خود را ارزان مفروش 2010/01/29
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
خود را ارزان مفروش
توصیه اکید حق تعالی و همه حضرات انبیاء و اوصیاء و بزرگان این است که ای رهروان طریق حق از دنیا بترسید و از آن حذر کنید، حب دنیا را از دل برکنید و محب آن نشوید. البته چنان که مکرر بیان شده، نظر اعراض کلی از دنیا نیست، چه دنیا را در عین مذمت، مهد تکامل انسان معرفی کردهاند که میتواند در آن خدمات شایستهای انجام دهد، چنان که فرمودهاند دنیا مزرعه آخرت است. وقتی فردی میکوشد به رضای حق به دین خدا و جامعه بشریت خدمت کند، این حب دنیا نیست.
متعلم مکتب الهی باید از موطن حب باطل خارج شود و به موطن حب حق قدم نهد. زیرا حب دنیا، حب باطل با حب حق سازگار نیست. عشق دنیا با عشق حق نمیسازد. حب دنیا نمیگذارد نور حق بر تو بتابد، حب باطل جلو دیدگان عقل را میپوشاند. تو ظاهر دنیا را مینگری و از باطن دنیا که عقباست بی خبری و آن را مشاهده ننمودهای.
آری علت این که بعضی محب دنیا شدهاند آن است که باطن دنیا را که عقبی است، مشاهده نمیکنند «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ». آنهایی که در غفلتاند فقط به ظاهر مینگرند. همه حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء و خدای تبارک و تعالی میفرمایند که حب دنیا رأس کلّ خطیئات و رأس همه گناهان و ریشه و مایه هر فساد است.
ای سالک تو بهای خود را نمیدانی، بهای تو در پیشگاه الهی فوقالعاده اجّل است. حیف است، خود را ارزان مفروش. بهای تو بی انتهاست؛ حداقل بهای تو بهشت است. خدای تبارک وتعالی فرمود: ای حسین من، خون بهای تو منم. ای سالک اگر به وصال رسی، بهای تو، خداست.
ای عزیز! دنیا پلی است گذشتنی، پدران و مادران ما کجا رفتند، اجداد ما کجا رفتند؟ حضرات انبیاء و اوصیاء کجا رفتند ، حبیب خدا (ص) کجا رفت؟! سیدهالنساء العالمین کجا رفت؟!
آنان که شیفته و فریفته دنیای چند روزه شدند، از مکتب ربوبی بازماندند. خوشا بر حال آن متعلمین الهی که دلهای آنان برای خدا میتپد و متوجه به اوست.
ای سالک، ای متعلم مکتب حق، بدان که مردم در اصل دو گروهند: گروهی خود را فروختند و به هلاکت رسیدند. امّا گروهی خود را خریدند و آزاد گشتند.
ای سالک خویشتن را به متاع دنیا، مقام ظاهر مفروش، به لذّت موقت زودگذر عشق نَوَرز. بنگر چه شدند آنان که در مرتبه بالا از نعم دنیا بهرهمند میشدند! هر کسی میتواند به نسبت سن و سال خود سرنوشت آنان را در نظر آورد.
سالک بیا و به خواست خدا از این پل بلوا به سلامت بگذر، بدان که نفس و شیطان، دشمنان باطنی در کمیناند. غالباً حمله این دشمنان باطل به محبان دنیاست. مطالعه و مرور حقایق شرط نیست، عمل شرط است.
اگر شیر گرسنه به گله گوسفندان حمله کند، آن نکند که این دشمنان باطنی کنند. مراقب حال خویشتن شو و از این دشمنان غافل مشو؛ غافل مباش که از تو غافل نیستند. این دنیا بالاترین ساحرهاست، انسان را مسحور نموده و میفریبد. این است که حضرت ختمی مرتبت (ص) فرمود «اِتَّقُوا الدُّنْیا فَوَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ فَاِنَّ الدُّنْیا لَاَسْحَرُ مِنْ هارُوتَ وَ مارُوتَ»: از دنیا حذر کنید، سوگند به خدایی که نفس من در دست قدرت اوست، دنیا هر آینه از هاروت و ماروت ساحرتر است. البته اگر انسان مطیع و منقاد فرمان خدا باشد، او قدرت الله است و در این صورت سحر دنیا هر اندازه قوی هم باشد، در قبال قدرت چنین انسانی عدم است.
