فرق توحید و اتحاد 2009/05/29
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
فرق توحید و اتحاد
توحید یگانه گردانیدن دل است، یعنی تخلیص و تجرید آن از ماسوای حق، هم از روی طلب و ارادت و هم از جهت علم و معرفت. یعنی طلب و ارادت او از همه مطلوبات و مرادات منقطع شود و همه معلومات و معقولات از نظر بصیرت وی مرتفع گردد، از همه روی توجه بگرداند و به غیر از حق او را آگاهی نماند.
توحید را مراتبی است: مرتبه اول از نظر در آیات و مصنوعات و استدلال پی میبرد به خالق کائنات. مرتبه دوم بعد از طی مراحل نظر و استدلال،از همه ادله عقلیه و نقلیه چشم میپوشد. چه ادله را به واسطه اشتمال بر قیاسات و مناقشات حجاب میداند، به جهت آن که عارفان طریق حق در مشاهدات غیبی و لاریبی، جلوه محبوب را دیدهاند.
فرق است مابین توحید و اتحاد. توحید یکی کردن باشد و اتحاد یکی شدن. در توحید شائبه تکلّفی است که در اتحاد نیست. کسی که یگانگی مطلق در دلش راسخ گردد، به اتحاد رسیده است. البته این مقام الهی هرکسی را امکانپذیر نیست، جز کسی که مدتی خود را با ریاضات به زحمات و مشقات طاقتفرسا افکنده باشد و نفس خود را با مجاهدتها به رنج اندازد تا از شراب طهور الهی او را بچشانند و مقصد و مقصود او را به او بشناسانند.
کسانی که این رموز و اشارات را نمیفهمند و به گنجینههای اصیل الهی دسترسی ندارند، چون در خیمه لذایذ و خوشیهای دنیوی معتکف گردیدهاند و غرق در لذات مادی و بدنی شده و اسیر آن گشتهاند، به هنگام شنیدن این سخنان با خطر عظیمی مواجه میگردند که عبارتند از وارد شدن به ظلمات و تاریکیهای الحاد و سقوط در مهالک حلول و اتحاد ظاهری! و حال آن که حق تعالی منزه است از این نسبتها.چکیده کلمات و بیانات در این زمینه بدان گونه که درک آن بر افهام آسان باشد، آن است که مبالغه در نزدیکی به خدا را بفهماند و توضیح دهد که عشق خدا به بیرون ودرون و نهان و آشکار بنده عاشق محیط میگردد.
خداوند تبارک و تعالی میفرماید هنگامی که بندهای را دوست بدارم، او را به خلوتگاه انس میکشانم، چنان که این معامله با محبوبینم تحقق یافت. آنگاه او از ماسوی منقطع شده در عالم قدس قرار میگیرد. فکر و اندیشه او را مستغرق جمال و اسرار ملکوت خویش مینمایم، تمام نیروهای باطنی او را حیران درخشش انوار جبروت خود مینمایم. پس در این صورت گام او در مقام «اَوْ اَدْنی» ثابت میگردد و گوشت و خونش با عشق من میآمیزد، تا آن که از خود غافل و از احساس چشم میپوشد. اغیار را از دل بیرون کرده به کلی از نظر او میافتد تا آن که من به منزله گوش و بصر او باشم. در پیش نظر و فکر و دل و روح و جان من یار است، همین یار، همین است و دیگر هیچ، تا آن که به مقامی رسد که گوش او جز ذکر من نشنود، چشم او جز مرا نبیند، بلکه چشم و گوش خود را «من» میداند.
ای سالک اگر خواهی معنی حقیقیه «من» را بدانی، در این جمله آسمانی تفکری کن: الهی شکر لایتناهی، تو آنی که نور تجلی عشق خود را بر دلهای ما تابان کردی، چشمههای محبت و عشق خود را در سرهای ما روان نمودی. ای نور دیده محبان و سوز دل عاشقان اراده فرما تا پروانهوار وجود خود را فدای شعله آن شمع فروزان و محبوب خود سازیم.
چون آئینه دل سالک صادق از تصرف مصقل توحیدیه صقالت یافت و زنگار طبیعت و ظلمت صفات بشریت از او محو گردید، پذیرای انوار غیبی گردد و سالک به نسبت صقالت دل، آن انوار مشاهده کند. در بدایت حال، آن انوار در دل بر مثال بروق و لوامع و لوامح است.
چندان که این صقالت زیاد گردد آن انوار نیز زیادت شود و گاهی بر مثالب مشکوه و چراغهای متلوّنه و شمعهای مختلفه و شعلههای آتش متنوعه گردد، و چون ترقی کند بر مثال کواکب خرد و بزرگ، و سپس بر مثال اقمار و بعد از آن بر مثال شموس پدیدار شود.
نوری که در اول ظاهر شود، در قلب سالک خبیر و ناهج بصیر بر مثال بروق و لوامع و لوامح است و اثرش آن است که اندک اندک، سالک به دنیا بیرغبت شود.اگر بر مثال نجوم ظاهر گردد، سالک از تمام مشتهیات جهان صرفنظر کند. و اگر بر مثال اقمار ساطع شود از دنیا و آخرت صرفنظر نماید، و اگر بر مثال شموس پدید آید، نه دنیا میبیند و نه آخرت میشناسد و نمیبیند مگر خدای خویش را بدون حجاب روح.
بنابراین اتحاد آن نیست که بعضی توهم کردهاند که یکی شدن بنده باشد با حق تعالی، که بعضی ظاهربینان و از عالم باطن بیخبران به محض استماع این کلمات و شنیدن سخنان و معانی غیر معروف عرفا، اعراض نموده و زبان به طعن و ایراد و تکفیر و تفسیق گشوده، به سایر کلمات و مقامات ایشان نمینگرند.بلکه مراد از اتحاد آن است که عارفان طریق حق غیر خدا نبینند و بیتکلف گویند هرچه جز اوست از اوست.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.