توبه و تجرید از ماسوی 2009/10/07
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
شرطی از شروط سالکین حق، همیشه در حال توبه و انابه بودن است. سالک باید تجدید توبه کند و مستحب است که در نماز علاوه بر اقرار به قصور خود، از امور عادی هم چندین بار به مقام استغفار برآید و درخواست توفیق کند که در ردیف تائبین حقیقی به شمار آید.
بزرگان فرمودهاند آنان که به مکتب مقدس الهی راه یافتهاند، مدام در حال توبهاند، بلکه قبل از آن که ظاهراً به این طریق مقدس قدم گذارند، از چندین سال پیش این صفت خدایی در آنها وجود دارد. اگرهم جسارتی از آنان سرزده بلافاصله متوسل به توبه شدهاند، و هرگز شبی را با خیال ارتکاب معصیت به صبح نرسانیدهاند.
در واقع یکی از شرایط حضور سالک در محفل مقدس محمدی (ص)، توبه است. مجلسی که آنجا حضور حضرات اولیاء و سالکین پاکدلی باشد که همه در ردیف و جرگه توبه کاران حقیقی باشند، یقیناً مورد توجه و عنایت محبوبین درگاه الهی است. البته توجه آن بزرگواران به طور اعم به خیلی از جمعهاست، ولی نظر و عنایت آنان به چنان جمعی به طور اخص است.
سالک الهی باید بداند چنان نیست که هرکس هفتاد مرتبه «اَسْتَغْفِرُ اللهَ» یا سایر اوراد و ادعیه را بخواند، همه گناهانش بخشوده شود. نباید این امور او را از توجه به حقیقت مطلب بازدارد، بلکه باید تصمیم بگیرد که برخلاف فرمان الهی رفتار نکند و سپس استغفار گوید و از خدا یاری بجوید، که تنها تکرار آن کلمات او را به جایی نرساند.
همچنین باید توجه داشته باشد که در لیالی مقدسه قدر، معنای حقیقی بر سر نهادن قرآن، تحت فرمان و لوای حق درآمدن است. اما قرآن را ظاهراً بالای سر قراردادن و باطناً از آن اعراض نمودن، معنی و مفهومی ندارد. آیات قرآن برای زندگان است و عمل به این قانون الهی است که سعادت انسانها را تضمین میکند. تلاوت آیهای و عمل کردن به آن بهتر است از آن ختم قرآن و هزاران اورادی که انسان بخواند ولی به آن عامل نگردد. دعا بعد از توبه مطلوب است و باید همواره واجبات را مقدم بر نوافل داشت حتی در لیله مقدسه قدر، به طوری که اگر از کسی نماز واجبی فوت شده به جا آوردن آن مقدم بر تلاوت قرآن و انجام نوافل است.
غرض اصلی از انجام همه تکالیف و وظایف، ریاضتها و مجاهدتها و رفع حجابات، رسیدن به منتهای آمال است که همانا وصال محبوب و معشوق ازلی است. سالک طریق حق نه دنیا میخواهد نه عقبی نه جنت نه فردوس عدن، هدف او رسیدن به وصال است.
مسلماً افرادی که مسیر حق را طی میکنند تا به مقصد و مقصود و دیار عشق و وصال برسند، آنان عاشقان جمال و جلال و کمالند. در کانون دل عاشق جز معشوق و وصال محبوب ازلی، آرزوی دیگری نیست. این منصب و مقام عشق را به هر کسی عنایت نکنند؛ این عنایت خاص پروردگار متعال است که نصیب میشود.
اما باید بدانیم که عاشقان جمال، همه دردمندند، بدون درد هیچ فردی نتواند به مسیر حق قدم گذارد. بدون عشق این مراحل قابل طی نیست. بدون عشق سنگلاخها و خارستانهای این مسیر را نتوان رفت و به سرمنزل مقصد و مقصود نتوان رسید.
آری عشق سبب میشود که سالک در طی مراحل و منازل عشق، احساس خستگی نکند. اما فردی که بیدرد و بیعشق است، او حتی قدرت و توانایی طی یک مرحله را هم ندارد.
مادام که آتش عشق در کانون قلب انسان شعلهور نشده، مادام که عاشق دلسوخته به سوز و گداز نرسیده، مادام که پروانهوار آن شعله ازلی و کعبه جانان را طواف نکرده و بال و پر خود را فدا نکرده، نمیتواند به وصال رسد. کسی میتواند برسد که جرقهای از عشق الهی به کانون قلبش افتد، البته این هم به عنایت خاصه خود اوست.
بنابراین بالاتر از این توفیقی نیست که انسان وارد عالم عشق شده به عالم معانی طیران کند، به اعلی علیین رسد و به مرتبهای از مراتب «قابَ قَوْسَیْنِ» نایل گردد. لازمه این امر، عروج قلب است و هر قلبی قادر به این طیران و پرواز نخواهد بود. بال و پر این طایر قدسی برای عروج و وصال، جز پر و بال عشق نخواهد بود.
حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء منتهای آمال را که رسیدن به وصال است، درخواست کردهاند ما هم از پیشگاه الهی این وصال را برای همه سالکین الهی خواستاریم.
سالکی که عاشق جمال حق است و این مسیر را انتخاب کرده، باید بداند که اهریمنان و راهزنان و قطاع الطریق زیادند، آنان ایجاد موانع میکنند که مبادا عاشق حق به وصال برسد. بنابراین غفلت بردار نیست، لحظهای نباید غافل شد که خصم در کمین است.
سالک باید همواره مراقب بوده و خود را مطالعه و محاسبه نماید و متذکر گردد که بالاترین دشمن او در خودش است «اِنَّ النَّفْسَ لَاَمّارَهٌ بِالسُّوءِ». عاشقان طریق حق آن نفس اماره را به توفیق الهی به مقام مطمئنه رساندهاند، به مقام «اِرْجِعی اِلی رَبِّکِ». چنان که انسان از آن عالم اعلی با براق نفخه قدرت به این عالم آمده است «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»، برای رفتن از اینجا هم براقی لازم دارد، براق «اِرْجِعی» که او را به اعلی علیین برد و به وصال رساند. این براق همان نفس «لَاَمّارَهٌ بِالسُّوءِ» است که اگر به حکم عقل و فرمان الهی حرکت کند و واقعاً تطهیر شود – که بالاترین نعمت از حق همان نفس تطهیر شده است – روح را به اعلی علیین رساند، از اینرو بزرگان فرمودهاند «لَوْلَا الْهَوی ماسُلِکَ طَریقٌ اِلَی اللهِ» اگر هوی نبود، انسان به خدا راه نمییافت.
باید بدانیم که کیفیت قلوب یکسان نیست و هر کدام خریداری دارد. حضرت امیر(ع) به کسانی که سالها در سفر و حضر همراه آن بزرگوار بودند، فرمود اگر چه شما سالها با من بودید و ظاهراً حرفهای مرا شنیدید، ولی باطناً درک نکردید! اما دلهایی هم هست که به محض استماع حق، مشتعل میشود. اولیاء خدا توفیق زیارت چنین قلوبی را برای خود نعمت بزرگی میدانند و بالاترین دعا و هدیه را که وصال حق است، برای آنان خواستارند.
چنان سالکین و عارفین راستین الهی، مسافرین راه توحیدند. آنان طایرین گلشن قدسند که از دیار خود طیران نموده به جزیره سیمرغ رسند. آنان خادمین حقیقی درگاه خدا و مسافرین کعبه وصالند که عزم طیران به سوی جانان دارند.
ای طایرین بارگاه قدس، بال پر خود بیارایید. با دادن داد تجرید، بر شماست که از صورت بگذرید و حب دنیا را از دل برکنید، و انقطاع از ما سوی را در خویشتن به مقام تحقق درآورید. هیچ یادی از آن بار امانت میکنید؟ بار امانتی که حمل آن بر انسان کامل شایسته است.
بال و پر خود را به زیور عشق بیارایید، تا عشق در حد اعلی در شما متجلی نگردیده، حمل این بار امانت بر شما مشکل خواهد بود، و نمیتوانید این بار سنگین را به مقصد و مقصود برسانید.
ای مسافرین راه خدا ! تا داد تجرید صورت ندهید، به مقام تفرید نخواهید رسید و عشق محبوب ازلی در شما متجلی نخواهد شد. بنازیم بر آن عاشق که علاوه بر منصب عاشقی به مقام معشوقیت رسیده، هم عاشق است و هم معشوق، هم محب است و هم محبوب.
بالاترین مقام برای انسان آن است که به عالم محبوبیت گام نهد. عاشق بسیار است ولی هرکس نمیتواند به عالم محبوبیت گام نهد، یعنی هم عاشق شود و هم معشوق؛ هم محب گردد و هم محبوب.
ای مسافرین راه توحید، میدانید که بار ناز معشوقی معشوق، عاشق تواند کشید، و بار ناز عاشقی عاشق، معشوق تواند کشید. الهی این عشق، این مقام عاشقی و معشوقی را، منصب محبی و محبوبی را از پیشگاه تو محبوب ازلی خواستاریم. الهی تحقق نور تجرید و تفرید را در کانون دل از پیشگاه تو معشوق ازلی خواهانیم.
از خدای تبارک و تعالی خواستاریم کمال توفیق خود را شامل حال فرماید، تا با توفیق خودش، کمال معرفت به او رسانیم. در صورت تحقق آن عنایت، باید اکثر اوقات بگوییم «عَرَفْتُ رَبّی بِرَبّی وَلَوْلا فَضْلُ رَبّی ما عَرَفْتُ رَبّی»: پروردگارم را با پروردگارم شناختم، اگر فضل خدا شامل حالم نمیشد او را نمیشناختم.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.