اعتصام عام وخاص 2009/05/01
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
اعتصام عام و خاص
غرض از درک نیاز و انجام وظایف، حرکت سالک است به سوی خدا و نیل به مقام شامخ توحید. در این طریق، عالیترین وسیله برای نیل به حق، چنگ زدن به فرامین بزرگان دین است.
توصیه قرآن مجید، اعتصام و تمسک به حبل الهی است «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» و نیز «وَاعْتَصِمُوا بِاللهِ هُوَ مَوْلیکُمْ». حبل به معنی ریسمان است و به تعبیر بزرگان، موجب امان و پیوستگی است.
هرچه خداوند متعال برای هدایت خلق و رسیدن او به حق ایجاد نموده، مانند فضایل و مکارم اخلاقی، آیات انفسی و آفاقی، انزال کتب و ارسال رسل همه حبل الله است. اما برخی از این موارد که به خدا تقرب تام دارند حَبْلُ اللهِ الْمَتین نامیده شدهاند، مانند حضرات انبیاء و اوصیاء، حضرات رسول اکرم (ص) و اهل بیت وحی و قرآن مجید.
کسانی که تمسک آنها به اخبار و آیات قرآنی است و به وعده و وعید الهی معترف و به اوامر و نواهی او احترام قائلند، دارای اعتصام عام هستند. اما افرادی که علاوه بر آن، خاضعانه با انقطاع الی الله به عوالم باطنی توجه نموده، بر آنند که ارادهشان به غیر حق تعلق نگیرد و رشته اتصالشان قطع نشود، دارای اعتصام خاصاند.از جمله اسباب حصول این مقام، استبصار از عبر است. عبرت یعنی از صفات زشت به صفات نیک عبور کردن. کسی که حوادث روزگار را ببیند اما از رذیلت به فضیلت نرسد، او نه صاحب عبرت است و نه اهل تفکر و تعقل، بلکه انسان دنیا زدهای است که در وادی ضلالت سرگردان است.
سالک باید از عبرتها بصیرت یابد و از غفلتها و ناکامیها پند گیرد. حصول این بصیرت منوط به وجود عقل و نور حکمت است. چنان که فرمودهاند: هرکه به حکمت رسید او را عبرت آمد، و هرکه را عبرت حاصل شد گویا از حال گرفتاران واقف است.
از جمله آثار بارز اعتصام الهی، رسیدن به مقام وحدت و اتحاد قلوب است. در حکمت الهی است هرگاه دو علت متسانخ و متجانس به مقام اتحاد و اتصال درآیند، در ظهور آثارشان تسریعی آید و هرچه به مراتب این اتحاد افزوده شود، اسرعیت در ظهور معلول نیز افزونتر گردد. اما در صورت تفارق علل یا کاهش مراتب اتفاق، آن اسرعیت و یا تسریعیت خاصیت خود را از دست داده کمکم حرکت مزبور تبدیل به جمودیت و خمودیت میگردد، چه آن علل مثبت باشند و چه منفی. بنا به قانون فوق هرگاه یکی از آن علل مثبت و دیگری از علل منفی به شمار آید، هرگز اتحادی بین آنها حاصل نشده و اثری از آثار معنوی در حرکت چنان معلولی به ظهور نخواهد رسید.
بنابراین بر طالب سعادت و خیر جاودانی است که در اثر تبعیت از دستورات الهی، آن علت مثبت معنوی را در خود ایجاد نماید تا بتواند با حصول سنخیت با علت مثبت معنوی دیگری که آثار انوار قدسیه در آن ظاهر و مشهود است، اتصالی به هم رساند. چنین اتصال حاکی از اتحاد است، زیرا هر دو از نور محض علت العلل سرچشمه گرفته به راه خود ادامه میدهند. در این مقام است که طی آثار رحمانیه قدسیه ایشان به مرتبه کمال اسرعیت خواهد رسید.
با تحقق اتحاد و وحدت قلوب، ضعفهای فردی و اجتماعی مسلمین از میان خواهد رفت. ضعفها بر دوگونهاند، ظاهری و باطنی. برخی ضعفها سبب تقویت نیروهای باطنی و معنوی است و بعضی سبب تضعیف آن مانند تفرقه و پراکندگی قلوب.
تفرقه را انواع و اقسامی است، از جمله آنها تفرقه میان ظاهر و باطن است، مثل تفرقه بین جسم و روح پس از مرگ و خروج روح از بدن، قبل از آن نیز این تفرقه ممکن است. در نتیجه ارتکاب معاصی و تضعیف قلب و روح، تفرقه بین روح و جسمو نیز مابین قلب و روح به وجود میآید. در این صورت ظاهراً بین آنها اتحاد است و باطناً تفرقه. چنین فردی که خود در تفرقه به سر میبرد و از درون به وحدت نرسیده، آمادگی اتحاد قلبی با دیگران ندارد.