ای سالک تردید مکن، راه باز است، مربیان و اساتید الهی حاضرند، حجج الهی در حیاتاند، حضرات پیشوایان معصوم آسمانی، ممات و حیات آنان یکی است. چه باید کرد تا این حجابات به کلّی برطرف شود؟
ای سالک بدان، علت این سستی از توست. طبیبان الهی حاضرند و نسخههای تو آماده است. خود را به طبیب حاذق الهی رسان، نسخه خود را دریافت کن و خویشتن را مداوا نما.
قرآن از جانب خداست، این نسخه شفابخش الهی میفرماید «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مالَکُمْ اِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللهِ اَثّاقَلْتُمْ اِلَی الْاَرْضِ». این حکم خداست و تا انقراض عالم جز این حکمی نداریم: ای کسانی که ایمان آوردهاید، شما را چه شده زمانی که گفته میشود در راه خدا بیرون روید، به سوی زمین ثقیل و سنگین بار میشوید؟! چرا شما را زمین جذب میکند و مجذوب عالم ناسوت میگردید؟
حتماً در اینجا نیروی جاذبیت و مجذوبیت است. سنخیتی بین شما و عالم ناسوت است، چه بدون وجود سنخیت، نه جاذبی است و نه مجذوبی. اگر جهت الهی اختیار کنی، مراتب سنخیت الهی ترا به کمال رساند، امّا با اتکاء به خود نمیشود، تنها با خواندن کتب و حتی با مطالعه قرآن نمیتوانی، مگر این که قرآن را از اهلش بیاموزی. مادام که مراتب سنخیت الهی تو به کمال نرسد، مجذوب جانان نخواهی شد.
گرچه زمین اشیاء بسیاری را به خود جذب میکند، امّا هر شیء مجذوب زمین نمیشود، هر انسانی مجذوب زمین نمیگردد. چنان که سالکین حقیقی و عارفین الهی مجذوب عالم ناسوت نشدند. کدام نیرو آنان را به محفل جانان رساند؟ آیا این نیرو چیزی جز سنخیت آنان با جانان است؟
آری نه هر دلی مجذوب عالم ملکوت میگردد و نه هر روحی مجذوب عالم جبروت و لاهوت. هر کسی مسافر راه وصال و طریق لقاء نمیشود. طالبی که آرزوی این مجذوبیت الهی را دارد، باید شرایط در او جمع شود و اِلاً او مجذوب عالم ناسوت است.
عدهای گویند ما حق را نمیبینیم! آری تو حق داری که نبینی زیرا دیدگان تو اعمی است. باید مراتب بصیرت به کمال رسد تا انسان حقیقت را مشاهده کند. باید حجابات کنار برود تا انسان مجذوب جمال و جلال الهی شود، در این صورت وقتی به رضای حق پی تعلیم و تعلم رود و به توفیق خدا به احیاء قلوب پردازد، او در ردیف شهداء محسوب میگردد.
درود بر شهدای اسلام، اینان کجا و شیفتگان دنیا کجا؟ آنان که «أَرَضیتُمْ بِالْحَیوهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهِ»: آیا راضی شدید به دنیا، و نعم آن را بر نعم آخرت ترجیح دادید؟ در حالی که نعمتهای دنیا در قبال نعم عقبی بس قلیل و اندک است و اساساً قابل مقایسه نیست. پس چرا آنان عاشق دنیا شدند؟ زیرا در اثر عدم تفکر الهی از مشاهده حقیقت محروم شدند و حقیقت را ندیدند. از اینرو امر است بر تفکر الهی و به عبارتی، قرآن از اول تا آخر، توصیه بر تفکر و مشاورت است، تا انسان بدون تفکر و خودسر به امری اقدام نکند.
اوّل باید دانست که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کرد و سپس بدان اقدام نمود. ظاهراً ممکن است امری ساده به نظر رسد، امّا تشخیص منکر از معروف، خود بابی از ابواب معرفت است. بسا کسی به گمان خود امر به معروف کند، غافل از این که امر به منکر مینماید؛ و یا نهی از منکر میکند غافل از این که نهی از معروف مینماید! زیرا او حقیقت را مشاهده نکرده است.
ای سالک تو چرا حقیقت را مشاهده ننمودی، عذر تو چیست؟مگر در این سواد اعظم، هیچ طبیب الهی نیست؟ چرا رجوع نمیکنی و نمیپرسی تا ترا راهنمایی کنند! چرا تفکر نمیکنی؟ بعضی تخیل میکنند ولی میپندارند که تفکر کردهاند! در حالی که تفکر سیر در عالم معقولات است و تخیل، سیر در عالم محسوسات.
