استقبال کنندگان صبح صادق 2010/03/05

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

درود بر جوانان روضه رضوان، آن پاکدلانی که از سر صدق به پای دل به مکتب ربوبی قدم می‌نهند. محبوبین الهی و اولیاء خدا و علمای ربانی از صمیم دل به آنان خوشامد گویند و به لبان دل بوسه بر آن دل‌های مشتاق زنند، بلکه معتقدند که حتی خاک پای متعلمین الهی نیز بوسیدنی است.
سالکین طریق الی الله، باید بدانند که طلوع صبح ازل نزدیک است، دیدار نزدیک است. باید خویشتن را آماده کنند که سلطان سلاطین به خانه دل می‌آید. امّا باید دریابند که قبل از ورود آن معشوق ازلی چه باید کرد.
برای استقبال از صبح صادق، جمع شرایطی لازم است. در استقبال افراد عادی ابتدا در جمع شرایط استقبال می‌کوشند و سپس به استقبال می‌شتابند. البته هر مثالی که از ظاهر زده شود، از آنجا که هر چیزی یک وجود سفلی دارد و یک وجود علوی، باید وجود علوی آن در نظر گرفته شود، که اصل وجود هم آن است.
در حکمت الهیه مقرر است که وجودی جز حق تعالی نیست و منظور از هستی و وجود، ظهور خیرات و برکات است؛ هر چه مراتب خیرات و برکات بالاتر، مراتب هستی و وجود بیشتر. چیزی که دارای خیرات و برکات نیست، وجود نیست. خدای تبارک و تعالی وجود محض است، یعنی خیرات و برکات او به تمام معنی در حدّ اعلی است.
برای استقبال از صبح صادق، توصیه اکید بزرگان بر این است که نیروهای باطنی خود را شکوفا سازند. مسلماً هر چه مراتب انقیاد بالاتر باشد، مراتب شکوفایی نیروهای باطنی افزونتر خواهد بود. چنان که هر یک از اعضاء جسمانی وظایف خاصی دارد، اعضاء باطنی را نیز وظایف مخصوصی است که باید طبق دستور الهی به آن عالم و عامل شوند، تا معنی انقیاد به مقام تحقق رسد.
دل انسان که یکی از اعضاء باطنی است، وظایف خاصی دارد که اگر به آن عامل شود، شکوفا می‌گردد. عاشق باید دل خود را از آلودگی‌ها مبرّی دارد و خانه دل را از بیگانگان و اغیار خالی کند تا نشیمنگاه حق گردد. در این صورت هر چه بر مراتب انقیاد و شکوفایی خود بیفزاید، مراتب شکستگی دل و ظهور خیرات و برکاتش افزایش می‌یابد.
ای طالب! اگر می‌خواهی حقیقتاً به استقبال صبح صادق روی، بگذار گل‌های بوستان دل شکفته شود، بدین معنی که مراتب انکسار دل فزونی یابد. چون گل در باغ و بوستان بشکفد، بلبل عاشق اوست، دل نیز وقتی شکسته گردید، خدا عاشق اوست. در این مقام است که سالک آماده استقبال است. درود بر شکسته دلان، هزاران درود بر استقبال کنندگان.
ای عاشق دل سوخته، تو خواهان آنی که مراتب شکستگی دل و سوز و گداز آن را به کمال رسانی، تا مراتب استقبال دل به حد اعلی رسد، هزاران درود بر تو. ترا بشارت باد ای آن که می‌کنی درّ نایاب جستجو، در توی خانه‌ای منما باب جستجو.
رمز این که عده‌ای در مدت کم به پیشرفت‌های فوق‌العاده معنوی نایل می‌گردند، این است که آنان به سرعت راه و رسم عاشقی را دریافتند. رسم عاشق این است که از دنیا و عقبی می‌گذرد، آن که پای بند عقبی است هنوز در عشق ناقص است. عاشق عقبی را چه کند، عاشق خود را چه کند، عاشق مال و منال دنیا را چه کند، او جز جمال نمی‌بیند.
آنان که در اندک مدت ره صد ساله پیمودند، آنان هم دنیا را رها کردند و هم عقبی را. البته ظاهراً رها کردن دنیا مشروع نیست، باید حب دنیا را از دل بیرون کرد. آنان اگر یک امر مادی را انجام دهند، ظاهرش مادی است و باطنش معنوی. آنان حب ماسوی را از دل بیرون کردند و به کمال انقطاع رسیدند.
امّا افرادی که سالیان دراز و متمادی هنوز در تعیین کمّ و کیف حقوق واجبه خود درمانده‌اند و دیناری هم تأدیه نکرده‌اند، آنان چگونه می‌توانند عشق الهی را در خود بیابند و به پیشرفت‌های معنوی نایل آیند؟! حال این افراد چگونه می‌تواند قابل مقایسه باشد با حال کسی که خانه و کاشانه و تمام مال و اموالش را حاضر است دو دستی تقدیم و همه را وقف راه خدا کند؟ آری هیچ عجبی ندارد که با این نیّت و حرکت، به او شهید زنده خطاب شود. زیرا نیت او هیچ تفاوتی با نیّت سرباز رشید حضرت اباعبدالله ندارد؛ او کاملاً آماده شهادت است. با این همه، استقبال کننده واقعی امتیازات خود را مشاهده نمی‌کند، و در قدرت لایتناهی خداست که هر آنی بر مقام معنوی او بیفزاید.
مسلم است که بدون مشاهده جمال حق با دیدگان بصیرت، نمی‌توان عاشق شد. زیرا طلب پس از یافتن است، قبل از یافتنْ طلب نیست. به حضرت مولی‌الموالی عرض شد که آیا خدا را می‌بینی؟ فرمود من خدایی را که ندیده‌ام چگونه عبادت کنم! من خدا را به خدا شناختم.
آری طلب از یافت خیرد نه یافت از طلب، چنان که اطاعت از اخلاص خیزد نه اخلاص از طاعت. سالک باید هر روز مراتب اخلاص خود را بالاتر برد و هر کاری را فقط به خاطر خدا انجام دهد، و انقطاع از ماسوی را به کمال رساند تا در ردیف مخلَصین قرار گیرد. این جوهر و چکیده زندگی و تکالیف و وظایف است.
سالک را در این طریق دو سفر است، چنان که بزرگان دو سفر داشتند: یکی سفر در طلب که آن را لیله‌النّار گویند «آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً». دیگری سفر در طرب «وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا». البته این اسفار کسی را سزاست که با انقطاع از ماسوی عاشق شمع ازلی گشته، می‌خواهد هستی خود را دربازد تا به هستی حقیقی رسد.
ای سالک اگر در این مسیر به حکم قدم، گام بر عالم ریاض ریاضت نهادی، اندوه و ملال بر دل راه مده. اگر در این راه همه چیز خود را درباختی، ملول و غمگین مباش که فضل و کرم او ترا بس.
در این مقام است که عَلَم سعادت و رایت اقبال بر درگاه سینه تو زنند، و مفاتیح کنوز خیرات و خزاین طاعات بر کف تو نهند، و این حائط به دور روزگار تو کشند «اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» که صولت غوغای شیاطین نتواند بر ساحت اقدس دل تو راه یابد. در این موفقیت است که تو، کلّ کمالی و جمله جمال.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.