تواضع در پرتومعرفت 2009/02/13
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
تواضع در پرتو معرفت
هیچ فردی حق ندارد که سبب نقص جسمی و روحی خود و یا دیگری گردد. اما متأسفانه در اثر خواب غفلت و تداوم خودخواهی و خودبینی، بدون اطلاع انسان نقائصی در جسم و روح او بوجود میآید.
اکثر مردم خودبین و خودخواه هستند. خودبینی و محبت مفرط به نفس، سبب میشود که آدمی از درک نقص خود محجوب بماند و نه تنها عیوب خود را نبیند، که در نظرش کمال جلوه نماید. فضایل و معلومات ظاهری در نظرش بزرگ جلوه نموده و ازکمالات دیگران غافل گردد، و اگر عیبی در آنان بیند آن را خیلی بزرگ شمارد.
کسی که به بیماری کبر مبتلاست، نقائصی در او پدید میآید و چون این مرض روحی در ملک بدن با سرکشی و طغیان توأم شود، به درجه تکبر رسد. آدمی اگر از این پوشش و حجاب خارج شود و خود را چنان که هست ببیند، بلکه با خردهگیری به خود نگرد، ذلت و نقص و احتیاج نفس را دریابد. درک واقعیت خود و حسن ظن به دیگران و تعظیم خلایق و مظاهر جمال و جلال حق، در نفس او حالت سرافکندگی پدید آورد و به او حال تواضع و فروتنی دست دهد.
صفات و خصوصیات روحی انسان اعم از فضایل و رذایل، نه تنها در تقویت و تضعیف جسمی و روحی انسان مؤثر است، بلکه در نسل بعدی نیز اثر میگذارد. تکبر اهل کبر همانند تأثیر اعتیادات به فرزندان آنان نیز سرایت میکند، ولی پارهای عوامل میتواند آن را تضعیف و منهدم و یا تقویت نماید. از جمله آثار معرفت، صفت حمیده تواضع است که سبب تقویت روحی انسان و اولاد او میشود.
تواضع را مراتبی است:
تواضع مقربین الهی ناشی از ادراک تجلیات ذاتی اسماء و صفات و افعال الهی در قلب و مشاهده کمال ربوبیت و ذلت عبودیت خود است. حضرت رسول اکرم (ص) فرمود «اِنَّ اللهَ تَعالی خَلَقَ آدَمَ فَتَجَلّی فیهِ» و نیز فرمود «اِذا تَجَلَّی اللهُ لِشَیْءٍ خَضَعَ لَهُ». هرچه ادراک کمال ربوبیت و ذلت عبودیت بیشتر، در پیشگاه الهی متواضعتر. چنان که عارفترین و عابدترین خلق، حضرت خاتمالانبیاء (ص) متواضعترین موجود در پیشگاه احدیت است.
تواضع اهل معرفت نیز مرتبه نازلتری از همان تواضع مقربین اولیاء الهی است. چه مقام معرفت با مشاهده حضوری فرق دارد و مراتب معرفت در اهل وصال و مقربین بالاتر است.
تواضع حکماء پس از رسیدن به حکمت الهی است، که قلبشان با نور حق روشن شده، برای حق و خلق متواضع میگردند.
تواضع مؤمنین در اثر علم به خداوند متعال در پرتو نور ایمان است که تا حدی وجودشان با آن نور روشن گشته خود را میشناسند و در نتیجه برای حق و خلق متواضعاند.
در قبال هریک از مراتب تواضع، تکبری است زیرا هر حجاب و پوششی براینفس، کبری ایجادی میکند. مبدأ تکبر، خودبینی و خودخواهی و غفلت از حق است و غایتش، خودنمائی و ثمرهاش سرکشی و طغیان. اما مبدأ تواضع و عزت نفس، توکل بر خدا و اعتماد بر حق است و غایتش، فناء در حق و ثمرهاش ترک غیر خدا.
برای تواضع و تکبر موجبات و اسبابی است از جمله شرح صدر و تنگی صدر. صاحبان شرح صدر هرچه از علم و کمالات بینند، خود را بزرگ نشمارند. اما خودبینی و خودخواهی از تنگی سینه است، صاحبان آن هرچه در خود بینند در نظرشان بزرگ جلوهگر شده و تمایل به ابراز کمالات موهومی خویش دارند.
در سیر الی الله و سفر سالک، اظهار وجود و قدرت، خودخواهی، تمایل به دارائی، پایبندی به رسوم و مقام، سبب بازماندن از سیر صعودی است.