چرا درباره گذشتگان و معاصرین تفکر نمیکنی؟ چه شدند آنان که اهل تفکر و صاحب مشورت بودند؛ و چه شدند آنان که تفکر و مشاورت نمیکردند، اوّل بین بودند نه آخر بین، اعمی بودند. یکی تأمل کن در کار قارون، ثروتی از آن بالاتر؟! دیدی که شیطان و نفس چگونه دست به هم دادند و او را از دین خارج کردند!
بترس از دنیا و حب آن که دنیا دشمن دوست نماست، به همه فریفته مشو، نه همه را دوست خود بدان و نه همه را دشمن خود پندار، زود قضاوت مکن و به هر که از در دوستی درآمد مطمئن مشو، که سالک نباید زود تصدیق یا تکذیب کند، باید در همه امور تفکر و مشاورت نماید و به خود متکی نگردد.
دنیا دشمن دوست نماست. از اینجاست که بزرگان گفتهاند گریزگاه دنیا هلاکت است و پناهگاهش بلا، به کجا میگریزی؟ باید به خدا پناه بری. ای سالک به دیده غرور منگر، از راه «من» بیرون شو، من چکاره است؟! «مُحَوِّلُ الْحَوْلِ وَ الْاَحْوالِ» خداست.
به خود منگر که کسی از راه غرور و از راه من سودی نَبُرد، و اگر ظاهراً هم سودی برد، در مقابلِ مضراتش عدم بود. این غرور یک بیماری روانی است، مراجعه به طبیب حاذق کن و از او دور مباش، بلکه شفای کامل ترا حاصل آید تا از تحت این قیود رهایی یابی.
بیا از این جاذبه ناسوتی بیرون شو، با تفکر الهی و مشاورت و اخذ تعالیم عالیه، بیرون شو. البته خروج از جاذبه دنیا که همان عبور از سدّ موانع و آرزوهاست، امر سهل و سادهای نیست و نیاز به نیروی باطنی دارد. کدام نیروی باطنی؟ سینه تو سرشار از معادن گوهرهای پربهاء است، تو کدام را مکشوف کردهای؟ ریاضت و مجاهدت، تعلیم و تعلم لازم است.
باید در مکتب تعلیم و تربیت الهی حاضر شوی و به تقویت نیروهای الهی خود بپردازی. در آنجا دستورات قرآن را به شما میرسانند، زیرا ما جز دستور قرآن، امر و فرمان دیگری نداریم. آنگاه میتوانی با نیروهای الهی این زنجیرهای دنیا را، زنجیرهای امور نفسانی را پاره کنی و نیروهای درونی را شکوفا سازی و به مقام فعلیت درآوری. این نیروهای الهی ترا از عالم مادی به عالم ملکوت و لاهوت پرتاب میکنند و در فضای آن به طیران میآورند؛ حرکت به سوی زمین و سقوط در زمین تا کی؟!
جان فدای آن متعلمینی که مقام باطنی آنان هزاران مرتبه از فرشتگان بالاتر است. امّا باید مراقب حال خود باشند و از شیاطین و نفس امّاره غافل نگردند. چه نگهداشتن قلب الهی مشکلتر است از نگهداشتن آن نعمتها! وقتی که آن دل الهی نزول کرد، نعمتها چه فایدهای دارد؟!
ای ملأ اعلی، ای فرشتگان هزاران سال به آواز تقدیس، پاکی ما یاد نمودید، امّا لذّت وصال و عشق مرا نمیدانید، و از آن بیخبرید. امّا متعلمین مکتب الهی لذّت عشق را میدانند و لذّت وصال را هم چشیدهاند. ای سالک ذرّهای سوز عشق تو در پیشگاه ما از هزاران سال عبادت فرشتگان بالاتر است. اینک بنگر که مقام تو برتر است یا فرشتگان؟
از زمین و آسمان، از دنیا و عقبی از هرجهت، مدام این ندا بلند است «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ» بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، بخواه هر چه میخواهی بخواه.
الهی تو خود فرمودهای اگر گوش دارید از همه جا این ندا را میشنوید «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ». درهای رحمت من باز است. ای مردم، ای گدایان، ای عاصیان، ای روسیاهان، ای دردمندان، ای پا به گل فرو رفتگان، ای دوستان، ای دشمنان بیایید ولی به شرط توبه، توبه کنید و بیایید که خدا ارحمالراحمین است.
