شرایط ظاهری و باطنی در امربه معروف و نهی از منکر 2008/03/13
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد اول
شرایط ظاهری و باطنیدر امر به معروف و نهی از منکر
انجام شایسته هر امری مرهون شرایطی است که از اهمّ آنها، علم و عمل به اصول و فروع آن است. اصول و فروع تمام امور یکسان نیست و هر امر و عملی نسبت به خود دارای ارکان و کلیات و جزئیاتی است که در همه موارد بالاخص در امور باطنیه باید به دقت مراعات شود. توجه و اشتغال اصلی سالک طریق حق به امور باطنیه و الهیه است و آنی دل او از حق غافل نیست هر چند به امور ظاهری پردازد.
اگر سالکی تنها به اصول امور الهیه عالم و عامل گردد، نمیتواند به خوبی آن را انجام دهد. همچنین اگر به فروع امری عالم و عامل شود، لکن به اصول آن توجه ننماید، به خوبی از عهده انجام آن برنیامده، در حدّ کمال مقبول پیشگاه الهی نشود. بنابراین سالک طریق حق قبل از اقدام به کاری باید اصول و فروع آن را در نظر گرفته، به همه جوانب آن آشنا و عامل گردد.
یکی از امور مهم معنوی، امر به معروف و نهی از منکر و ابلاغ حقایق است. در اهمیت این فریضه الهی همین بس که اگر فردی با وجود جمع شرایط آن را ترک کند، جزو ستمکاران و اَشقیاست و بسا که موجب نزول بلا گردد؛ چنان که قوم لوط همه مرتکب عمل زشت نبودند، امّا به علت ترک نهی از منکر دچار عذاب الهی شدند. امّا در موقعیتی که شرایط فراهم نبوده و یا اقدام به آن به نتایج منفی منتهی شود، اولیٰ خروج از آن مکان و موقعیت است و در صورت عدم امکان خروج، باید به سایر مراتب این فریضه الهی عامل شد.
امر از لحاظ تلفظ و شکل ظاهر ممکن است یکسان و یکنواخت باشد، ولی باطناً انواع و اقسام بسیار دارد. دیده بینا باید که از دریچه حقیقت بدانها بنگرد و کیفیت هر یک را بیان نماید. اهل دل همیشه با دیدگان عقل و دل در باطن آنها سیر کنند و سپس به مقام قضاوت برآیند.
در بین امور، امری در ردیف معقولات و مقدسات است که دارای کمال باشد؛ هرچه آثار معنوی امری بالاتر، شرافت و عظمتش بیشتر. کیفیت هر امر از لحاظ معقولیه به نسبت کیفیت مقام معنوی آمر آن است. زیرا اَمر معلول آمِر، و آمر علتِ آن است. بنابراین از هر امری میتوان به کیفیت حال و مقام معنوی صاحب آن پی برد. البته کیفیت و چگونگی در ماسویالله است نه در ذات اقدس آمر ازلی و امر او. چنان که ذات او لایتناهی است، معانی امر او نیز نامحدود است. شاید در عالم مجاز، در امر او کیفیتی معیّن شود، ولی این کیفیت در ذات او خلاف عقل است.
سالکی که میخواهد به وظیفه خطیر امر به معروف و نهی از منکر و ابلاغ حقایق پردازد، اوّل از همه باید به اصول و فروع، بالاخص به اصول آن آشنا باشد. وقتی امری مقدس و در ردیف معقولات است که مقام معنوی آمر ثابت بوده و در حدّ کمال باشد.
یکی از اصول این فریضه الهی آن است که شخص لااقل تا حدودی معروفات و منکرات را بشناسد و از علوم و معارف حقه برخوردار باشد، واِلاّ چه بسا ناهی از معروف و آمر به منکر گردد!
اصل دیگر در پرداختن به این موضوع عالی و حیاتی، ایمان آمر است به آن تا چنان که شاید و باید آشنایی و وقوف به همه مراحل آن امور برای او امکانپذیر باشد. اگر فردی امر به معروف و نهی از منکر کند ولی خود او به آنها مؤمن و عامل نباشد، امر او از مقدسات نبوده موظّف به انجام این امر الهی نیست. او باید ابتدا خلوتی اختیار کرده به تقویت ایمان و اراده خود پردازد تا حال معنوی لازم برای این مهم در او به وجود آید.
