علت اصلی انحراف مردم 2009/12/23
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
«فَاتَّقُوا اللهَ عِبادَ اللهِ وَ بادِرُوا آجالَکُمْ بِاَعْمالِکُمْ»: ای بندگان خدا برای خدا تقوی بورزید و با اعمال خود به سرانجام حیات دنیوی سبقت بجویید.
این خطبه مقدسه با دستور به تقوی آغاز شده و سپس مردم را به انقراض حیات دنیوی و به پایان رسیدن عمر و خاموش گشتن شعله فروزان زندگی متوجه میسازد. این تنبیه و هشدار تنها برای فرا رسیدن پایان عمر نیست، زیرا که وقوع آن بر کسی پوشیده نیست. بلکه مقصود اصلی، آگاه کردن مردم به ضرورت دریافت حقیقت زندگی است که اکثریت آن را به نادانیها و انحرافات، تبدیل به خاکستر میکنند.
مسلماً آنان عاقبت از کرده خود پشیمان گردند، ولی آن ساعت پشیمانی سودی ندهد؛ قبل از وقوع آن باید پشیمان شده و به مقام توبه و انابه برآیند.
در عین حال، این خطبه ضرورت اصلاح زندگی را تذکر میدهد. چه، مرگ به سراغ انسان آمده او را وارد صحنه ابدیت میکند و همه، نتایج اعمال خویش را مشاهده مینمایند. لذا باید این زندگی را به عنوان سرمایهای بزرگ تلقی نمود و با بهره برداری از نیروهای باطنی، بالاخص عقل و وجدان، خود را برای زندگی در عالم ابدیت آماده گردانید.
ندای هشدار از زمین و آسمان، از هر نقطهای از بیرون و درون به گوش میرسد. اما کسی که شنوایی سمع دل و بصیرت باطنی خود را از دست داده، او چگونه میتواند این ندا را بشنود و حقایق را مشاهده کند؟ افرادی که به مرتبه «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ» رسیدهاند، این ندا را نمیشنوند و حقایق را مشاهده نمینمایند.
ندای هشدار اتصالاً به گوش کسانی میرسد که نیروی سامعه باطنی خود را از دست ندادهاند. هشدار که زندگی به سرعت میگذرد و آن لحظاتی که از عمر میگذرد، هرگز برای آن احتمال بازگشتی نیست. سالیان عمر بی سروصدا، قدرتها و لذتها و زیباییها را از ما میگیرد و ما را روانه حاشیه طبیعت میکند. این نعمتهای الهی که میتوان به وسیله آنها خود و سایرین را به سعادت ابدی رسانید، به تدریج از دست ما خارج شده و همگی به خاموشی و نابودی میگراید.
سبب انحرافات در اصل کسانی هستند که از تعالیم عالیه اسلامی برخوردار گشتهاند، لکن دنیاپرستی، خودخواهی و مقام طلبی آنان مانع شده که از این تعالیم عالیه، خود و دیگران را بهرهمند سازند.
اینان کسانی هستند که هر روز برای خود فلسفهای میتراشند، هر شب رؤیایی میبینند و برای خود احکامی صادر میکنند. اینان در فریب دادن مردم، عجب مهارتی دارند! باید آگاه بود و نگذاشت که چنین افراد در بین مسلمین رسوخ کنند و سبب انحراف عده کثیری گردند. ای کاش آن مهارت فریبنده در بیان و ابراز مکنونات درونی ایشان، به خاطر تحصیل دنیا و مقام نباشد. اینان اگر با آن قیافههای حق به جانب، برداشتهای بی اساس خود را در معرض افکار ساده لوحان قرار دهند، مغز آنها را در خلائی ویرانگر بازی خواهند داد. اینان چنان شیفته و فریفته دنیا گشتهاند که اصلاً توجهی به انقراض حیات دنیوی ندارند و یا این فاصله را بسیار طولانی میدانند «اِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَریهُ قَریباً».
انسانهایی که خود را در کشش زمان گم کردهاند، چنان در کشش آن گرفتارند که گویی خود جزیی از زمان شدهاند. آری ایشان وقوع جهان دیگر را بسیار طولانی میدانند تا آنجا که گویند «ما اَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهً»: گمان نمیکنم که قیامتی بر پا شود. اما انسانهای رشد یافته و به تکامل رسیده که از جویبار زمان بیرون آمده، و واقعیات را در زنجیر پیوسته علت و معلول و عمل و عکسالعمل مشاهده میکنند، میدانند که هرچه زودتر نتایج اعمال خود را خواهند دید.
لحظات عمر بدون کمترین توقفی از آینده میآیند و وارد گذشته میشوند، اما عده کثیری آن را بسیار طولانی میدانند، زیرا در موقعیتی از زمان قرار گرفتهاند که نمیتوانند و یا نمیخواهند از قید و بند زمان خارج شوند، و از دیدگاه بالاتری زمان و گذشت آن را بنگرند. اگر انسان میتوانست خود را از قید و بند زمان برهاند، برای او مسلم میشد که ارکان سعادت ابدی او باید در این جهان پی ریزی شود، لذا عالیترین محاسبات را انجام میداد و خود را به ضلالت نمیافکند.
گرچه علل انحرافات و خواب غفلت بسیار است، اما چنان که اشاره شد، علت اصلی همانا دانشمندان و علمایی هستند که به علم خود عامل نیستند. اگر ایشان به علم خود عامل بودند و به ارشاد مردم میپرداختند، تاریخ مسیر دیگری در پیش میگرفت و این همه تلفات سنگین جسمی و روحی که یک مغز بزرگ از ادراک آن عاجز است، به وجود نمیآمد.