ای سالک بدان اگر پردهها و حجابات برطرف شود، برای تو معلوم گردد که خدا عاشق توست. اگر عشق او بر تو آشکار شود، روحت از بدن جدا میگردد.
اتصالاً میفرماید «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ» ای دشمنان به سوی در رحمت من بیایید، اگر توبه کنید شما را میآمرزم. به جای دیگر نروید، دورِ دَرِ من پرواز کنید، کجا میروید؟ من که به شما از همه نزدیکترم «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» از خود شما به شما نزدیکترم.
البته تقرب یکی از ناحیه بنده است به حق، که در آن اشارات و عبارات روان است، و آن خلوت دل است با خدا، از مردم حتی از خود پنهان. استغراق در راز و نیاز و مناجات با حق. چه کسی که متوجه جمال معشوق است خود را نمیبیند. امّا درباره عشق و قرب حق به بنده، عبارات و اشارات بدان راه ندارد مگر این که خود بگوید «فَاِنّی قَریبٌ» من به تو نزدیکم.
آری در محفل جانان اگر پرده را بردارند، آنگاه مشاهده میشود چه کسانی در آنجا حضور دارند! الهی اگر برای ما بفرمایی «فَاِنّی قَریبٌ» ما توانگریم. توانگران دو گونهاند: توانگران مال و توانگران حال. توانگری است که به مال مینازد و توانگران حال، به حال نازند.
توانگران حال به «نَحْنُ قَسَمْنا» مینازند، اینان نیز بر دو قسمند: گروهی دیده آنان بر قسمت قسّام افتد، هر چه دادند راضی شوند. گروه دیگر توانگرانی هستند که دیدهشان بر «نَحْنُ» افتاد، هر دو کون را بر ایشان عرضه کردند امّا آنان سیرت حضرت رسول اکرم(ص) را اختیار نمودند که «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی». درود بی نهایت بر این توانگران حال.
«بِحَیاتی وَ مَوَدَّتی لِاَوْلِیائی لا شَیْءَ اَحَبُّ عَلی اَحِبّائی مِنْ لِقائی»، سالکین و عارفین الهی که به محفل جانان رسیدند، در واقع همه توانگران حالاند که لقاء معشوق در انتظار آنان است. آنان این ندا را به سمع دل میشنوند که: ای عاشقان، کم مانده است که شب هجران به پایان رسد و نسیم صبای معرفت از مشرق قربت وزد. الهی تو خود میفرمایی «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ»، الهی ما نه دنیا میخواهیم نه عقبی، الهی ما ترا میخواهیم.
ای سالک طریق حق، ای عاشق جمال و کمال، نه در جسم قدم نِه، نه در جان، نه در دنیا نه در عقبی، قدم از هر دو بیرون کن، نه آنجا باش نه اینجا. الهی آرزویمان یکی است، ما زیاد نمیخواهیم تنها ترا میخواهیم.
الهی وصال ابدی خود را بر ما نصیب فرما. الهی بر ما خلوت دل عنایت فرما. الهی کسی را که خلوت دل نیست، چگونه ذکر تو گوید؟ آن که از ذکر تو بازماند، درد و حلاوت عشق چه داند. عاشقان دل سوخته باید تا حدیث درد عشق به تو گویند. آنان که جان و دل در راه حق گداختهاند، دل در بحر غیب افکنده و در حق فانی شدهاند. در آن مقام است که زبان در زیارت دل است، دل به زیارت جان رفته و جان به خدا گریخته است.
الهی معصیت کاریم، رحمت لایتناهی تو کجاست؟ مگر صفت ترا مظهری نیست؟ رحمت لایتناهی تو کجا مشهود است تا همه ما را با آن بیامرزی. الهی اگر در خدمت ما فترتی است، کرم تو کجاست؟ الهی تا این آب و گل به حقیقت رسد، نور تو کجاست؟ البته ندای حق در سمع دلهای شنوا طنین انداز است که رحمت لایتناهی من همه شما را احاطه نموده است.
سالکا بدان وقت حجاب، معشوق روی خود را از تو بپوشد، آنجاست که صفات تو، غم و شادی، محبت و محنت است؛ در محبت مسرور و مشعوفی، در محنت محزونی. امّا سالکا اگر به مقصد رسی جز رضای خدا نبینی، جز جمال حق مشاهده ننمایی.
ای سالک بگو الهی به درد مینازم، به باقی میسازم، به امید این که اگر از درد بگدازم، جز عشق تو، جز جمال تو به هیچ یک نپردازم.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.