آمر به معروف و ناهی از منکر باید به رضای حق اقدام کند و اگر کوچکترین انحرافی در نیّت او پدید آید، صرف وقت و نیروی او بیهوده بوده، ثمره الهی از آن حاصل نگردد. علاوه بر آن چنین اقدامی باید توأم با مهر و محبت باشد. خصوصاً برای فرد ناآشنا به پیام الهی، ابراز محبت وافری لازم است. مُباحثات توأم با خشونت غالباً بینتیجه است، زیرا سبب پیدایش افراط و تفریط در کلام شده، آن را از خلوص نیّت میاندازد.
تاریخچه زندگی حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء گویای این است که با ایمان و علم و عمل و محبت توانستند عدّه کثیری را در اندک مدتی تحت لوای یکتاپرستی درآورند. چنان که حضرت رسول اکرم(ص) در مدت کمی در آن شبه جزیره، اعراب بتپرست و وحشی و بدوی را که به کشتن یکدیگر افتخار و به غارت مال همدیگر مُباهات مینمودند، با محبت به راه حق سوق داد.
رهبر الهی اگر در موردی هم به مقام خشونت آید، سختگیری او از بابت محبت است و غیرقابل قیاس با سایر خشونتها. کسی که از گزند هوی و آسیب هوس مصون ماند، رضا و غضب او، رضا و غضب الهی بوده و معیار تشخیص حق و باطل است. سالکین الی الله و طالبان واقعی نه تنها از چنان تندی و سختگیری ناراحت نشوند که از آن استقبال هم میکنند.
یکی از مراتب و شُعَب محبت در ارشاد، انعطافپذیری است و از جمله دستورات مهم حضرات پیشوایان اسلام، توصیه به انعطاف صحیح است. البته انعطاف الهی و مشروع غیر از تملّق و چاپلوسی است. تملق و چاپلوسی و ابنالوقت بودن در ردیف صفات رذیله است، لکن انعطاف صحیح در ردیف صفات حمیده و الهیه. فرد متملِّق هدف مشخص و الهی ندارد، او برای سودجویی اصول را زیر پا نهاده به هر رنگ و صورتی در صحنه زندگی ظاهر میگردد، لکن فرد انعطافپذیر تا آنجا که خسارتی بر اصل و هدف او وارد نشود، با دشمن مدارا میکند. مرد الهی خیرخواه همه است حتی آرزوی نجات دشمن خود را دارد. پیامبر خدا(ص) میفرماید انسان انعطافپذیر مانند درختان سرسبز خود را در برابر طوفانهای سهمگین در پرتو انعطاف خاص حفظ میکند، لکن افراد بیخبر مانند اشجار خشک در برابر حوادث روزگار از جا کنده میشوند.
شعبه دیگری از محبت، حسن خُلق است و به فرموده پیشوایان معظم اسلام، حسن خلق سیئات را محو میکند لیکن تندخویی حسنات را از بین میبرد. سالک طریق حق باید دارای حسن خلق باشد و بداند که سختگیری و خشونت در غیر مورد، زحمات و مشقات طاقتفرسا را هدر داده و عقدههای بسیاری در دل مردم به وجود میآورد و خود او را هم از نیل به مقامات عالیه و اهداف عظیمه باز میدارد. بنابراین سالک حقیقی کسی است که دارای حسن خلق و انعطاف و محبت الهی باشد.
کیفیت محبت و انعطاف و حتی تندی و ملایمت را در وهله اول باید از اولیاء الهی به خصوص از یگانه معلم اول بشریت فرا گرفت. متن پیمان حضرت رسول اکرم(ص) در صلح حُدَیْبِیّه با قریش بسیار تعجّبانگیز است. در آن روز این پیمان مورد اعتراض بیخبران قرار گرفت، لکن مرور زمان ثابت نمود که ثمرات عالی الهی در بر داشت.
