سرور درشهود 2009/07/05
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
سُرور در شهود
سالک به اقتضای وقوف در هر مقامی حالاتی مختلف به او دست میدهد. اقتضای مقامی حزن است، اقتضای مقامی سرور. در مقامی شاد است، در مقامی غمگین. سرور و فرح دو لفظ مترادف هستند و از هر دو برای امر دنیا و آخرت استفاده شده است.
سرور عنوانی است برای ابتهاج و ارتیاح کامل. فَرَح بیشتر در تمتعات و التذاذات دنیوی استعمال شده «قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا»، و سرور بیشتر در بهجتهای اخروی «وَ لَقّاهُمْ نَضْرَهً وَ سُرُوراً» و صفای سرور بیشتر از فرح است.
مواردی پیش میآید که شخص در تمتعتات و التذاذات دنیوی که باید حقاً محزون باشد، اظهار شادی و نشاط میکند و این دو به همه مشتبه گردیده است. این اختیار فرح به جای حزن، از جهت غفلتی است که او را فرا گرفته و اگر او در این فرحبه خود آید، آناً فرح او به حزن مبدل گردد.
میان سرور و شادمانی قلوب، تفاوت مافوق تصور است. زیرا نه خواسته و مطلوب قلوب یکسان است و نه حزن و سرور آنان. هر قلبی حزن و سروری دارد؛ حزن قلب در اثر بعد اوست از مطلوب خود، و سرور آن در قرب و نزدیکی به محبوبش. هرچه مراتب این بعد و قرب بیشتر، حزن و سرور او افزونتر.
وجد و سرور کوته فکران در ارتباط با صاحبان جاه و مقام ظاهری و تلذذ از ظواهر است؛ متأسفانه این روش نامعقول و نکوهیده مقبولیت عام یافته است. اما صاحبان مراقبه بر احوال و تحلیه به صفات کمال از آن برکنارند. زیرا هر لذت و سروری که توأم با لذات معنوی نبوده و موجب اتصال قلبی به مبدأ اعلی نگردد، لذت حیوانی است. آن شادی و سروری که در پی خود هزاران حزن و ملال دنیوی و اخروی آورد، سرور حقیقی نیست.
وجد و سرور حقیقی در ارتباط با خالق متعال است. آن دل خوش است که او در آن دل است. عمل به فرمان مقربین الهی نیز سبب ایجاد ارتباط معنوی با آنان و حصول وجد و سرور باطنی است. آری در عمل به رضای حق، وجد و سرور الهی نهفته است، اما کسی که صفای معنوی ندارد، درک آن نکند.
بنابراین تشخیص خیر از شر، بابی از ابواب حکمت و معرفت است و این علم را به هرکسی ندهند. آنچه موجب سیر انسان در مراتب صعودی شده و او را به محبوب ازلی رساند، خیر است و سرور آفرین، و برای هر مرتبه از وصال، خیری وجود دارد. ولی آنچه آدمی را از مطلوب حقیقی باز دارد، شر است ولو ظاهراً نشاط و سرور باشد.
وقتی مراتب معنوی عارف به کمال رسد، تمایل او صرفاً به مطلوبی گردد که عدم وصالش حزن آورد، لکن حزن و اندوهی که موجب دل شکستگی است و تقرب به هر مرحله از وصالش سرور آورد، ولی آن سروری که موجد دل شکستگی است. عجبا! این چه عالمی، چه تمایل و چه مطلوبی است که هم بعدیت و هم قربتش موجب انکسار دل است، و حصول هر مرتبه از سرور آن، نماینده سرورها و نشاطهای لایتناهی است.
سالک واقعی در سایه تزکیه نفس خود را به مقامی میرساند که در قبض و بسط واقع شود. چه وقتی خداوند متعال بخواهد بندهای را به کمال مطلوب و مقام شامخ انسانیت برساند، او را در قبض و بسط سیر میدهد «وَاللهُ یَقْبِضُ وَ یَبْسُطُ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».
سالک به هنگام مطالعه اعمال خود و توجه به عیوب خویش، خجل و محزونمیگردد و تکالیف و وظایف را جستجو مینماید، بدین جهت بدان قبض اطلاق میشود. ولی در بسط که مقام اعطاء فیض الهی برای افناء نفس است, پس از انجام وظیفه به رضای حق، موفق به انبساط و سرور و عروج روحی شده اوج میگیرد و سر کون و مکان میایستد.
سرور را سه درجه است:
درجه اول، سرور ذوق است. این سرور سه حزن را برطرف میکند: اول حزن حاصل از خوف انقطاع. دوم حزن حاصل از ظلمت جهل. سوم حزن حاصل از وحشت تفرق.
