عدالت، محرک ارادت 2008/12/03

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد دوم

عدالت، محرک‌ ارادت‌

عدالت‌ از جمله‌ مهمترین‌ عوامل‌ محرک‌ الهیه‌ ارادت‌ و اشتیاق‌ و محبت‌ است. چنان‌ که‌ در فصول‌ قبلی‌ گذشت، تمام‌ صفات‌ حمیده‌ متمرکز در عدالت‌ است، ولی‌ نکته‌ مهم‌ مبدأ شروع‌ و روش‌ کاربرد آن‌ است.

انسان‌ الهی‌ باید به‌ چگونگی‌ ارتباط‌ خود با دیگران‌ و بررسی‌ میزان‌ و مبانی‌ آن‌ دقت‌نماید. اصولاً‌ میزان‌ الهی‌ در ارتباط‌ با انسان‌ها چیست؟ مسلماً‌ صرف‌ تشکل‌ زندگی‌ اجتماعی‌ را این‌ توانایی‌ نیست، زیرا مبنای‌ آن‌ بر عدم‌ مزاحمت‌ و هماهنگی‌ قوا و استعدادها برای‌ بهزیستی‌ در زندگی‌ مادی‌ نهاده‌ شده‌است. به‌ اعتراف‌ متفکران‌ علوم‌ اجتماعی‌ و فلسفه‌ حقوق، تاکنون‌ این‌ تشکل‌ نتوانسته‌ گامی‌ در راه‌ تکامل‌ بردارد.

قوانین‌ برآمده‌ از این‌ سازماندهی‌ اجتماعی، توان‌ تربیت‌ روحی‌ و معنوی‌ انسان‌ها را ندارد، به‌ طوری‌ که‌ مثلاً‌ حس‌ طغیانگری‌ را از درون‌ آنان‌ بزداید تا نیازی‌ به‌ تهدید کیفری‌ و عامل‌ جبری‌ نباشد. چنین‌ قوانین‌ معمولی‌ را آن‌ قدرت‌ تربیتی‌ نیست‌ که‌ صدق‌ و صمیمیت‌ و خلوص‌ انسانی‌ را در ذات‌ آنها شکوفا نماید.

پس‌ میزان‌ الهی‌ در روابط‌ انسانی‌ نمی‌تواند بر مبنای‌ خواسته‌ها و تمایلات‌ حیوانی‌ قرار بگیرد، زیرا اینها همه‌ مختل‌ کننده‌ حیات‌ الهی‌ انسان‌ است. میزان‌ الهی‌ مقوله‌ای‌ از سنخ‌ پدیده‌های‌ عالم‌ طبیعت‌ نمی‌باشد، چه‌ این‌ پدیده‌ها را از جان‌های‌ انسان‌ها و از عالم‌ تکامل‌ خبری‌ نیست.

در حقیقت، میزان‌ الهی‌ جز «من‌ حقیقی» نیست، چنان‌ که‌ حضرت‌ امیرالمؤ‌منین‌ به‌ فرزند خویش‌ می‌فرماید «یا بُنَیَّ‌ اجعَل‌ نَفسَکَ‌ میز‌اناً‌ فیما بَینَکَ‌ وَ‌ بَینَ‌ غَیرِکَ‌ فَأَحبِب‌ لِغَیرِکَ‌ ما تُحِبُّ‌ لِنَفسِکَ‌ وَ‌اکرَه‌ لَهُ‌ ما تَکرَهُ‌ لَها »: ای‌ فرزند من‌ در ارتباط‌ با انسان‌ها، نفس‌ خود را میزان‌ قرار ده. آنچه‌ را برای‌ خویشتن‌ دوست‌ داری‌ به‌ دیگران‌ نیز دوست‌ بدار و آنچه‌ را که‌ بر خود نپسندی‌ به‌ دیگران‌ روا مدار. این‌ است‌ درخشنده‌ترین‌ عوامل‌ تکامل‌ در ارتباط‌ با انسان‌ها.

برای‌ اجرای‌ عدالت‌ حضرت‌ امیر مؤ‌منان‌ (ع) می‌فرماید «اَلزَمَ‌ نَفسَهُ‌ العَدلَ‌ فَکانَ‌ اَوَّلُ‌ عَدلِهِ‌ نَفیَ‌ الهَوی‌ عَن‌ نَفسِهِ»: کسی‌ که‌ خود را ملزم‌ به‌ اجرای‌ عدالت‌ نموده، اولین‌ مرتبه‌ عدالتش‌ نفی‌ هوی‌ از نفس‌ خود است. باید ابتدا با مراقبت‌ از خویشتن‌ به‌ اجرای‌ عدالت‌ درباره‌ خود پردازد وگرنه‌ توفیق‌ اجرای‌ عدل‌ نیابد. تعلیم‌ و تربیت‌ و قیام‌ به‌ اصلاح‌ امور، از ناحیه‌ واجدین‌ شرایط‌ سزاست. هیچ‌ متفکر و مکتبی‌ را انکار این‌ معنا نباشد که‌ فرد یا شیء فاقد حقیقت، نمی‌تواند معطی‌ آن‌ حقیقت‌ باشد «فاقِدُ‌ الشَّیءِ‌ لا‌ یُعطی».

