عدالت و شفقت عشق 2009/01/19
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد سوم
عدالت و شفقت عشق
روح انسان اقیانوسی است موجانگیز و بیکران و پر از گوهرهای درخشان، که ماهیت ذاتی او عشق خدایی است. قوه تفکر و تصور و اراده و وجدان و غیر اینها، همه به منزله موجهای اقیانوس عشقند که در خطوط و استقامتها و زمانها و نیروهای مختلف به حرکت در میآیند و قوه محرکه درونی آن، عشق الهی است که این موجها را برمیانگیزاند. پس هیچ یک از این موجها نه خود اقیانوس، که تظاهری و نمایشی است از قدرت آن. از اینرو کسانی که به یکی از این موجها اهمیت و اصلیت داده و آن راقویترین محرک اراده و فعالیت انسانی شمردهاند، پابند جزء شده و از کل بیخبر ماندهاند.
بعضی پندارند چون عشق، همه افراد بشر را یکسان میشمارد پس مخالف قانون طبیعت و عدالت و حکمت است، و نیز چون مکافات و مجازات را از میان برمیدارد، افراد بشر را سست و زبون میسازد، ایشان خطا رفته و سخت در اشتباهند.
عشق خدایی مانند شمشیر دو دم است که یک دم آن عدالت و دم دیگرش شفقت است. دم شفقت، کوششها و فداکاریها را مکافات میدهد و به زخمها مرهم مینهد و دم عدالت، کجیها را راست میسازد و دشمنان محبت و عدالت و امانت و صداقت را به مجازات میرساند. چون این عشق در مکافات و مجازات از آلایش خودپرستی و نفسانیت پاک است، بنابراین هرکاری را که انجام میدهد، مبنی بر حکمت بوده و عدالت محض میباشد.
عشق خدایی همه اضداد را با هم آشنا کرده، آشتی میدهد و تأثیر آنها را با یکدیگر هماهنگ میسازد، از این آشتی و هماهنگی، اطمینان و آرامش و کمال میزاید. از اینرو مردان بینادل و آگاهان اسرار آفرینش، این عشق را محور عالم و پیوندساز آفریدگان به آفریدگار شمردهاند.
آری هرجا که همه راههای امید بسته و چارهها بیچاره دیده میشود، عشق خدایی قدرت نمایی میکند و لطف بیپایان خود را نشان میدهد. عشق، شفابخش همه دردها و محرم اسرار همه دلها و مرهمگذار همه زخمهاست.
در اینجا پرده دیگری از اسرار این عشق برداشته میشود، و آن این است که عشق خدایی هرگز از حکمت و قدرت یعنی معرفت و اراده جدا نمیشود، پس این عشق را نباید یک احساس شدید قلبی و هیجان حسی به شمار آورد و با عشق بشری مقایسه کرد.
عشق خدایی با حکمت و قدرت، یک یگانه سه گانه یا تثلیث واحدی تشکیل میدهند؛ این سه از یکدیگر جدا نمیگردند. پس هرجا عشق خدایی هست، حکمت و قدرت خدایی نیز وجود دارد و هرجا سلطان محبت خیمه زند، معرفت و اراده نیز با او همراه و همدمند. ما نیز هرجا از عشق یا معرفت یا قدرت خدایی به تنهایی نام میبریم، باید تجلیات سهگانه را نیز با دیده دل مشاهده کنیم. این تجلیات سهگانه به هم پیوستهاند و تصور وجود یکی از آنها بدون وجود دوتای دیگر محال است.
پس هرجا یکی از صفات و قوای سهگانه جدا و تنها دیده شود، چنان که شرارههایآن در بعضی از افراد بشر نمایان میگردد، یقین باید کرد که آن صفت یا قوه جنبه خدایی ندارد، بلکه یکی از تظاهرات قوای روحی بشری است.
تذکر این نکته لازم است که راه این عشق را فیض خداوندی به روی هر نفسی باز گذاشته، بلکه با ندای غیبی از درون دل هر ذرهای آفریدگان خود را به سوی این راهنمای بارگاه عزت و جلال، دعوت میکند، ولی گوش شنوای دل باید تا آن را بشنود و با ترانه آن خود را زنده جاویدان سازد.
از اینرو نه تنها برای هر قوم و امتی، بلکه برای هر نفسی راهنمایی برانگیخته شده است. این راهنمای باوفا که هرگز ما را ترک نمیکند و از خواندن ما به شاهراه عشق خسته نمیشود، در درون خود ما یعنی در کانون دل ما نشیمن دارد.
با وجود این عنایت خداوندی چنین اقتضا کرده و تعلق بر این گرفته که در هر عصری از میان نفوس کامله، یکی را برای هدایت و تربیت و دعوت ایشان به سوی عشق برمیانگیزاند. عاشق خدایی میبیند که همه آفریدگان از پی آن ذوق جاودان عشق و بیپایان که از سینه مادر ازلی فرو میریزد، دوان و جویانند. این نفوس کامله صاحبدلانی هستند که خود از باده عشق خدایی سرمستند و در عین سرمستی از این باده وحدت، از ته دل جهان بین خود فریاد میزنند: ای نانموده رخ، در هرچه دیدهام تو نمودار بودهای.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.