شکر ، استخراج گنجینه های درونی 2009/05/15
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
شکر، استخراج گنجینههای درونی
چنان که گذشت، شاکر کسی است که نعمتهای الهی را به رضای حق در راه خدا صرف کند و آثار نعمتهای الهی در او نمایان گردد. حصول این امر بدون شناخت نعمتهای الهی و به خصوص خویشتن شناسی ممکن نیست.
ای انسان آیا گمان میکنی «خَلَقَ الْاِنْسانَ مِنْ طینٍ» و دیگر تمام شد؟! نه «خَلَقَ الْاِنْسانَ مِنْ طینٍ» و لکن «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» به دیده حقارت بر خود منگر. «خَلَقَ الْاِنْسانَ مِنْ طینٍ» و لکن «رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» ببین ارزش تو تا چه حد است! «خَلَقَ الْاِنْسانَ مِنْ طینٍ» و لکن «فَاذْکُرُونی اَذْکُرْکُمْ». این نور حرمت را در آن گل تعبیه نمودند و پرورش آن را به عهده تو گذاشتند، اما به تنهایی نمیتوانی این نور حرمت را پرورش دهی، باید از تعالیم عالیه برخوردار شوی.
خدای تبارک و تعالی باب سعادت را به روی همه باز کرده و به همه اعضاء ظاهری و باطنی کرامت فرموده «هُوَ الَّذی اَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْاَبْصارَ وَ الْاَفْئِدَهَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ». اوست که برای همه دیدگان ظاهر و باطن، سمع ظاهر و باطن، زبان ظاهر و باطن، ذائقه و شامه ظاهر و باطن داده، باید در صحت آنها به خصوص در صحت و سلامت اعضاء باطنی کوشید.
ای غافل حقیقت را انکار میکنی؟ دیده بصیرت بگشا، اما بدان بصیرت در هر کسی به مقام تحقق در نمیآید، تزکیه و تقوی میخواهد، بدون اینها اثری از آثار بصیرت در تو تحقق نخواهد یافت. تو نمیتوانی حقیقت را مشاهده کنی، چنان که شخص اعمی نمیتواند اشیاء را مشاهده نماید. تا بصیرت در تو نیست، جمال حق، جمال اولیاء الهی مشهود تو نخواهد گشت. تا تزکیه در تو تحقق نیافته ، آیات الهی و ندای حق را نخواهی شنید و نمیتوانی از وادی ظلمت به عالم نور گام نهی و به معبد اصلی خدا گام نهی، اعتکاف کجا، آن معبد کجا و تو کجا؟!ای غافل شامه باطنی خود را به طاعت و عبادت و انقیاد تقویت کن. اگر تو بر ضعف شامه باطنی باقی مانی، کی میتوانی عطر گلهای لایزال را استشمام کنی، هنوز ذائقه باطنی تو در جمودیت و خمودیت به سر میبرد. تو لذت شراب طهور عشق را کی میتوانی درک کنی؟ نیروهای باطنی خود را با تقوی شکوفا ساز و مراتب بصیرت خود را با تقوی به حد اعلی رسان. به شراب طهور عشق از دست ساقی وحدت سرمست شو که بدون این سرمستی ترا به بارگاه الهی، به محفل انس راه ندهند.
خدای تبارک و تعالی تکلیف مالایطاق تعیین نفرموده «اَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» مگر دو دیده ظاهر و باطن بر تو عنایت نفرموده، مگر زبان ظاهری و باطنی و دل بر تو کرامت نفرموده؟ ای بشر در تو گنجینههای بی شمار به ودیعه نهاده، بر توست که با استمداد از خدا آن گنجینهها را بر خویشتن مکشوف سازی.
اگر دل از آلودگیها مبرّی و معرّی شود، بر مراتب شکستگی آن افزوده گردد و به جایی رسد که خانه خدا، معبد اصلی و عرش معلای حقیقی شود. بیداردلان از این نعمتهای الهی برخوردار شدند و در ردیف شاکرین حقیقی به شمار آمدند.