بشر با بیاعتنایی به نیروهای باطنی خود را به ضلالت میافکند، بالاخص عقل و وجدانی که اتصالاً هشدار میدهد. لکن کسانی که به مرتبه «خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی اَبْصارِهِمْ غَشاوَهٌ وَ لَـهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» رسیدهاند، چگونه میتوانند ندای وجدان را بشنوند که: نمیدانم در اندرون من خسته دل چیست که من خاموشم و او در فغان و در غوغاست.
آری این فغان و غوغای عقل و وجدان الهی را هر کسی نمیشنود. مگر این فغان و غوغا و صدای پرطنین آن نبوده که انسانها را از عالم ناسوت بلند کرده و در فضای عالم لاهوت و ملکوت به طیران آورده است؟
مسلماً عالم نمایان این فغان و غوغا و صدای پرطنین را نمیشنوند، و نمیخواهند که این جرس خوش آوا و بیدار کننده را به گوش دیگران برسانند و از علم خویش، خود و دیگران را بهرهمند سازند. اما ایشان در خواب غفلتاند و وقتی بیدار شوند که مرگ به سراغ ایشان آید.
این است آن کلمات علوی نورانی که بدون فهم و عمل، انسان نمیتواند خویشتن خود را از گرداب ضلالت برهاند. این است نسخهای که بدون آن بشر نمیتواند درمان دردش را بیابد. اعراض از این نسخه الهی، اعراض از حکمت و اعراض از آب حیات است.
«رَحِمَ اللهُ امْرَأَ سَمِعَ حُکْماً فَوَعی وَ دُعِیَ اِلی رَشادٍ فَدَنا وَ اَخَذَ بِحُجْزَهِ هادٍ فَنَجا»: رحمت الهی شامل حال کسی است که سخن حکمتی را شنید و پذیرفت و به مقام عمل آمد و به قربت رسید، و به سوی رشد و کمال دعوت شد و دامن یک مربی شایستهای را گرفت و به رستگاری رسید. چنان فردی میتواند وجود خویش را تفسیر کند و از استعدادهای خدادادی، خویشتن و سایرین را بهرهمند سازد، و مشعل فروزان حکمت را فرا راه کاروانیان گمشده در بیابانهای فقر و جهل و نادانی قرار دهد و ایشان را به سعادت ابدی رساند.
بدون عمل و تنها به وسیله علم نمیتوان به سعادت نایل شد، چه دایره سخنرانی و وصف بسیار وسیع است، لکن دایره انصاف و عمل تنگ است «وَالْحَقُّ اَوْسَعُ الْاَشْیاءِ فِی التَّواصُفِ وَ اَضْیَقُها فِی التَّناصُفِ» .
الهی به خاطر حبیبت که به او فرمودی: نگران مباش به قدری از امت ترا میآمرزم که تو راضی شوی، همه ما را بیامرز. آری بندهای که معصیت کند، فرمان رسد که ای فرشتگان، پرده ایمان او را در کشید تا گناهان او مغمور و مغلوب پرده ایمان او گردد. اما چندان معاصی به هم رسیده که فرشتگان گویند الهی پرده ایمان را کشیدیم، لکن گناهان او را نپوشید. فرمان آید پرده رحمت مرا در کشید که رحمت من گناهان را میپوشد.
الهی مقر و معترفیم که طاعات و عبادات ما قلیل است، ولی امید ما به رحمت و فضل تو کثیر است. الهی، الهی! گناهان ما را به سوی عقوبت میکشاند، لکن در مقام نظر به کرم تو، نوید ایمنی از انتقامت میدهد.
الهی، آیا ممکن است امروز دست خالی از درگاه تو برگردیم؟ باورکردنی نیست. الهی ما را در معرض عنایت و کرم و فضل خویش قرار ده. الهی به اشراق جمالت، به انوار کمالت ما را از مشاهده جمالت برخوردار ساز.
الهی از تو چه طلبیم؟ الهی به هزاران آب ما را شستی برای آشنا کردن دوستی. اما الهی یک شستنی ماند، به خاطر حبیبت، الهی ترا به روح مهتر عالم و وصی او، الهی ما را از ما بشوی تا از خود برخیزیم و تنها تو مانی.
الهی کسانی که آینده نگر نیستند، توان گفت که مراتب بصیرت ایشان ضعیف است، یا مراتب بصیرت دل را به کلی از دست دادهاند. ای مربیان الهی بیایید به خود آییم که این توجه ما به خویشتن سبب ارشاد هزاران فرد خواهد شد.
بیاییم در اثر تزکیه نفس، خود را به مقام شهود رسانیم تا حقیقت محض را مشاهده نماییم. در این مقام است که دیگر برای ما برهانی نیاز نیست، زیرا بالاترین دلیل برای اثبات شیء، حضور همان شیء است. «طَلَبُ الدَّلیلِ بَعْدَ الْوُصُولِ اِلَی الْـمَدْلُولِ قَبیـحٌ» : مطالبه دلیل پس از وصول به مدلول غیرمعقول است. اما وقتی ممکن است آن شیء ظاهری یا باطنی یا مدلول در حضور ما باشد، ولی ما را آن بینایی نباشد که آن را در پیش خود مشاهده نماییم!
الهی مراتب بصیرت دل ما را به حد اعلی برسان، تزکیه ما را به حد کمال رسان. الهی بگذار ما هم به مقام شهود برسیم و از برهان بینیاز گردیم.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.