خلاصه‌ای از وظایف سالک 2009/11/03

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

چون مرید به خدمت رهبر صادق پیوست و علایق و عوایق برانداخت، باید پیوسته این بیست صفت را دارا باشد تا سلوک این راه، او را به کمال شود:
اوّل- مقام توبه است از جمله مخالفات شریعت، و این اساس محکم نهد که بنای جمله اعمال بر این اصل خواهد بود و اگر در اساس خللی باشد، در نهایت کار خللی ظاهر شود.
دوّم – زهد است که باید از دنیا اعراض کند و به قدری که استاد تعیین کند، قانع گردد.
سوّم- تجرید است که باید مجرّد شود و قطع جمله تعلقات سببی و نسبی کند تا خاطرش بدیشان ننگرد، و هرخدمتی که ایشان را کند به رضای حق کند «اِنَّ مِنْ اَزْواجِکُمْ وَ اَوْلادِکُمْ عَدُوّاً لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ».
چهارم- صبر است، سالک باید در تصرف اوامر و نواهی شرع و اشارات استاد، صابر شود و تحمل شداید کند و هرگز ملالت را بر خویشتن راه ندهد «وَ اللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ».
پنجم- باید از بدعت‌ها دور باشد.
ششم- پرهیزکار باشد، لیکن مبالغت ننماید تا به وسوسه نیفتد که این هم مذموم است، به قدر وسع در طهارت کوشد و در آن هم غلوّ نکند تا به وسوسه نیانجامد. به طور کلی سالک باید از هر نوع وسواس اجتناب کند، چه از نظر پاکی و ناپاکی و چه از جهت مطالب علمی و مسائل عملی، که وساوس از دام‌های شیطانی برای ایجاد مانع در طریق حق است. بزرگان فرموده‌اند که در آخرالزمان شرایطی به وجود می‌آید که حتی وسواس نمی‌گذارد مردم از علمای الهی استفاده نمایند.
هفتم ـ مجاهده، که باید پیوسته توسن نفس را به لجام مجاهده ملزم دارد و با وی رفق نکند مگر به قدر مشروع؛ تا بتواند مراد نفس ندهد که قوت گیرد و او را هلاک کند.
هشتم- شجاعت، که باید مردانه و شجاع باشد تا دفع شیاطین بتواند.
نهم- بذل، که باید در او بذل و ایثار باشد، زیرا بخل قیدی عظیم و حجابی بزرگ است.
دهم- فتوّت که باید جوانمرد باشد و به قدر وسع، حق هر کسی به جای خویش گذارد و حق گزاری از کسی نسبت به خود توقع ندارد.
یازدهم- صدق است که باید بنای کار و معامله خویش بر صدق نهد، و آنچه کند برای خدا کند و نظر خود از خلق به کلی منقطع گرداند.
دوازدهم- علم است که باید به قدری اقلاً علم حاصل کند که از عهده انجام فرایض دینی برآید.
سیزدهم- نیاز است که باید در هیچ مقامی نیاز از دست ندهد، و اگر در مقام ناز افتد، به تکلف خود را به عالم نیاز درآورد؛ زیرا نیاز مقام خاص عاشق است و ناز مقام خاص معشوق.
چهاردهم- به علم لاینفع نپردازد.
پانزدهم- باید نام و ننگ و مدح و ذمّ و ردّ و قبول خلق در نظر او یکسان باشد، و این اضداد را نسبت به خود یکرنگ شمارد.
شانزدهم- عقل است که باید به تصرف عقل، حرکات او مضبوط باشد.
هفدهم- ادب است که در هر حال و مقامی رعایت ادب نماید.
هجدهم- حسن خلق است که باید پیوسته گشاده طبع و خوش خوی باشد، و از تکبر و تفاخر و عجب و طلب جاه دور شود.
نوزدهم- تسلیم است که باید به ظاهر و باطن خود را تسلیم ولایت تصرف استاد کند و تصرف خود را محو نماید. هرکاری که در غیبت و حضور می‌کند به اندرون از استاد اجازت خواهد، اگر اجازت یابد بکند و گرنه ترک نماید. براحوال و افعال استاد اعتراض نکند و چیزی که در نظر او کژ آید، حوالت به نظر خود کند نه نقصان استاد. بیاد آرد حدیث حضرت موسی و خضر را که شرط او این بود «فَاِنِ اتَّبَعْتَنی فَلا تَسْئلْنی عَنْ شَیْءٍ حَتّی اُحْدِثَ لَک مِنْهُ ذِکْراً» تا منجر به «هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ» نشود.
بیستم- تفویض است که سالک چون قدم در راه سلوک نهاد، باید امور خویش را به خدا واگذارد و هر چه بدو رسد، روی خود از حق برنگرداند.
چون سالک براین شرایط قیام کند، به مراد خویش نایل آید. قاصد به مقصود رسد و طالب به مطلوب و عاشق به معشوق «اَلا مَنْ طَلَبَنی وَجَدَنی».


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.