِی. طالق دارُالفناء و مطلوق دارُالبقاء، مظهر انوار سبحانی و مُتَرنّم به ذکر ربانی، فارغ از هجر و وصال و وارسته از نقص و کمال.
درود بر اولیاء و عارفان و علمای ربّانی که برای تحصیل حقایق و ارشاد خلایق، کمرِ اجتهاد بر میان بسته و اصنام مَناهی و مَلاهی به نصر و تأیید الهی، درهم شکسته، و ابواب عنایتِ سرمدی بر روی مُبتدی و مُنتهی گشودهاند.
و درود بیحدّ بر آن ناموس اعظم الهی، و منبع کمالات ازلی، و مظهر اتمّ صفات لاهوتی، حضرت رسول اکرم(ص) و بر آل طاهرین آن سَرور کاینات، که بشر را از طریق ضلالت و گمراهی به شاهراه سعادت، هدایت فرمودند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.