شاکر حقیقی آن سالک زیبا دل است که نعمتهای الهی را در راه خدا صرف کند و به معانی باطنیه و حقیقیه آیه شریفه فوق بنگرد. ای سالک به دیده بصیرت «اَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ» را در خود بیاب، دیدگان باطنی و زبان باطنی را در خود کشف کن. «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» خداوند تبارک و تعالی ترا فطرتاً هدایت نموده که نیک و بد، زشت و زیبا، صحت و سقم، خیر و شر را بشناسی. بر توست که در تحصیل علم الهی بکوشی و آن را به کار بندی تا آن گنج را بشناسی.
ای سالک خدا ترا نیافریده مگر این که آن گنج را به دست آوری، خواب غفلت تا کی؟! عمر گذشت اما اثری از آثار آن گنج مشهود تو نگردید. حق و باطل، زشت و زیبا، معلوم و آشکار است. «فَاَمّا مَنْ اَعْطی وَاتَّقی» کسی که هم خود از این نعمتهای الهی برخوردار شود و هم دیگران را بهرهمند نماید و پرهیزگار باشد «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری» کارهای مشکل بر او آسان گردد، پردهها و حائلها و حجابات برطرف شود و راه لقاء هموار گردد.
ای سالک مگر بر تو اتمام حجت نشده، مگر این همه حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء و علمای ربانی برای این نیامدهاند که تو جاهل نباشی. مگر در جایی قرار گرفتهای که احکام الهی بر تو نمیرسد؟! اولین خیانت انسان متوجه خود اوست که سمع الهی ندارد و الا خدا تکلیف مالایطاق برای او تعیین نفرموده است.
کسی که وظایف ظاهری و باطنی و سرّی اعضاء و جوارح خود را نمیداند، او به خود خیانت کرده است. مگر او با خدا معامله نکرده، پس چرا به تجارت باطنی توجه نکرده و تجارتش تنها متوجه ظاهر است؟ آیا میداند که در این غفلت چه خسارات عظیمیمتوجه او شده؟ او آن سمع و دیده و لسان الهی خود، آن خزائن و دفاین وجودش را از دست داده است، او هم بر خود خیانت کرده و هم بر جامعه. کو سمع باطنی تو، کو دیده و لسان باطنی تو؟ چرا گنجینههایی که در نهاد توست، هنوز مکشوف نگشته است؟!
«قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ» خدای تبارک و تعالی چه قدرتها، چه نیروها و ادله و براهین عقلی و الهی بر تو عنایت کرده «فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ» کسی که گنجینههای باطنی، آن بصائر را دید و به خود بینا شد، علاوه بر خود دیگران را هم از آنها بهرهمند کرد. «وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها» اما کسی که از آن گنجینهها بیخبر ماند، به خود نیز خائن و نابینا گشت.
ای انسان هیچ میدانی که خدا خائنین را دوست نمیدارد «اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ» این خیانت در سه امر رود: در اموال، در اعمال، در احوال. در اموال به اختزال رود، در اعمال به ریا و تصنع، در احوال به ملاحظت اغیار.
خداوند متعال در هیچ زمانی روی زمین را بدون راهنمای ظاهری یا باطنی باقی نمیگذارد تا برنامه الهی را بر بشر بخوانند و وظایف او را تعیین کنند. اما وقتی فرا میرسد که دیگر اموال در اختیار او نیست و قدرتی بر آن ندارد. بذل و بخشش از طریق وصیت کجا و در زمان حیات حتی دانهای خرما به دست خود دادن کجا؟ در اعمال به تصنع و ریا میخواهد رضایت افراد را جلب نماید، غافل از آن که رضای افراد به چه کار آید، رضا رضای خداست، تصنع و ریا اعمال ظاهراً خیر را هم محو و نابود میکند.
در احوال به ملاحظت اغیار، غافل از این که عزت و ذلت در دست خداست «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ اَنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» دنیا همه جمع شوند، چه میکنند؟!
ای سالک با استمداد از حق به مقام توبه برآ که توبه از گناهان، اوجب واجبات است. گناهان مانند سمهایی هستند که انسان را در معرض خطر قرار میدهند. واجب است هرچه سریعتر انسان آن سموم را خارج سازد که اگر در دفع آن تأخیر نماید، دیگر دارو مؤثر نشده بدن را نابود کند. بسا که گناهان نفوذ کند و بر همه نیروها لطمه واردسازد و قلب و جان انسان را فاسد و مضمحل نماید، چه سم گناه ماوراء سموم دیگر است.
