شرط صحت عمل 2009/03/01
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
شرط صحت عمل
ظهور حقیقت به نحو اطلاق، مستلزم فنای عبد و استهلاک اوست، مانند نهرهای کوچک در بیابان که سیلی قوی و پهناور بر آن بگذرد و آن را در خود مختفی سازد؛ و یا چون خورشید که از مشرق آید و ستارگان در شعاع آن ناپدید گردند. همچنین تجلی معشوق بر عاشق، مقتضی فنای اوست و حصول این فناء بدون ارشاد ممکن نیست.
عارفان به اغتنام فرصت و وقت اهمیت بسیار میدهند و معتقدند که دست و دل سالک باید بیشتر اوقات در کار باشد، و مناسب حال خود به وظایف قلبی یا اعمالظاهری قیام کند و نفس را به حال خود نگذارد. در غیر این صورت، نفس از طریق وسوسه خاطر سالک را مشوش نموده و خیالات پریشان و بیهوده را بر وی مسلط میسازد و او را به کارهای باطل وادار میکند.
بنابراین سالک باید هر کاری را در موقع خود انجام دهد و همواره در خور حال به کاری که او را از افراط و تفریط باز میدارد، اشتغال ورزد. اگر کسی به امید فردا کار امروز را از دست دهد، فرصت و زندگی نقد را از دست داده و به فردا هم نرسیده و شاید هم هرگز نرسد. اگر تسویف و مماطله بر دل غالب آید، عمر به هدر رود و آدمی در این صورت مانند کسی است که سرمایه خود را به نسیه داده و چیزی هم به جای آن ننهاده و در نتیجه، تمام سرمایهاش در نسیه مستهلک گردد.
اطبای حاذق برای هریک از شهرها از لحاظ دوری و نزدیکی به خط استوا و قطب و پستی و بلندی و دوری و نزدیکی به کوهستان و دریا یا نوع زمین که سنگستان یا ریگزار باشد، هوایی و برای ساکنان آن مزاجی قائل هستند. آنان معتقدند که طبیب به هر شهری که میرود، باید از طبیعت هوا و آب و غذای متداول و امراض عمومی آن باخبر شود و با رعایت جمیع این امور به معالجه پردازد.
حدوث خیال و کلیه انفعالات، مسبوق است به اموری که غالب آنها اختیاری نیست، مانند مواریث و تأثیر محیط و کیفیت تلقی حوادث خارجی. کیفیت ظهور افکار نیز به سوابق ذهنی ارتباط تام دارد، بدین سبب ممکن است امری نسبت به یکی ایجاد سرور کند و نسبت به دیگری غم و اندوه به بار آرد. گذشته از آن، درجات اندوه و غم و شادی نیز نسبت به اشخاص فرق دارد، و این هم با کیفیت تلقی حوادث ارتباط دارد.
اسباب انفعالات درونی متعدد بوده و اکثر آنها بر آدمی پوشیده است، و چون خیالی حادث گشت دفع آن به سهولت انجام نمییابد. پس آنچه مبدأ غم و اندوه میباشد، بیرون از اختیار بوده و سلسله تصورات را به جنبش درمیآورد و در این صورت، آدمی بدون آن که بخواهد اندوهگین میشود.
ولی مردان توانا که به علاج امراض قلوب قادرند، میتوانند اهمیت و ارزش این حوادث را با گشودن چشم دل از میان ببرند و بر اثر تربیت صحیح، اموری که دیگران مهم میشمرند، در نظر سالک از اهمیت میافتد.
مبنای عمل در ظاهر با رعایت حدود و رسوم و قوانین الهی است، و بر خلاف آن مذموم و اجرا کننده مجرم است، و رعایت این قوانین وظیفه همه افراد میباشد. مثلاً قتلنفس اگر مطابق شرع و حکم قاضی واجد شرایط باشد، مقبول است و اگر بر خلاف آن شود، جرم و جنایت است در صورتی که در هر حال نتیجه قتل، قطع رشته زندگی است. همچنین تصرف مال غیر، غصب یا سرقت است، لکن قاضی واجد شرایط میتواند سفیه یا صغیر را از تصرف مالش منع کرده و خود قائم مقام آن گردد.
اما نزد عارفان صلاح و فساد هر عمل مبتنی است بر نتایج و آثاری که از آن متولد میشود؛ عملی که موجب نقص و انحطاط باشد و آثار ناستوده به بار آورد، مردود بوده و سالک باید از آن دوری جوید. مثلاً اگر عبادت، تولید خودبینی و غرور کند و یا تحصیل علوم دینی برای نیل به ریاست دنیوی و دست بوسیدن و بالا نشستن باشد، حجاب راه بوده و در پیشگاه حضرت احدیت غیر معقول است. این است که اذن و اجازه ولی کامل را در عمل شرط صحت دانستهاند، زیرا او با اطلاعی که از باطن سالک حاصل میکند، میداند که کدام عمل و به چه طریق در نیل به مدارج کمال او را مؤثر است.