راهنمای واقعی همیشه درصدد رفع موانع است. در آن زمان مانع مهم برای پیشرفت اسلام، طایفه لجوج قریش بود که با حملات پی در پی آزادی تبلیغ حقایق را از آن حضرت و یارانش گرفته بود. اگر این مانع بزرگ بر سر راه نبود، منطق قوی و دلنشین آن بزرگوار میتوانست در اندک مدتی افراد آن شبه جزیره را تحت لوای یکتاپرستی درآورد. از اینرو آن حضرت پیمانی با آنان بست:
دبیر اعظم آن بزرگوار، حضرت امیرالمؤمنین(ع) در آغاز نامه نوشتند «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ». نماینده قریش اعتراض کرد که رسم ما عرب بتپرست این است که «اَللّهُمَّ بِسْمِکَ: بارالها به نام تو» مینویسیم و با کلمات رحمٰن و رحیم آشنایی نداریم. حضرت امیرالمؤمنین به دستور آن حضرت نوشتند «اَللّهُمَّ بِسْمِکَ» و بعد به فرموده آن بزرگوار نوشتند: این پیمان صلحی است میان محمد رسول خدا و نماینده قریش. باز نماینده قریش اعتراض کرد که ما محمد را رسول خدا نمیدانیم وگرنه با وی جنگ نمیکردیم. به دستور حضرت عنوان رسول خدا را نیز از آن پیمان حذف نمودند. مادّه دوم این بود که اگر فردی از قریش از مکه به مدینه فرار کند، حکومت اسلام باید آن را تحویل مقامات قریش دهد، ولی اگر مسلمانی از مدینه به مکه فرار نماید، قریش مُلزَم به پس دادن او نیست. البته این پیمان معانی ظاهری و باطنی دارد، بر سالک است که در معانی باطنی آن هم تفکر نماید. آن حضرت این شرط را پذیرفت تا خود و یارانش بتوانند حقایق را با آزادی ابلاغ نمایند و این امتیاز، بالاتر از امتیازاتی بود که به قریش داده شده بود.
از جمله معایب اکثر مسلمین این است که در اقدام به کاری، تنها به سود و زیان ظاهری آن مینگرند، این خود بابی است از ابواب حِکْمیِّه که انسان بتواند سود و زیان واقعی را تشخیص دهد. گویا انعطاف در نظر آنان علامت و دلیل ذلّت و شکست و حقارت است، در صورتی که از نظر شرع، انعطاف صحیح که به اصول لطمه نزند، رمزی از علایم موفقیت و پیروزی است.
سالک طریق حق بدون آشنایی به این اصول، در مرحلهای متوقف شده توان طی منازل طریق حق را ندارد. توقف در مرحلهای از مراحل، بدترین بدبختی برای سالک بوده ناشی از اتکاءِ به خود است.
بدون حسن خلق و محبت و انعطاف، انجام اعمالْ توأم با نظم و ترتیب حقیقی و الهی نیست. لذا بر سالک است که به نظم معنوی امور واقف گردد. اکثر افراد با وجود آشنایی با نظم ظاهری، از نظم باطنی بیخبرند، در حالی که عمده نظر باید به نظم باطنی باشد. اسلام به نظم و استحکام در کارها توصیه اکید نموده است به خصوص در انجام امور باطنی.
حضرت رسول اکرم(ص) دوست داشتند که هر کسی کارش را با نظم و دقت انجام دهد، چه در امور ظاهری یا باطنی، یا آن ظاهری که توأم با جنبههای باطنی باشد. سعد بن معاذ یکی از یاران خاص آن حضرت بود و آن بزرگوار شخصاً در مراسم تشییع و تدفین پیکر او شرکت کردند. در موقع تدفین، یاران آن حضرت خاک را به طور نامنظم بر قبر میریختند. پیامبر خدا(ص) از این امر که فاقد نظم و اتفاق بود ناراحت شدند و با دست خویش خاکها را صاف نموده با کلمات حکیمانهای فرمودند: من میدانم این قبر بزودی فرسوده شده و از بین میرود، ولی خداوند متعال فردی را دوست دارد که محکمکار باشد و کار را با دقت انجام دهد. وقتی دین الهی به کار جزیی این قدر اهمیت میدهد، معلوم است که توصیه به امور مهم و عظیم تا چه حدّ است، زیرا ممکن است این بینظمی به سایر مراحل زندگی هم سرایت نماید. بنابراین محبت و انعطاف و نظم و دقت را باید از استاد کامل فرا گرفت و طبق دستور ایشان رفتار کرد تا واجد عقل و روح الهی شده بتوان به هدف حقیقی رسید.
اشرفیت انسان از سایر موجودات به واسطه قوه قضائیه الهیه اوست که میتواند با قاطعیت حق را از باطل تشخیص دهد. عقل و قلب الهی انسان فاروق حق از باطل بوده، شهادتش الهی است. از اینرو خداوند متعال در حدیث قدسی و سایر کتب آسمانی میفرماید: آنچه را که من میپسندم، عقل تو تأیید کرده و میپذیرد، و آنچه را که من رد میکنم عقل الهی تو رد مینماید، ردّ و قبول تو، ردّ و قبول من است.