امروز سموم گناهان دلها را فرا گرفته، عجبا غفلت نمیگذارد که در رفع آنها بکوشند. ای مردم در رفع سم گناهان بکوشید، سهلانگاری و تأخیر را بر خود روا مدارید که تأثیر این سم هر آنی در افزایش است. مبادا کار به جایی رسد که دیگر توبه نصوح مؤثر نشود، بخار معاصی دل را فرا گیرد و دیگر مرآت دل قابل انعکاس نباشد. اگر ظاهراً از یک نقطه بهبودی حاصل شود، نقطه دیگر نجات نیابد. یکی از آن موانع اجل است که میان انسان و آنچه خواست فطری اوست، فاصله اندازد. حتی ممکن است با توبه تا حدی از سنگینی بار گناه کاسته شود، ولی آثار زنگار معاصی از آئینه دل زدوده نگردد، زیرا که آئینه دل فاسد شده و دیگر قابل تعمیر نیست.
بنابراین تا وقت باقی است باید از خواب غفلت بیدار شد و درون را از آلودگیها پاک و منزه کرد و موفق به توبه نصوح شد. مبادا کار به جایی رسد که بی توبه از دنیا رود، چنین فردی به قابض الارواح گوید: ای ملک الموت یک روز دیگر، ساعتی دیگر مرا مهلت ده تا جبران مافات کنم. پاسخ شنود: از این روزها و ساعات بسیار در تصرف تو بود، اما همه را فانی کردی!
اما خدا درهای خیانت را به روی عاشقان خود مسدود کرده است، و درهای خیرات و برکات را به روی اینان گشوده است. آنان بندگان صالح خدا، عاشقان او، امناء الهی و خادمین حقیقی درگاه احدیت هستند و در کنف حمایت او.
سالکین و عاشقین الهی، تائبین حقیقی هستند که موفق به توبه نصوح شدهاند، توبه کامل و بی بازگشتی که به رضای حق است نه از ترس آتش دوزخ و نه به طمع بهشت. تائب حقیقی کسی است که در درونش واعظی باشد که او را نصیحت کند و از خواب غفلت بیدار نماید. نصوح از ماده نصاحت به معنی خیاطت و دوزندگی است. چنان که خیاط پارچههای خرد را به هم متصل کرده و میدوزد، در توبه نصوح هم فرد عاصی، آن گنجینهها و سرمایههای حقیقی، آن قوا و نیروهای باطنی را که پراکنده کرده، مانند خیاط دوباره یکجا جمع میآورد تا به مقام وحدت رسد و در جرگه موحدین به شمار آید.
درود لایتناهی بر سالکین طریق حق که فرزندان گرامی اشرف کائناتند. مسلم است که این ارتباط کبریایی روحی جز با دل شکستگی تحقق نمییابد. سالکین حقیقی،سازد و قلب و جان انسان را فاسد و مضمحل نماید، چه سم گناه ماوراء سموم دیگر است.
امروز سموم گناهان دلها را فرا گرفته، عجبا غفلت نمیگذارد که در رفع آنها بکوشند. ای مردم در رفع سم گناهان بکوشید، سهلانگاری و تأخیر را بر خود روا مدارید که تأثیر این سم هر آنی در افزایش است. مبادا کار به جایی رسد که دیگر توبه نصوح مؤثر نشود، بخار معاصی دل را فرا گیرد و دیگر مرآت دل قابل انعکاس نباشد. اگر ظاهراً از یک نقطه بهبودی حاصل شود، نقطه دیگر نجات نیابد. یکی از آن موانع اجل است که میان انسان و آنچه خواست فطری اوست، فاصله اندازد. حتی ممکن است با توبه تا حدی از سنگینی بار گناه کاسته شود، ولی آثار زنگار معاصی از آئینه دل زدوده نگردد، زیرا که آئینه دل فاسد شده و دیگر قابل تعمیر نیست.
بنابراین تا وقت باقی است باید از خواب غفلت بیدار شد و درون را از آلودگیها پاک و منزه کرد و موفق به توبه نصوح شد. مبادا کار به جایی رسد که بی توبه از دنیا رود، چنین فردی به قابض الارواح گوید: ای ملک الموت یک روز دیگر، ساعتی دیگر مرا مهلت ده تا جبران مافات کنم. پاسخ شنود: از این روزها و ساعات بسیار در تصرف تو بود، اما همه را فانی کردی!
