اولوا الالباب، مشاعل فروزان الهی 2009/08/27
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
انسان اگر بخواهد با ظواهر این عالم ارتباط پیدا کند، حواس ظاهری او کافی است. اما برای ارتباط با مغز و روح این عالم و یا ارتباط با باطن کلام حضرات اولیاء، باید دارای عقل باطنیه گردد.
در ابتدا عقل انسان با حس و وهم و خیال آمیختگی دارد، چنین عقلی نمیتواند حقیقت را درک و مشاهده کند. لکن وقتی علم و معرفت انسان به کمال رسید و در اثر تفکر و تزکیه توانست حقیقت را درک نماید، او صاحب عقل باطنیه است، زیرا که استقلال حقیقی خود را بازیافته است.
آری علاوه بر ارشاد رسولان ظاهری ، در درون هرکسی یک رسول باطنی وجود دارد که به نسبت تزکیه و تقوی میتواند کلام او را بشنود. افرادی که در اثر تزکیه و تصفیه به آن مقام رسیدهاند که قلبشان نشیمنگاه حق تعالی است، در آن مقام به سمع باطن حقایقی را میشنوند که سمع ظاهر نمیشنود، و حقایق را به دیده دل میبینند و تصدیق میکنند. تصدیق دیدگان ظاهر در مقابل تصدیق دیدگان قلب، در حکم عدم است.
قرآن مجید اتصالاً انسانها را به تفکر وادار مینماید، حتی در آیات بسیاری توصیه به تفکر در باب محسوسات میکند، زیرا راه معقولات از محسوسات میگذرد. البته این تفکر باید پراکنده نباشد و تنها مربوط به حواس ظاهری نشده و ادامه یابد. تفکر باید مبتنی باشد بر مطالعات علمی باطنی، بر آزمایشها و استفاده از آثار فکری بزرگان. چه از اهم عللی که انسان را به پرتگاه خذلان میاندازد، همانا غرور و تکبر و بیتوجهی بر کلام بزرگان است. تفکر درکلام بزرگان، بهترین ذخیره برای روح انسان است. بالاترین تفکرات، تفکر در باب توحید است که پایه اصلی اسلام میباشد. این تفکر از فرایض اصلی و مهم دین مبین اسلام است.
لازمه تفکر، علم باطنی است و بدون علم، تفکر امکانپذیر نیست. امر به شیء، در حقیقت امر به مقدمه آن شیء است، لذا امر به تفکر،در واقع امر به تحصیل است. بدون علم، تزکیه و تهذیب ممکن نیست، زیرا در نتیجه تهذیب و تزکیه است که عقل و قلب هماهنگ میشود. انضباط از کانون عقل ناشی است و آشفتگی از کانون دل، و مراد از تهذیب و تزکیه، هماهنگ کردن این دو کانون است.
آن مردان الهی که در محسوسات و معقولات تفکر میکنند و این تفکر آنان را به نامحدودات مطلق میرساند، همانا اولوا الالباب یا حضرات اولیایند؛ ایشانند که میتوانند خدای خویش را بخوانند. اکثر مردم خدا را میخوانند لکن خواندن خدا دو گونه است: یکی آنگاه که علل و اسباب از انسان منقطع شود و او در مقام اضطرار قرار گیرد. در این حال رو آوردن به خدا برای نفس کمالی در بر ندارد. دیگر آن که انسان خود را از کل اسباب و وسایل منقطع سازد. این کمال نفس است و وقتی انسان به این مقام میرسد که عقل او از سلطه وهم و خیال آزاد گردد، در این صورت قضاوتش صحیح است. اما عقلی که مقهور وهم و احساس است، چگونه میتواند حقیقت را درک کند! لذا حضرت علی(ع) میفرماید: کسی که عاشق چیزی گشته و نفس او در آن باب طغیان کند، او را شب کوری دست دهد. بدین معنی که در تاریکیهای حوادث که انسان نیازمند عقل باطنی است، محروم میماند و توان درک حقایق را ندارد.
خورشید هدایت همواره در قلوب مقدس اولوا الالباب تابان است. آنانند که همیشه به جهان به دیده عبرت مینگرند. این صاحبان عقول باطنیه، هرگز مغلوب و مقهور نفس اماره نمیگردند، زیر عاقبت وخیم بوالهوسان را مشاهده کردهاند. آنان دارای گوش شنوا و چشم بینا هستند و واقعیات امور دنیا و حالات گذشتگان را مورد مطالعه قرار دادهاند. آدمی تا به این مقام نرسیده قدرت شنوایی قلب او ضعیف است و نمیتواند ندای الهی را بشنود. لکن اولوا الالباب قدرت شنوایی قلبشان در حد کمال است، و هر آن ندای الهی و وجدان را میشنوند. آنان را بیم سقوط در پرتگاه جهان نیست، زیرا چنگ در عروه الوثقای الهی زدهاند. سینه آنان مخزن اسرار الهی است و شمع هدایت در دل ایشان فروزان است، آن شمعی که طوفانهای حوادث نمیتواند آن را خاموش کند.
اولوا الالباب همان آزادگانی هستند که هر آنچه را رنگ الهی نداشت، در سفره رنگین گذاشتند و گذشتند. مرحبا به این مردان الهی که چگونه با خدای خویش معامله کردند، جان خود را فروختند و جمال حق را خریدند، و چه معامله خوبی با خدا کردند.
اولوا الالباب آن مردان الهی هستند که هرگز تردید بر وجود آنها راه نمییابد. اما افرادی که هنوز در محسوسات متوقفند و نخواستهاند به تفکر ادامه دهند، و یا نیروهای غیر رحمانی مانع آنان گردیده، مدام در مقام تردیدند و نمیتوانند تصمیم الهی بگیرند. از اینرو بزرگان فرمودهاند افرادی که به مقام یقین نرسیده و در تردید بسر میبرند، مانند تخته سنگی هستند که در امواج اقیانوس گاهی به اوج خیزند و گاهی به حضیض، فاقد ثبات واستواری بوده و نمیتوانند تصمیم الهی اتخاذ کنند.
حضرات اولیاء، آن راد مردانی هستند که توانستهاند پرده تزویر و ریب و ریا را از چهره حقیقت بردارند، شاهراه هدایت را از کوچههای باطل برای طالبان حقیقی نشان دهند و راه را برای طالبین بنمایانند.
اولوا الالباب، آن مردان الهی هستند که مشعل فروزان الهی را برافراشتهاند. گمگشتگان بیابانها که از دور این مشعلهای فروزان الهی را میبینند، ظاهراً به این مشعلها نزدیکند، اما آنها را مشاهده نمیکنند.
خوشا به حال آن گمگشتگانی که طالب حقیقی و تشنه حقیقتاند و به دنبال این مشعلهای فروزان در حرکتند و عَلَم الهی را برافراشته میبینند. طالبانی که در زاویه جهالت و غفلت غنوده بودند و جز تاریکی محرمی نداشتند، لکن چون حقیقتاً طالب بودند، به وسیله کلام اولیاء، این مشعلهای فروزان الهی، از خواب غفلت بیدار شدند و به محض مشاهده آن، عاشق و دلداده و شیفته جمال ازلی گشتند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.