التفات و توجه به بهره و حظّ مادی، سبب توقف و رکود سالک است. ارتقاء روحی وقتی میسر است که رهرو الهی نه به حظ مادی توجه نماید و نه حتی به التذاذ معنوی، و عمل خود را رؤیت ننماید که رؤیت عمل نیز مانع ترقی است.
عبادت و عمل باید نه از ترس آتش دوزخ و طمع بهشت، که به رضای حق باشد. یگانه عامل نجاتبخش از آفت فتور، عشق به معبود است. عبادت عاشقانه سالک را از شائبه همه اغراض پاک و منزه کرده، آنگاه آثار خشوع در او ظاهر میشود.
هرچند معانی خشوع و تواضع نزدیک به هم است، اما خشوع از حیث معنی جامعتر از تواضع است. حال خشوع و تواضع از زینتهای زیبای معنوی انسان است. قرآن معانی مختلف خشوع را در احوال گوناگون نشان میدهد: «وَ خَشَعَتِ الْاَصْواتُ لِلرَّحْمنِ» خشوع در صوت، «فی صَلوتِهِمْ خاشِعُونَ» خشوع در نماز، «خاشِعینَ للهِ» خشوع برای خدا، «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ» خشوع در صورت، «وَ تَرَی الْاَرْضَ خاشِعَهً» خشوع در زمین، «اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ» خشوع در قلب.
خاضعیت و خاشعیت، قلبی است نه ظاهری یعنی خود را ندیدن و در او فانی شدن، یا به عبارت دیگر ساکن شدن در حق، لکن تواضع به معنای فروتنی و افتادگی است نه به معنای افناء در حق.
خشوع قلب، سلیم بودن قلب است. عالیترین زینت روحی و باطنی کسی راست که نسبت به احکام اراده حق، دارای قلب سلیم باشد «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَی اللهَ بِقَلْبٍ سِلیمٍ».
افرادی که در ظاهر متوقفند، لذات آنها هم ظاهری و نفسانی است. لذات ظاهری،انفعالی و جزئی و کثیف و مظلم است. اما آنان که از ظواهر منصرف و در باطن سیر مینمایند، لذات آنها فعلی و کلی و لطیف و مُشرِق است.
کسانی که به حقیقت و وصال رسیدهاند، برای آنان مهم شنیدن سخن محبوب نیست و هوس آن ندارند که سخن درباره محبوب و مطلوب باشد. زیرا سخن یادداشت و یادبودی است از شیء و مشغول شدن به آن، انسان را از عین محجوب کرده و حظ را تبدیل به تخیل مینماید. این حظ، حظّ محجوبان است که با حکایت آن، خود را شاد مینمایند.
در دنیا و آخرت آنچه از طعام لذیذ، جامه نرم، علم و حکمت و امثال اینهاست، همه از اثر جلال حق تعالی است. اما باید از جلال خدا ترسید و در جمال او آویخت. عارفان، جمال ایمان دیدهاند و جلال کفر دریافتهاند، لاجرم در آن آویزانند و از این گریزان.
اهل معرفت راه به سرّ حقیقت حیات بردهاند، اما دیگران در عقبات موتند. عافیت واقعی با اهل معرفت است نه با اهل غفلت. اگر بعضی از اهل غفلت را ظاهراً عافیتی باشد، آن عافیت در تن آنها جاری است نه در روح و قلبشان. ولی اهل معرفت چه ظاهراً از عافیتی برخوردار باشند و چه نباشند، جان آنان مدام در عین عافیت است.
اهل غفلت بیرون آنها گلشن است و درونشان گلخن. ظاهر آنان صحت و سلامت به خیال اندازد، در صورتی که جانشان در آتش است. اما اهل معرف ولو در ظاهر در سختی باشند، باطن آنان در نعیم مقیم است.
ایکاش معانی به همان لطافت که در قلب بود، در زبان حاصل میشد. اما هیهات که از شهرستان قلب تا سرحد زبان فرسنگها راه است. میوه که از باغ چیده میشود تا به خانه رسد، رنگ و طعمش عوض میشود، پس چه گمان به میوه باغستان دل که تا شهرستان تن هزاران فرسنگ است!
ای طالب سعادت! باید دست از مادیات و ظواهر، ریاست طلبی و خودخواهی برداری. ای سالک، راه شهرستان دل پرس، در شهرستان گل قرار نگیر. این جهان پایدار نیست هرچه میبینی همه افتاده، ریخته و پوسیده شود.
ای حبیب قلب! اگر ترا به شهرستان دل گذرانند و نسیمی از آن دیار بر تو وزد، آنگاه میدانی که روح و گشادگی چیست و راحت و خوش کدام.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.