بنابراین‌ مهم‌ترین‌ و ضروری‌ترین‌ واقعیات‌ برای‌ فرد و جامعه‌ و مدیریت‌های‌ جوامع، حقیقت‌ خود است. کسی‌ که‌ به‌ خویشتن‌ عدالت‌ نمی‌ورزد و توان‌ رهایی‌ خود از طوفان‌ حوادث‌ و اضطرابات‌ را ندارد، او چگونه‌ می‌تواند عدالت‌ را درباره‌ دیگران‌ اجرا کند؟! جامعه‌ای‌ که‌ در تشکل‌ و همزیستی‌ عادل‌ نباشد، چگونه‌ می‌تواند جوامع‌ دیگر را به‌ عدالت‌سوق‌ دهد؟!

وقتی‌ هوای‌ ریاست‌ و زعامت‌ بر زمامداران‌ جوامعی‌ غالب‌ است، و تحکیم‌ اریکه‌ قدرت‌ خود را در تهیه‌ وسایل‌ ارضای‌ هوی‌ و هوس‌ دیگران‌ می‌جویند، آنان‌ چگونه‌ توان‌ ارشاد و هدایت‌ سایرین‌ را دارند؟!

فردی‌ که‌ با سابقه‌ معرفت‌ و عادلانه‌ درباره‌ خود عمل‌ نمی‌کند، اگر به‌ جایی‌ رسد که‌ تمام‌ حضرات‌ انبیأ و اوصیأ و اولیأ و حکما و آثار و کتب‌ ارشادی‌ را هم‌ در دسترس‌ او بگذارند، سودی‌ برایش‌ نخواهد داد! همچون‌ طلوع‌ هزاران‌ خورشید به‌ جای‌ یک‌ خورشید تا یک‌ اعمی‌ یا خفاش‌ ببیند، یا تهیه‌ نمودن‌ هزاران‌ عصای‌ محکم‌ برای‌ کسی‌ که‌ فاقد دست‌ و پاست!

سالک‌ باید از نیروهای‌ الهیه‌ای‌ که‌ در نهاد او به‌ ودیعه‌ گذاشته‌ شده‌ بهره‌ گیرد «اِ‌علَمُوا اَنَّهُ‌ مَن‌ لَم‌ یُعَن‌ عَلی‌ نَفسِهِ‌ حَتی‌ یَکُونَ‌ لَهُ‌ مِنها و‌اعِظٌ‌ وَ‌ ز‌اجِرٌ‌ لَم‌ یَکُن‌ لَهُ‌ مِن‌ غَیرِ‌ها ز‌اجِرٌ‌ وَ‌ لا‌ و‌اعِظٌ»: بدانید کسی‌ که‌ بر خود اهمیت‌ ندهد و از خویشتن‌ بهره‌ برداری‌ ننماید، و از درون‌ برایش‌ پند دهنده‌ و جلوگیری‌ کننده‌ای‌ از انحرافات‌ نباشد، در این‌ صورت‌ او را نه‌ واعظی‌ باشد و نه‌ بازدارنده‌ای‌ از زشتی‌ها.

پس‌ بر سالک‌ الهی‌ است‌ که‌ بیش‌ از همه‌ مراقب‌ خود باشد، که‌ بزرگان‌ دین‌ فرموده‌اند «فَاَخَذَ‌ امرَءٌ‌ مِن‌ نَفسِهِ‌ لِنَفسِهِ»: انسان‌ رشد یافته‌ کسی‌ است‌ که‌ از خود برای‌ خویشتن‌ بهره‌برداری‌ کند. کسانی‌ که‌ به‌ این‌ مرتبه‌ نرسیده‌اند، تمام‌ حرکاتشان‌ بی‌اساس، چشم‌ اندازشان‌ بی‌معنی‌ و اعمالشان‌ تحت‌ تأثیر عوامل‌ جبری‌ یا شبه‌ آن‌ است‌ و هلاکتشان‌ حتمی. از اینرو حضرات‌ معصومین‌ (ع) می‌فرمایند «هَلَکَ‌ امرَءُ‌ اَن‌ لَم‌ یَعرِف‌ نَفسَهُ» و یا «لَم‌ یَعرِف‌ قَدرَهُ»: کسی‌ که‌ خود را یا قدر و منزلت‌ خویش‌ را نشناخت‌ به‌ هلاکت‌ رسد، و متقابلاً‌ فرموده‌اند «مَن‌ عَرَفَ‌ نَفسَهُ‌ فَقَدِ‌ انتَهی‌ اِلی‌ غایَهِ‌ کُلٍّ‌ مَعرِفَهٍ‌ وَ‌ عِلمٍ»: کسی‌ که‌ خود را شناخت، به‌ نهایت‌ هر علم‌ و معرفتی‌ رسید.

