ما را چه عذری است؟! 2010/01/07
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
ای سالکین طریق حق! علاوه بر این که باید خویشتن را به کمال برسانید، موظفید عدّه کثیری را نیز به کمال رسانید. ای مربیان الهی هیچ میدانید که مسؤولیت شما در پیشگاه الهی بسیار عظیم است؟
بیاییم خویشتن را از این خارستانها و سنگلاخها نجات دهیم و خود را به آن مدینه فاضلهای که تنها در بینش و رؤیای عارفین موج میزند، برسانیم. بیاییم از این امواج طوفانی تمایلات شیطانی بگذریم و خویشتن را به ساحل نجات برسانیم. آری در این ساحل نجات است که تمام ابعاد انسانی ما شکوفا میگردد. بیاییم به آبادی و ترمیم ویرانههای خود بپردازیم و گام بر آن عالم الهی نهیم که این همه حضرات انبیاء و اوصیاء در این راه، اوقات گرانمایه عمر خود را سپری کردهاند.
ای مربیان الهی! این آگاهیها و این قدرتهای ظاهری و باطنی، علل و عواملی هستند که خدای تبارک و تعالی برای سعادت خویش و جامعه انسانی به شما عنایت فرموده است. اعطای این نعمتهای عظیم برای ایفاء تعهد است، اگر کسی این نعمتهای الهی را مهمل بگذارد نه تنها کفران نعمت کرده، بلکه این دو عنصر و دوبال الهی را از خود برکنده و با خویشتن به مبارزه پرداخته است.
ای عزیزان! هیچ از سرگذشت عبرتانگیز گذشتگان اطلاع دارید؟ مسلم که در حد کمال آگاهید، به یاد آرید آنهایی را که چند صباحی از روی نخوت در روی زمین حرکت کردند، محبوب ایشان دنیا و مقام بود. ایشان گوهر گرانبهای خود را در بازار فریبای دنیا از دست دادند و کالایی جز حسرت نبردند، نوشی بینیش نچشیدند، گل بیخار نچیدند. خندههایی که بر لبان ایشان نقش میبست اشکهای اندوه و حسرت، آن نقشها را به هم زد. از این لذاید زودگذر بگذرید که حرارت آنها، چشمهسار روح انسانها را که همواره به سوی دریای بیکران تفکر جاری است، بخار کرده و به دیار نیستی میفرستد.
آری مردان الهی مشعل هدایت را فرا راه کاروانیان منزلگه حق و حقیقت برافروختند، لکن حب دنیا و مقام و آرزوهای خام و دور و دراز سبب میشود آن علل و عواملی که خدای تبارک و تعالی برای تأمین سعادت خود و دیگران به انسان کرامت فرموده، کمکم از دست بدهد؛ آن انرژیها و قدرتها، آن علل و عوامل یا به کلی از دست برود یا از مراتب آنها کاسته شود. در صورتی که آن قدرتها و آن علل و عوامل میتوانستند در آینده آرمانهای بس عالی را تحقق بخشند. آرزوهایی که بدون اطلاع ما حقایق را از سطوح دل ما میخراشد و میتراشد و در عوض، خیالات مطلوبنما و حقیقتنما را برآن میچسباند. نور درک و اشتیاق را از افق روح میزداید و فرداهای موهومی را جانشین آن انوار الهی میکند.
ای مربیان الهی! لحظاتی که در آن هستیم غنیمت شماریم، معلوم نیست که لحظات آینده نصیب ما باشد. آن قدرتها و عواملی که فعلاً در اختیار ماست، معلوم نیست فردا چگونه باشد. بیاییم با استفاده از فرصتهای الهی هم خود را نجات دهیم و هم مسلمانان دیگر را. هیچ میدانید که بر سر مسلمانان عالم و برادران دینی ما چه بلایی میآورند؟ بیاییم آگاهیها و نیروهای باطنی خود را به واسطه تقوی به کمال رسانیم. اگر روزی به توفیق الهی به آن مقام والا برسیم و به خویشتن نگریم، آنگاه برای ما روشن میگردد که ما عالم کبیریم. کسی که در این دریای بیکران نور الهی غوطهور است، میداند که دویدن به دنبال قطره جزیی، معنایی ندارد.