درجه دوم، سرور شهود است. این سرور، حجاب علم را مرتفع و رقّ تکلیف را منقطع، و اختیار را از سالک نفی میکند.
درجه سوم، سرور اجابت است. این سرور، وحشت را از سالک محو و روح سالک را شاد و او را به باب مشاهده نزدیک میکند.
سالک مادامی که به ذوق نرسد، خوفی در دل دارد که مبادا به مقصد نرسد و دولت وصال بدو روی ننماید. وجود خوف سبب میگردد که سالک به تهذیب و تزکیه نفس پردازد، کسب فضایل و طرد رذایل کند. خوف مأموری است که پیوسته مراقب حال سالک است تا او از طریق صواب منحرف نگردد. وقتی خوف مأموریت خود را انجام داد، جای خود را به ذوق میدهد. وقتی سرور ذوق حاصل شد، حزن ناشی از خوف انقطاع و ظلمت جهل و وحشت تفرق را مرتفع میسازد.
چنان که اشاره شد، سرور شهود رافع حجاب علم است. علم گرچه وسیله کمال است ولی در نهایات برای سالک حجابی است. حجاب علم از سختترین و شدیدترین موانع و حجب است و تنها شهود میتواند این مانع را از پیش پای سالک بردارد.
باید بدانیم هیچ چیز برای حقایق حجاب نتواند بود مگر پرده پندار و خیال که حقایق را مخفی میسازد. اطلاع بر حقایق قرآن بدون ترقی روح انسان از نشئات طبیعت و وهم و خیال و سپس از آنجا طیران به مقام شامخ عقل الهی، امکانپذیر نیست. انسان کامل در فنای ذاتی، آثار مُفْنیٌفیه را مشاهده میکند نه علم خود را، در آن مقام علم او جدا از علم خدا نیست.
وقتی سالک به شهود رسید، نور مشاهده حجاب علم را مرتفع سازد و مقام علم نزد او محقر گردد. مرتبه اول از آفت عجب علم راحت میگردد و در ثانی از خود علم.خلاصی او از آفت علم وقتی است که بفهمد علم وسیله است نه مقصد، چراغ راه است نه منزل، ولی غالباً علم را مقصد و غایت اتخاذ کردهاند.
اگر سالک بدون علم راه رود، به ضلالت افتد. این که گفتهاند «اَلْعِلْمُ حِجابٌ اَکْبَرٌ» وقتی است که سالک علم را مقصد پندارد و آن را وسیله مقاصد سوء خویش قرار دهد و بدایات را بر نهایات حمل کند. به عبارت دیگر، علم وقتی حجاب اکبر است که مقصد اتخاذ شود و وسیله مقاصدی باشد که موجب تقویت نفس گردد. و نیز وقتی است که سالک در نهایت بدان تکیه کند، در نهایات تکیهگاه سالک باید شهود باشد نه علم، عیان باشد نه خبر.
یکی دیگر از آثار سرور شهود، سلب اختیار از سالک است. هرکه را شرایط مملوکیت بیشتر، او را برخورداری از وجود بیشتر. مملوک کسی است که در مقابل مالک ازلی اختیاری نداشته باشد و او در این صورت مجبور است نه مختار. ولی اگر سالک قبل از ورود به مقام شهود، طریق جبر اختیار کند راه خلاف پیش گرفته که منجر به ضلالت و گمراهی است. این عقیده و نظر علاوه بر این که سالک را در راه سلوک متوقف خواهد کرد، سبب میشود که او از ترقی و تعالی بازماند.
برخلاف گمان برخی، مملوک در انجام امر مالک مختار نیست، زیرا اگر او اختیار در ترک میداشت مملوک نبود. کسانی که هنوز راهی طی نکرده و مملوک نیستند، نباید دم از بندگی زنند.
در طی مقامات سلوک همانطور که سالک رو به کمال میرود، اختیار هم که از لوازم اقتدار و تشخص است بالتبع از او گرفته میشود. اظهار وجود، مستلزم ابراز من و ماست. سالک تا از من و ما نگذشته هنوز هستی اعتباری او باقی است، از اینرو سالک برای فرار از من و ما و هستی اعتباری، سلب اراده و اختیار را طالب است.
الهی! غشاوه غفلت را از بصر بصیرت ما بگشای، و هرچیز را چنان که هست به ما بنمای. نیستی را به ما در صورت هستی جلوه مده و نیستی را بر جمال هستی پرده منه. دل را آئینه تجلیات جمال خود قرار ده نه علت حجاب و دوری. محرومی و مهجوری همه از ماست، ما را به ما مگذار و ما را از ما رهایی کرامت فرما.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.