اما خدا درهای خیانت را به روی عاشقان خود مسدود کرده است، و درهای خیرات و برکات را به روی اینان گشوده است. آنان بندگان صالح خدا، عاشقان او، امناء الهی و خادمین حقیقی درگاه احدیت هستند و در کنف حمایت او.
سالکین و عاشقین الهی، تائبین حقیقی هستند که موفق به توبه نصوح شدهاند، توبه کامل و بی بازگشتی که به رضای حق است نه از ترس آتش دوزخ و نه به طمع بهشت. تائب حقیقی کسی است که در درونش واعظی باشد که او را نصیحت کند و از خواب غفلت بیدار نماید. نصوح از ماده نصاحت به معنی خیاطت و دوزندگی است. چنان که خیاط پارچههای خرد را به هم متصل کرده و میدوزد، در توبه نصوح هم فرد عاصی، آن گنجینهها و سرمایههای حقیقی، آن قوا و نیروهای باطنی را که پراکنده کرده، مانند خیاط دوباره یکجا جمع میآورد تا به مقام وحدت رسد و در جرگه موحدین به شمار آید.
درود لایتناهی بر سالکین طریق حق که فرزندان گرامی اشرف کائناتند. مسلم است که این ارتباط کبریایی روحی جز با دل شکستگی تحقق نمییابد. سالکین حقیقی،افتان و خیزان با بال و پر شکسته به در گاه خدا آیند، اما این شکستگی بشارتی است که مقضی المرام از بارگاه حق بر میگردند. در قبال خواسته قلبشان که الهی کی این شکستگان را با شراب طهور عشق سیراب خواهی فرمود؟ هاتف غیبی به سمع دل این ندا در دهد «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی».
درود بر خادمین بارگاه حق که به پای دل، با دل سوزان و دیدگان گریان به محفل انس، به بارگاه حق آیند. این شکستگی بال و پر ماوراء شکستگیهای دیگر است. معنی حقیقیه دل سوزان و این شکستگی همانا «اِنّی ظَلَمْتُ نَفْسی» و «لا اِلهَ اِلا اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنّ الظّـالِمینَ» است و مبشری است که هرچه زودتر به پای دل به لقاء رسند.
درود بر آن سالکین که در شمار شاکرین به شمار آیند. امید به حق آن که شکر به جایی رسد که شکر و شاکر و مشکوریک، سجده و ساجد و مسجود یک، معبد و عابد و معبودیک.
درود بر سالکینی که در تزکیه نفس کوشیدند، بیگانه را از دل بیرون راندند و با پاک شدن از آلودگیها به معبد خدای لم یزلی راه یافتند، معبدی که بالاترین معبدهاست. اما معبد ظاهری و باطنی را با یکدیگر مقایسه نتوان نمود.
در معبد ظاهر مادام که معتکف در مقام اعتکاف است نباید حتی الامکان از آنجا بیرون رود و اگر به ضرورتی رفت، زیاد توقف نکند و برگردد. اما سالکین الهی در معبدی دیگر معتکفاند، آنان را جایز نیست که قدم از این کعبه بیرون نهند. دل آنان با صاحب معبد است و هر آنی در آنجا در مقام اعتکافند و این دو از همدیگر جدا نشوند. چنان دل با آن پیوند شده که هرگز گسستنی نباشد، اعتکاف آنان ابدی است.
آنان چنان که از این اعتکاف در عالم فانی برخوردارند، در عالم باقی هم بهرهمندند زیرا زندگی حقیقی بدون صاحب معبد ممکن نیست. لسان حال و قالشان این است که ای خدا! اگر ما را در فردوس برین جای دهند، بی جمال تو خریدار نیستیم. بهشت ما تویی، حورای ما تویی. ما به توفیق تو خویشتن را از قید دنیا و عقبی رهانیدهایم، جز لقاء تو هیچ نخواهیم. شکر لایتناهی ترا که مراتب بصیرت دیدگان باطن ما را به کمال رسانیدی تا جز ترا نبیند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.