بیاییم چنگ بر کتاب آسمانی بزنیم و بدانیم که خدای تبارک و تعالی عزیز بالذات است و این کتاب آسمانی، عزیز بالعَرَض. او حکیم بالذات است و کتاب او حکیم بالعَرَض. قرآن کتابی است که انوار مطلقیه الهی در آن متجلی است. هیچ نیرویی نمیتواند با این نور مطلقیه مقابله کند، کتابی که هیچ باطلی نمیتواند بر آن راه یابد «لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ». دشمنان و بیگانگان میخواهند اسلام را از بین ببرند و نور الهی را خاموش کنند، لکن هرگز آنان را چنان قدرت و توانی نیست، حافظ دین اسلام خود اوست. قرآن خود میفرماید: دشمنان میخواهند نور الهی را با فوت دهان خاموش کنند، خدا نور خویش را تمام و کامل کند ولو کافران را خوش نیاید «یُریدُونَ اَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یَأبِیَ اللهُ اِلّا اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافرُونَ».
قرآن هرآنی ما را به سوی طاعت و سعادت دعوت میکند «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ اِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِـمُونَ». در این آیه شریفه مراد از سلامتی همان سلامتی از امراض و آفات و برخورداری از نعمتهای الهی است و به عبارت دیگر، استطاعت برای طاعت الهی؛ لکن آنان به مردان الهی اعتنایی نکردند «وَ هُمْ سالِـمُونَ» در حالی که قادر بر سجده و اطاعت بودند و میتوانستند طبق فرمان الهی رفتار کنند.
ای سالکین طریق حق! ما را چه عذری است؟! آیا عذر ما از ناحیه تعالیم عالیه است، یا از ناحیه امراض جسمی؟! از اینرو میفرماید «فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ».
در آیه شریفه فوق مراد از «هذَا الْحَدیثِ» قرآن است. ای حبیب من، ای رسول من، اینها که بدون عذر موجه طغیان کرده و منحرف شدند، ملول مباش اینان را به من واگذار «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ». این آیت دلیل است که خدای تبارک وتعالی هر وقت بخواهد قادر است ایشان را گرفتار سازد، و این تسلیتی است برای حبیب خود. خدای تبارک و تعالی میفرماید: طغیانگران را به من واگذار، زود باشد که آنها را گرفتار استدراج کنیم.
استدراج در اصل، درجه به درجه پایین آوردن است، یعنی بدون این که خودشان بفهمند، ما درجات تقوای ایشان را تنزل میدهیم. حق تعالی هرگاه بخواهد با بندهای چنین معاملهای کند، پشت سرهم نعمت به او میدهد و از امکانات دنیوی غنی میسازد، تا او سرگرم مال و منال دنیا شود. امّا در عوض هر آن مقام معنوی او تدریجاً کاهش مییابد تا شقاوتش به نهایت رسد، هرچند او این امکانات دنیوی را سعادت پندارد تا این که سرانجام روسیاه به سوی خدا رود «اَلَّذی خَلَقَ الْـمَوْتَ وَالْحَیوهَ لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ».
البته حیات به چیزی تعلق میگیرد که دارای شعور و اراده باشد، لکن مرگ به چیزی تعلق مییابد که دارای شعور و اراده نباشد. حیات، امری وجودی است و مرگ، امری عدمی. انسان چون پس از مرگ نیز فاقد اراده و شعور نمیشود، پس در این آیه شریفه مرگ معنای دیگری به خود گرفته و آن همانا انتقال است.
آیه شریفه مذکور میخواهد بفهماند که خلق موت و حیات برای آزمایش است تا معلوم گردد چه کسی در مقام عمل، بهتر از دیگران است. این آیه شریفه بر سیاق دعوت است و هر آیهای که بر سیاق دعوت آید و این دو نام خدا یعنی «عزیز و غفور» در آن ذکر شود، برای تخویف و تطمیع است.
توصیه مؤکد است بر خوف و رجاء. در خوف، انسان جلال حق بیند و در رجاء جمال حق. جلال الوهیت هزاران جان طالب را بسوخت، جمال صمدیت هزاران جان عاشق را بیفروخت. قومی در قهر جلال از بیم قطیعت بسوزند، و قومی از لطف جمال از امید وصلت بیفروزند. دل بنده روز و شب در رجاء یا خوف است. موقع خوف، در قبض است و در مقام رجاء در بسط. گاهی در قهر جلال باشد و گاهی در مقام قبض. بگاه قبض، صرصر قهر آید بنده بسوزد و از در خواهش آید؛ لکن بگاه بسط، از نسیم لطف که مژده وصال آرد، شادان گردد. در این مقام است که ساقی وحدت در خلوت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» شراب وصال به دوستان رساند، در اینجاست که معنی باطنیه «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ» متجلی گردد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.