بنابراین هر عملی که ولی کامل انجام میدهد بر وفق مصلحت بوده زیرا او نظر به عاقبت امر دارد، لیکن شخص کوتاهبین از این نظر محروم است و اعمال او در خور سنجش و مقایسه با عمل مرد حق نیست، اگرچه عمل آنها در صورت ظاهر یکسان باشد و از راه حسی تفاوتی در آن مشاهده نگردد.
عارفان، تفاوت مردان حق و دیگران را در نتیجه و اثر عمل میدانند، چنان که زنبور عسل و زنبور دیگر از یک نوع گیاه و از یک مزرعه تغذیه میکنند، ولی یکی عسل میدهد و دیگری نه. پس تفاوت مردان حق و منکران در این نیست که چه میکنند یا چه میخورند، زیرا هم ستوران سبزه میخورند و هم انسان، ولی سبزه در حیوان به فهم و شعور بدل نمیشود، لکن در آدمی به مواد انسانی و ادراک و خرد مبدل میگردد. پس باید به نتیجه و اثر عمل نگریست نه تنها به خود عمل.
اگر قتل به امر حاکم واجد شرایط و عادل و عارف انجام گیرد مقبول است والاّ مردود و مطرود میباشد. این عمل باید به حکم کسی انجام گیرد که به کلی از اغراض نفسانی پاک بوده و بیخ آرزوهای نفسانی را برکنده باشد. در این صورت یا مصلحت مقتول در قتل اوست، و یا این عمل بر وفق صلاح کلی انجام گرفته است. چنان که حضرات انبیاء و مصلحین عالم بشریت نیز به این عمل اقدام نمودهاند که ما هیچگونه حق اعتراضی به حکم ایشان نداریم. همچنین طبیب حاذق عملی را که برای مصلحتشخص بیمار یا جلوگیری از انتشار بیماری انجام میدهد، در قانون اجتماع مقبول و ممدوح است.
سالکین طریق حق امر به ریاضت شدهاند و این ریاضت هم نوعی از کشتن است، زیرا آرزوها و خواهشهای نفسانی از مظاهر حیات است، خاصه به نظر اهل ظاهر که زندگی را همین تمتعات و لذایذ حسی میپندارند.
ریاضت، چیزی جز برکندن ریشه آرزوهای نفسانی نیست. بدین جهت سالک ریاضتهای صعب را تحمل میکند تا به درجه کمال و حیات خوشتر دست یابد. پس کشتنی که به حکم خدا و ولی کامل و مرد عارف انجام میگیرد، یا برای رسیدن به زندگی جاوید است نسبت به مؤمنین که در جهاد کشته میشوند، یا برای کم شدن وزر و گناه و مصلحت اجتماع.
باید به باطن و نتیجه و اثر عمل نگریست نه تنها به ظاهر عمل، چنان که آب شیرین و شور اگرچه به ظاهر یکسان به نظر میآیند و شبیه یکدیگرند، لکن آب شیرین تشنگی را رفع میکند و آب شور بر تشنگی میافزاید. سخن و عمل مرد عارف نیز، طالب را آرامش میبخشد و طلب را گرمتر کند، ولی منافق و گمراه گرهی از کار نمیگشاید و جوینده را حیران و سرگردان میکند. ولی این تفاوت را کسی ادراک کند که ذوق معرفت و قدرت تمیز حق از باطل داشته باشد، چنان که مزه آب شیرین و شور را کسی باز شناسد که قوه ذائقهاش در کار بوده و فاسد و تباه نگردد.
عمل ساحران و عمل مرد عارف ممکن است در ظاهر یکسان به نظر آید، لکن عمل ساحر سبب کفر و خذلان بوده و نتیجهاش دوری از حق و سوء عاقبت خواهد بود، ولی عمل مرد کامل و عارف سبب هدایت و ایمان و نزدیکی به خدا و حسن عاقبت خواهد بود.
مؤمن و منافق به ظاهر در اداء وظایف دینی اشتراک دارند، ولی منافق روز به روز بر حجاب میافزاید و تیره دلتر میشود، اما مرد مؤمن عارف به واسطه اخلاص نیت و انجام عمل دور از ریا، روز به روز بر روشنی میافزاید.
میتوان گفت که ایمان و کفر و تمام صفات متضاد به ایجاد حق پیدا شده و در اصل یک چیزند، اگر به ظاهر در عالم خارج اختلاف دارند ولی در اصل بین آنها اختلافی نیست. بنابراین سالک باید از تفرقه درگذرد و چشم به اصل گمارد و به نظر جمع و وحدت در عالم نگرد تا در حضیض کثرت گرفتار نشود.بعضی به غلط گمان کردهاند که عارفان به حفظ نیروی بدن و رعایت بهداشت بیاعتنا هستند. این امری است خلاف عقل و در حد خود محال، زیرا ممکن نیست که کسی خود را مکلف داند و وسیله اداء تکلیف را که نفس و بدن است، ویران سازد و از بین برد. این نیروهای بدنی میتواند به مرتبه کمال ارتقاء یابد، نهایت آن که این قوا باید مسخر انسان باشند نه این که بر او مسلط شوند، اگر این نیروها در راه مصلحت بکار روند، سبب سعادت و خیر شوند نه انحطاط. آنچه بر سالک اهمیت دارد، ترک تعلق و دلبستگی است.
