اشراف و احاطه 2009/02/03
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
اشراف و احاطه
شناخت بشر نسبت به موضوعات یا به صورت اشراف است و یا احاطه، و این دو را ظاهری است و باطنی. اشراف بر موضوع، سلطه درک بر جنبهای از موضوع است اما احاطه، معرفت به همه جنبههای آن است.
برای این که موضوعی بتواند جلب توجه نموده و فعالیت نیروهای مغزی را گستردهتر نماید، باید یک یا دو عامل محرک وجود داشته باشد:
اول ـ جالب بودن خود موضوع، مانند رؤیت یک شاخه گل برای اولین بار که بهقدری زیبا و دارای اجزاء و ترکیبات متنوع باشد که توجه انسان را به خود جلب نماید. همچنین است مواجهه با پدیدههایی که شخص برای اولین بار در مسیر شناختهای هدفگیری شده به آنها میرسد.
دوم ـ هدفی که بشر را به تکاپوی معرفتی وادار نماید. کمیت و کیفیت هدف مسلماً بستگی به پدیدههایی دارد که در حالات و شرایط گوناگون با آن در ارتباطاند. از نظر کمیت بسا که موضوع نیازمند به صدها شناخت جزیی و کلی باشد و از نظر کیفیت، باید این شناختها بتواند موضوع را کاملاً روشن سازد. مثلاً برای یک مسئله حقوقی، موضوعاتی مربوط به روابط انسانها با یکدیگر مطرح میشود نه پدیدههای گیاهشناسی.
هر موضوع حوزه معینی دراد که با ورود به آن میتوان به هدف نایل گردید. اشراف بر موضوع پس از طی مراحل شناخت است. اما موضوعی که بیرون از دیدگاه آدمی است و یا درک او قدرت اشراف بر آن ندارد، امکان ارتباط معرفتی با آن نیست؛ همانند سرگذشت تکوّن سحابیهای اولیه در فضای کیهانی که نمیتوان مورد شناخت کاملاً علمی قرار داد. همچنین وقتی موقعیت آدمی جزیی از مجموعهای باشد که اجزاء دیگر آن، درک او را در وضعیت خاصی قرار دهند، اشراف بر موضوع نتوان یافت، مانند قطرهای که او را توان اشراف به دریا نیست.
در مراحل اولیه شناخت، اشراف نسبت به موضوع، غیرمستقیم است. زیرا موضوع در میان پدیدههایی است که در حالات و شرایط گوناگون با موضوع و هدف در ارتباطاند. مثلاً در رؤیت رنگها در فضای روشن، نور و کمی و زیادی فاصله در نمود رنگها و اجسام تأثیر به سزایی دارد، لذا اشراف به واقعیت رنگها و اجسام غیرمستقیم است.
اما کوششها و تکاپوی تجزیهای در قلمرو علوم در جستجوی اشراف مستقیم است. بدینسان که موضوع را از پدیدههای دیگری که پیرامون آن را به ضرورت جبری و یا به واسطه تموجاتی در حوزه موضوع فرا گرفتهاند، میتوانیم تفکیک نموده و اشراف حاصل کنیم. به عنوان نمونه، آب یک واحد است، اما این واحد ظاهراً ایستا، با روابط تفاعلی با اجزاء طبیعت، هزاران هویت با چهره نشان میدهد، به طوری که سلطه بر تمام ابعاد آن امکانپذیر نمینماید.
اصولاً موضوعات جهان عینی دارای جنبهها و ابعاد گوناگونی هستند، لذا هریک از رشتههای علوم میتوانند تنها یک یا چند بعد آن را مورد بررسی و تحقیق قرار دهند.شناخت نفس یا من حقیقی انسان نیز خارج از این قاعده نیست.
بشر نمیتواند بدون سیر مراحل، من حقیقی خود را دریابد. باید نخست فعالیتها و نیروهای درونی را درک کرد، سپس یکایک آنها را کنار گذاشته و به ریاضات مهمه به من حقیقی رسید، چه همیشه معلولات را همراه با آخرین اجزاء آن میتوان یافت.
بنابراین شناختهای علمی معمولاً اشراف است نه احاطه. احاطه بر معلول و ملزوم، به واسطه احاطه بر علت و لازم آن است. به دشواری میتوان به طور محض و خالص و بدون تأثیر از واحدهای قبلی به سراغ موضوع رفته و بر آن احاطه یافت. اما مردان الهی هم به مقام اشراف ظاهری و باطنی رسیدهاند، و هم به مرتبه احاطه ظاهری و باطنی. مسلماًً با طی مراحل شناخت نسبت به من یا نفس میتوان به هدف رسید. معنی باطنیه و الهیه «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» کسی را احاطه کند که مراحل من حقیقی را طی کرده باشد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.