نوع دیگر تفرقه میان ظاهر و ظاهر است، مانند اغلب مواردی که افراد آشکارا با یکدیگر اختلاف و مباینت دارند. و بالاخره نوع سوم، تفرقه میان باطن و باطن است مانند آن که بین دو نفر ظاهراً اتصال باشد و باطناً جدایی. لسان ظاهری گویای وحدت در کلمه ولی لسان باطنی، مبیّن اختلاف در آن. ظاهراً کلمات در حال وصال اما باطناً مخالف اسلام و اخبار و آیات قرآن! ضعف کنونی مسلمین در اثر تفرقه و عدم اتحاد قلوب است.
ارتباط وقتی الهی است که موجب اتحاد قلوب باشد و بر مراتب مقام معنوی انسانها بیفزاید. اما آن ارتباط ظاهری که موجب تفرق دلها و در معنی عین تفرقهاندازی است، ارتباط حقیقی و الهی نیست. اگر کسی دست از تفرقهاندازی بردارد و به مقام توبه و انابه برآید و آثار رحمانی توبه او روشن گردد، وظیفه دیگران استقبال از اوست والاّ برای جلوگیری از افزایش مراتب تفرقه، اولی عدم ارتباط است.
توصیه اکید خدای تبارک و تعالی به اتحاد قلبی و پرهیز از تفرقه است «وَ لا تَفَرَّقُوا». چه تفرقه بزرگترین لطمه بر پیکر اسلام و مسلمین و سبب شقاوت ابدی است. تفرقه مسلمانان را چنان مضمحل و طفیل بیگانگان گرداند که دیگر اثری از اسلام باقی نماند و کفار بر آنان چیره شوند. مسلمین باید از خواب غفلت برخیزند و دریابند که خصم در تلاش گسترش تفرقهاندازی و پایمال کردن حقوق آنان است.
حرکت اهل ایمان چون از ناحیه باطن است، لذا در تمام امور باید با اخلاص و اطمینان قلب به حفظ اتحاد و اتفاق قلبی بپردازند. زیرا در اخلاص، قدرت الهی حاکم است و خداوند متعال این دو عطیه مهم را به بشر کرامت فرموده است.
بنابراین دعوت بزرگان به اتحاد و اتفاق، هم دعوت به وحدت کلمه است و هم به اتحاد قلوب و ارواح. هرچه این وحدت قویتر، موفقیت بیشتر و نیل به کمال سعادت آسانتر. چنین اتحادی محصول تربیت قلوب و برخورداری از تعالیم عالیه عارفان الهی است.
تحقق وحدت منوط به طی مراحل محبت است. لذا در مکتب الهی اولین درس تعلیم عشق و محبت است و جمعی که محبت حاکم بر روابط آنان نباشد هرگز بهوحدت نمیرسند و اسمی بی مسمی باشد. معلم اول بشر حضرت رسول اکرم (ص)، تعلیم عشق و محبت میداد و حتی به دشمنان خود هم محبت وافری داشت. کیمیای محبت در افراد سنگدل هم تغیّرات و تبدّلاتی معنوی به وجود آورده، زمینه اتحاد و اتفاق قلبی را فراهم میسازد.
محبت ایجاب میکند که انسان از اعمال الهی و حرکات معنوی دیگران استقبال کند و به مقام تشویق و تحسین برآید تا موجب افزایش مراتب معنوی آنان گردد. اهل معرفت علاوه بر آن از مشاهده امتیازات دیگران مسرور شده بر خود وظیفه میبینند که به جبران کمبود معنوی آنان پردازند.
یکی از احکام صادره از محبت این است که انسان هرچه را مورد پسند اوست، برای دیگران بپسندد و آنچه را بر خود نمیپسندد، بر دیگران نیز روا ندارد. حکم دیگر آن ایثار و تقدم خیر دیگری بر خود است. این دستورات حقیقتاً میتواند عالمیرا اداره کند و اهل ایمان را به مقام اخوت و وحدت رساند، و البته جامع همه آن معانی، تسلیم است.
سالک باید با تفکر و تعقل الهی مراتب تزکیه خود را افزایش دهد تا مراتب پرهیز او از نواهی و محرمات الهی و سلم و انقیادش به مرتبه کمال رسد. وقتی منیت و خودخواهی او زایل شد و در عالم محبت ساکن گردید، با کمیتفکر حق و باطل معلوم میشود و اختلاف و تفرقه از میان میرود. در آن مقام دیگر سلیقه نقشی ندارد و مانعی برای تحقق کمالیه وحدت نیست. اگر وحدت قلبی در جمعی تحقق یابد، آنان در واقع یک روح در چند قالب هستند. اما در وحدت ظاهری ولو هزاران نفر گرد هم جمع آیند، بدون طی مراحل محبت و ایثار، آثار الهی و حقیقی از آن ظاهر نگردد.