این نکته مسلم است کسی که مستغرق شهوت گردد و جز کامجویی و هوسرانی، مقصدی نداشته باشد، راه به جایی نبرد. از این رو عارفان مقصد عالی و مقام بلند انسانی را به سالکین شرط کردهاند، و چون حصول این مقصود بدون ترک هوی و هوس میسر نیست، کشتن نفس را به معنی حقیقی آن، به رهروان و سالکان طریق حق توصیه نموده و این تخلیه را مقدمه تحلیه شمردهاند.
سالک باید از حس دنیا بپرهیزد و مقصود از حس دنیا، بطور کلی فهم و ادراکی است که متوجه اغراض نفسانی و کسب مال و جاه و مقصود نامشروع و مدارج دنیوی باشد.
ولی حس دینی عبارت است از احساس و عقل پاک و ادراک باطن که انسان را به سعادت و کمال رساند. این حس به عنایت و هدایت مرد کامل نیازمند است، زیرا اوست که میتواند بر استعدادات فطری از راه تعلیم و تربیت صحیح لباس فعلیت بپوشاند.
نفس بسیار اوقات از طریق مکر راه ریاضت و عبادت را به سالک مینماید و مقصود او ایجاد غرور و غفلت و صرف عمر در پوست و عبادت ظاهر است. چه بسیار از نیرومندان و زاهدانی که پایشان از طریق مستقیم لغزیده و از راه صواب منحرف گشتهاند! این انسان با همه تقوی و زیرکی از تأثیر عوامل درونی مصونیت ندارد، لذا او در ارشاد به وجود مرد عارفی نیازمند است.
وجود مرد عارف و کامل بر مثال حمام است، تا کسی در وقت دخول به حمام ازجامهها تجرید نشود، پاکی ظاهر حاصل نگردد و از اوساخ بدن تنقیه نشده و از جنابت پاک نخواهد شد، همچنین اگر کسی در پیش مرد کامل و عارف از هستی و خودپرستی مجرد نشود، از جناب باطن که خیانت نفس است، طاهر نگردد.
سالک پس از مجاهده و تسلط بر نفس از این عالم قدم فراتر نهد و افق نظرشوسیعتر گردد، خوشیهای دنیا در نظرش حقیر آید و از مشاهده معانی غیبی و ادراکات قلبی لذت برد؛ لذتی که جاوید است و با رنج روح و انحطاط همراه نیست، در این حال است که سالک از حیرانی و سرگردانی رهایی یابد.
حیرت دو نوع است: یکی حیرتی که از شک و تردد خاطر حاصل شود که مرادف جهل است، و نتیجهاش گمراهی و بی ایمانی است. دیگری حیرتی که از فرط معرفت و غلبه شهود جمال بر میخیزد. اولی مذموم است و دومی ممدوح.
حیران جمال، همواره کمال توجه به حق دارد. حیران جمال دو نوع است: یکی کسی که در طریق حق است و کمال توجه به حق دارد. دیگری کسی که از خودی خود فانی و به حق باقی گشته، دیدار او در حکم دیدار خداست چنان که حضرت رسول اکرم (ص) میفرماید «مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَ الْحَقَّ».
عارفان و مردان کامل، اصحاب کهف روزگار خویشند. این اصحاب کهف در هر عصری وجود دارند، گرچه چشمان ناقص و ظاهربین، ایشان را ادراک نمیکنند.
میان این اصحاب کهف فرقی نیست، و اگر فرقی باشد در صورت ظاهر است. پس این اختلاف و دوگانگی از رؤیت صورت است، ما باید صورت را از پیش برگیریم تا به وحدت رسیم. چنان که نور آفتاب برباره شهر افتد و کنگرهها سایههای گوناگون بر زمین افکنند، اگر این کنگرهها درهم ریزیم، تعدد و کثرت مضمحل گردد، همچنین هستی حقیقی واحد است و مظاهر بسیار. بنابراین باید چشم بر اصل گماشت که ثبات دارد نه بر مظاهر که معروض تغیر و تبدلند.
بقاء نصیب روحی است که به علم و عمل فعلیت یافته و به کمال رسیده، راه تکمیل نفس به اولیاء پیوستگی دارد، ولی هرکس را اعتماد نشاید باید دل به کسی سپرد که نور ولایت از گفتار و کردارش پیداست.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.