سالکی که دارای عقل و روح و قلب الهی است، ارزیابی و امر و نهی او با معیارهای مادی نیست؛ سخن او سخن خداست و امر او، امر الهی است و نهی او، نهی الهی. این معنی انسانی راست که از قیود مادّی رسته باشد. امّا مستغرقین بحر مادیّات غافلند که کثرت اشتغال انسان را از معنویات باز میدارد. آنان با این حرکات ظاهری چگونه میتوانند خود را به هدف رسانند و به امر خطیر امر به معروف و نهی از منکر و ابلاغ حقایق پردازند؟!
کسی که میخواهد به این امر مهم و خطیر پردازد، باید مورد تصدیق استاد الهی خویش قرار گیرد تا افتخار این مأموریت الهیه از آن ناحیه نصیب او شود.
مردان الهی در مقام امر به معروف و نهی از منکر و ابلاغ پیامهای الهی، علاوه بر مراعات اصول فوقالذکر به مطالعه باطنی افراد پرداخته، به مراتب جاذبه و دافعه آنان در پذیرش حقایق توجّه دارند:
بنا به معارف عالیه الهی در کلیه موجودات ظاهری و باطنی، قوّه جاذبه و دافعه هست، حتی در اعمال، کیفیات درونی، صفات و خصوصیاتی که در ردیف اسماء ذاتی یا معانی است. این نیروها در اشیاء و موجودات مراتبی دارد و از لحاظ قدرت و قوّت یکسان نیست.
پارهای نیروهای جاذبه و دافعه در بعضی اشیاء ظاهری یا باطنی محسوس است و علم امروزی این نیروها را در برخی اشیاء ثابت کرده، ولی هنوز نتوانسته کلیّه کیفیات و کمیات آنها را کشف نماید. در اعمال ظاهری و باطنی انسان نیز قوه جاذبه و دافعه وجود دارد، هر چند از جهت علمی بشر به آن مقام نرسیده که آن را عیاناً مشاهده نماید و به مراتب جذب و دفع آن قوا وقوف یابد.
علاوه بر قوه جاذبه و دافعه، هر عملی صورت باطنی دارد که رؤیت آن بعد از رفع حجابات برای همگان میسّر است. امور الهیه، صفات و افعال نورانی، صورت باطنی و نیروی جاذبهای دارند که صاحب عمل را به سعادت ابدی جذب و از شقاوت ابدی دفع میکند. در عمل غیرالهی و شیطانی نیز صورت باطنی و قوه جاذبه و دافعهای است که صاحب عمل را به سوی شقاوت جذب و از سعادت دفع میکند.
سالکینی که به مقام تصفیه و تهذیب نفس رسیده و در مکتب حقیقت از تعالیم معنوی استادان الهی فیضیاب شدهاند، علمشان به مرتبهای است که در هر آنی قوای جاذبه و دافعه اعمال را در خود و سایرین مشاهده مینمایند.
از جمله تعالیم دریافتی صاحبان این مقام، مراعات شرایط باطنی در امر به معروف و نهی از منکر است. آنان مجاز نیستند که با وجود مشاهده نیروی جاذبه و دافعه اعمال در درجهای، افراد را به طور علنی متنبّه کنند. توصیه به اشاره و اجمال، از تعالیم عالیه است و طالبان حقیقت را نیازی به صراحت نبوده آنان را اشارتی کافی است.
بزرگان در مقام ارشاد و نهی از منکر شرایط ادب را در حدّ اعلیٰ مراعات مینمایند. حتی موقعی که مخاطب با اشارات متنبّه نشده، باز هم مجاز به تصریح نیستند مگر عدّهای که جزو رجالالغیب باشند. امّا همه مردان الهی در یک مرتبه نبوده هر یک را تکلیفی است که دیگری مجاز به آن نیست.
الهی! کمال توفیق را از پیشگاهت مسئلت مینماییم که آن تصفیه و تحلیه و علم را به ما کرامت فرمایی که صورت باطنی اعمال و نیروی جاذبه و دافعه آنها را در خود و دیگران مشاهده نماییم، تا در ارشاد خود و سایرین چنان که تو میخواهی، عمل کنیم.
الهی! آن لیاقت و شایستگی و قدرت را به ما کرامت فرما تا بتوانیم در جَرگه آمران به معروف و ناهیان از منکر در درگاهت محسوب گردیم.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.