محبت ایجاب میکند که انسان از خشونت و تندی به شدت بپرهیزد، زیرا که موجب تألم و تفرق قلوب است «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَا نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ». پیشرفت سریع و برقآسای اسلام مرهون منطق دلنشین و اخلاق نرم و با عظمت حضرت رسول اکرم (ص) بود.
خداوند متعال در قرآن مجید در جریان حضرت یونس (ع) اهمیت پرهیز از خشم و غضب را گوشزد فرموده، درس بزرگی میدهد که در مقام تعلیم و تربیت و ارشاد، غضب چرا؟! «وَذَالنُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرْ عَلَیْهِ». البته هر غضبی در پیشگاه الهی مردود نیست؛ غضبی که به فرمان عقل و عشق الهی حرکت کند، عبادت است. غضب آنشخصیت با عظمت، الهی صرف نبود وگرنه به آن بلا و مشقات و غم و اندوه دچار نمیگشت. گرچه آن بلاهم در حقیقت برای او نوازش بود «فَنادی فِی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ».
بزرگان نفوس طیبه را چون نفس حضرت یونس دانستهاند، زیرا که شباهتها بسیار است. آن بزرگوار در دریا به آن زندان مخوف افتاد، نفوس زکیه نیز اسیر و محبوس جسم گشتهاند. باید شدائد و شکنجهها را تحمل کنند، از خلق بشریت در آیند و به اخلاق با عظمت الهی آراسته گردند، مانند آن بزرگوار به مقام اقرار بر قصور خود برآیند تا مورد استقبال و اعزاز و اکرام حق تعالی قرار گیرند.
آری مائدههای آسمانی که موجب احیاء قلوب است، نصیب قلوب زکیهای است که از تنگی نجات یافته باشند. قلوب عارفان و واصلان به علت تحمل ریاضات و مجاهدات بسیار وسیع است؛ آنان در دلهای خود به آب رسیدهاند.
ای سالک! بکوش، بکوش به آب رسی. چاهی که به آب نرسیده با برداشتن ظرف کوچکی آب از اینجا و آنجا پر نشود و رفع نیاز نکند. اما وقتی چاه به آب رسد و آب برجوشد، هرچه از آن برداند، مراتب تطهیر آن بالاتر گردد.
عاشقان خدا به توفیق او به آن چاه رسیده و در زمره آزادگان و اهل طهارت قرار گرفتهاند. آنان شایسته مائدههای آسمانی هستند، آن مائدههایی که اتصالاً و باطناً در لباس الفاظ و معانی عاید قلوب پاکشان میگردد.
ای سالک در این مسیر باید موانع را یکی پس از دیگری از پیش برداری تا راه وصال برتو هموار گردد. بدان اولین مانع و بزرگترین حجاب که تو را از طی طریق حق باز میدارد، خودی توست. از زندان خودی بیرون باش، از هستی مجازی درگذر تا هستی حقیقی را دریابی.
مردان الهی که این مسیر را پیموده و خداوند تبارک و تعالی مأموریت تعلیم و تعلم الهی را بر آنان عنایت فرموده، همه حرکاتشان تعلیم و تعلم است. آنان مدام به مقام توبه و انابه برآمده در ردیف سعداء قرار گرفتهاند. ای سالک تو نیز بدانان پیوند و بدان کسی که با امید الهی وارد عالم توبه شود، خدای تبارک و تعالی توبه او را میپذیرد «اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ»، درهای رحمت او همواره به سوی عاصیان و خطاکاران باز است.
الهی مادر هر حال که باشیم، مجذوب جمال تو هستیم. الهی تو شاهدی که درخطا هم دلهای ما متوجه توست. هرگز با جسارت خطا نمیکنیم و در حین ارتکاب هم از تو شرم داریم.
الهی مقر و معترفیم که از تو گریختیم ولی لطف تو در ما آویخت. از باغ وصال، نسیم قرب وزید، باران فردانیت بر گرد بشریت ما بارید، رحمت تو ما را فرا گرفت و درخت امید به برآمد. آن رحمتی که سؤال در او گم گشت، آن لطفی که اندیشه در آن نابود شد، آن کرمی که وهم در آن متحیر گشت، آن فضلی که از اندازه غایت گذشت.
الهی تو خود فرمودهای: ای بنده من اگر طاعت کنی قبول بر من. اگر سؤال کنی عطا بر من. اگر گناه کنی و تائب شوی عفو بر من. ای انسان کجا میروی، که را میجویی و که را میخواهی؟ حاجت ز که میخواهی؟ درد خود را پیش کدام طبیب میبری؟ شفا از من، آب در جوی من، راحتی در کوی من، طرب در طلب من، انس با جمال من، سرور به بقای من، شادی به لقای من.
درود بر محبوبین الهی که مراحل این طریق را پیمودند و به آمال خود موفق شدند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.