عالمان علوم ظاهری و باطنی 2009/08/17
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
علم، شریفترین وسیله برای قرب حق است. علم، صفت حق است به شرطی که با خشیت توأم شود. علم بیخشیت، علم نیست، خدای تبارک و تعالی کسی را عالم خواند که دارای خشیت باشد «اِنَّما یَخْشَیَ اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ». علامت خشیت آن است که تعلیم و تعلم سالک برای رسیدن به وصال باشد نه به خاطر دنیا «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّـلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً».
حضرات انبیاء از خود دو علم باقی گذاشتند: علم ظاهر و علم باطن. علم ظاهر آن علم نافع است که صحابه از قول و فعل حضرت رسول اکرم (ص) فرا گرفتند و حضرات ائمه اطهار علیهم السلام از آن پیروی نمودند. علم ظاهر بسیار است از جمله کتاب و سنت و تفسیر و آثار و اخبار و فقه و توابع آنها.
علم باطن، معرفت به آن معانی است که در مقام «اَوْ اَدْنی» و در حالت «لی مَعَ اللهِ» حاصل شده است. علوم باطنی بسیار است از جمله علم ایقان، علم تصفیه، علم معرفت نفس، علم معرفت دل، علم صفات جمال، علم صفات جلال، علم تجلی صفات، علم تجلی ذات، علوم غیبی و علوم لدّنی. این همه برای آن است که سالک را در راه سلوک دین و عالم یقین، تعلیم و تعلّم «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ کُلَّها» حاصل گردد.
علماء چند طایفهاند: یکی آن که علم ظاهر داند. دوم آن که علم باطن داند. سوم آن که هم علم ظاهر و هم علم باطن داند، و چنین فردی از نوادر روزگار است که خیر و برکت آن به شرق و غرب عالم رسد.
علماء ظاهر سه طایفهاند: مفتیان، قضات، مذکّران.
مفتیان دو طایفهاند: طایفه اول هم عالم زبانند و هم عالم دل؛ عالم عاملاند و دارای خشیت، تعلیم و تعلّم و فتوی و نشر علوم ایشان همه به رضای حق است، نظر از دنیا منقطع دارند. طایفه دوم از لحاظ زبان عالم و از لحاظ باطن و دل جاهلاند؛ علم ایشان توأم با خشیت نبوده، تعلیم و تعلّم و فتوی و نشر علم ایشان، توأم با اخلاص نیست.
دوم قضات، حضرت رسول اکرم (ص) فرمود «اَلْقَضاهُ ثَلاثٌ قاضِیانِ فِی النّارِ وَ قاضٍ فِی الْجَنَّهِ». آن بزرگوار میفرماید: قضات سه قسمند، دو در دوزخاند و یکی در بهشت. آن دو که در دوزخاند، یکی آن که به علم قضاوت عالم نیست و قضاوت او از روی جهالت و هوای نفس است. دوم این که به علم قضاوت عالم است لکن به علم قضاوت عامل نیست، او هم از سر نادانی و هوای نفس قضاوت کند. اما قاضی سعید کسی است که به علم قضاوت عالم و عامل شود.
اما مذکّران، ایشان نیز سه طایفهاند: طایفهای از آنها فصلی چند سخنان مصنوع و مسجّع بیمعنی که فاقد علوم دینی است فراگیرند، و صد گونه تصنّع و شیادگری به وجود آورند که چگونه خلق را به بدعت اندازند و عوام را به تعصب اغواء کنند.
دوم صالحین که سخن از بهر خدا گویند و خلق را به زهد و تقوی و ورع خوانند و آثار و اخبار و سیَر صلحاء گویند «اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْـمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ».
سوم استادان الهی که به علم ظاهر و باطن آراسته و از مکاشفه الطاف خاص الهی، علوم لدّنی دریافتهاند. این مذکّران مدتی واعظ نفس خود بودهاند و خلق را از خرابات دنیا و مستی غفلت رهانیده و با شراب جمال ساقی «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ» سرمست گردانیدهاند وسلسله ذوق و عشق ایشان را بجنبانیدهاند. هرکسی به قدر همت خویش نصیب خود بردارد «قَدْ عَلِمَ کُلُّ اُناسٍ مَشْرَبَهُمْ».
نگاهی به تاریخچه زندگی علما نمایانگر این است که علما و فقها و راهنمایان اقسامی دارند: بعضی علما تا حدّی حقایق و معارف و علوم حقه را از جوامع دریافته و عین آن را به طالبین تحویل دادهاند. برخی دیگر مقداری از آنچه را از جوامع دریافت نمودهاند، به جامعه برگردانده و تعلیم دادهاند. اما در میان فقها و هادیان الهی افرادی هستند که بالاتر از آنچه از جامعه دریافت کردهاند، به جامعه تحویل دادهاند.
عالم ربانی و عارف الهی، مسلماً عالمی است که بیش از آنچه از جامعه دریافت کرده، به طالبین و متعلمین تعلیم داده است. این امر شایسته تأمل و تفکر است که او این علوم بالاتر را از کجا فرا گرفته؟
گرچه زیبایی و جاذبیت در ارائه واقعیتها به نظر عدهای مطلوب و مفید است، ولی چه بسا واقعیتها و ظاهراً حقایق و معارفی که بسیار ناقص و نارسا ارائه شده است. لکن علمای ربانی و بزرگان که بر حقایق و واقعیتها در حد کمال اشراف و احاطه دارند، آنها را برای مردم، کامل و منطقی هضم و تسهیل نمودهاند؛ ایشان از کلام خدا و محبوبین درگاه حق برخوردار گشتهاند.
ایشانند که بیپرده جمال و کمال محبوبین خدا را میبینند. آن منکر شوربخت حجاب افکنده شب ردّ ازل، نسبت از حضرت رسول اکرم (ص) جز ابوطالب نبیند. دیده فاروق باید، روشن کرده قبول صبح ازل تا جمال و کمال مردان الهی بیند، لکن غافلین را از حدیث این دولت خبری نیست.
قبلاً اشاره شد که غافلین دو قسماند: یکی آن که از دین خود بیخبر، سر به دنیا نهاده و مست شراب غفلت شده، صلاح خود را نمیداند و به شقاوت ابدی دچار میگردد. دوم غافل الهی که از گرایش به دنیا غافل، سلطان حقیقت در دل او مستولی گشته و از مکاشفه جلال احدیت چنان مستهلک و مستغرق شده که از خویشتن غایب گشته است، نه توجه به دنیا دارد و نه عقبی، جز کمال و جمال حق نمیبیند.
آری واصلین چون به مقام مناجات و راز و نیاز با حق برمیآیند، کلمات و جملاتی که از لسان آنان جاری میشود، حق تعالی آن را به سینه ایشان نهاده و به لسان مقدسشان جاری مینماید؛ از اینرو تمام احوالات آنان از ناحیه اعلی است. گرچه امر است بر تفکر قبل از تکلّم، اما در این مقام، تفکری مقدّم بر تکلّم آنان نشده بلکه جملات خدایی به اراده حق بر زبان آنان جاری میگردد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.