تجلی‌ این‌ معرفت‌ در وجود سالک‌ باید به‌ صورت‌ اجرای‌ عدالت‌ مشاهده‌ شود، عدالت‌ در حق‌ خود و دیگران، هم‌ نسبت‌ به‌ امور ظاهری‌ و مادی‌ و هم‌ نسبت‌ به‌ امور معنوی‌ و باطنی. بسا افرادی‌ که‌ در امور ظاهری‌ عدل‌ می‌ورزند، لکن‌ در امور معنوی‌ و باطنی‌ بر خود ستم‌ می‌کنند، چنین‌ افرادی‌ ستمدیده‌ خویشتن‌ هستند. تا فردی‌ علاوه‌ بر خویشتن، نسبت‌ به‌ دیگران‌ هم‌ عدالت‌ را ظاهراً‌ و باطناً‌ اجرا نکند، هنوز در سلک‌ عادلان‌ به‌ شمار نیاید.

مجاهد الهی‌ و عادل‌ حقیقی‌ همیشه‌ با دشمنان‌ ظاهری‌ و باطنی‌ در مقام‌ مبارزه‌ است‌ ونسبت‌ به‌ خود و دیگران‌ عدل‌ می‌ورزد. خداوند متعال‌ در آیات‌ فراوانی‌ این‌ مردان‌ الهی‌ و قهرمانان‌ به‌ آزادی‌ رسیده‌ را در عالی‌ترین‌ حد تعظیم‌ و تمجید نموده، آنان‌ را زنده‌های‌ جاویدان‌ و در ردیف‌ حضرات‌ انبیأ و صدیقین‌ به‌ شمار آورده‌است، از جمله‌ می‌فرماید «فَاُولئِکَ‌ مَعَ‌ الَّذینَ‌ اَنعَمَ‌ اللهُ‌ عَلَیهِم‌ مِنَ‌ النَّبینَ‌ وَ‌ الصٍّدیقینَ‌ وَ‌ الشُّهَد‌أِ‌ وَ‌ الصالِحینَ»: این‌ عاشقان‌ تعهد برین‌ همراه‌ پاکانی‌ از انبیأ و صدیقین‌ و شهدأ و صالحین‌ هستند که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ نعمت‌های‌ خود را در حق‌ آنان‌ به‌ اتمام‌ رسانیده‌است. مردان‌ الهی‌ علاوه‌ بر این‌ مراتب، مردم‌ را نیز در جهت‌ عدالت‌ ورزی‌ در حق‌ خود و غیر ارشاد و هدایت‌ نموده‌اند. آنان‌ تکاپوی‌ جد‌ی‌ در زندگی‌ برای‌ استخراج‌ حیات‌ معنوی‌ از طبیعت‌ و گرفتن‌ حق‌ حیات‌ از انسان‌ نماهای‌ ضد بشریت‌ و احیأ عدالت‌ را به‌ حد‌ی‌ واجب‌ و ضروری‌ دانسته‌اند که‌ تنفس‌ هوا برای‌ ادامه‌ زندگی.

فردی‌ که‌ بر خویشتن‌ عدل‌ نورزد، توقع‌ برخورداریش‌ از عدالت‌ دیگران، خیالی‌ بیش‌ نیست. چه‌ حق‌ و عدالت‌ همواره‌ سراغ‌ کسی‌ رود که‌ در مجرای‌ شایستگی‌ها و بایستگی‌ها قرار گیرد و به‌ عنوان‌ یک‌ انسان‌ زنده‌ در صحنه‌ اجتماع، نقش‌ وجودی‌ خود را ایفأ نماید. فرد یا جامعه‌ای‌ که‌ خود را از این‌ مجاری‌ بیرون‌ کشد و همه‌ شؤ‌ون‌ حیاتی‌ وی‌ دستخوش‌ وابستگی‌های‌ گوناگون‌ گردد، او با از دست‌ دادن‌ حق‌ اختیاری، ستمدیده‌ خویشتن‌ است‌ و توقع‌ عدالت‌ ورزی‌ دیگران‌ درباره‌ او نارواست‌ و این‌ شکست‌ بنیادین، شکست‌های‌ بی‌شمار دیگری‌ را در پی‌ دارد.

بنا به‌ مفاد آیات‌ قرآن، حق‌ یک‌ پدیده‌ فیزیکی‌ نیست‌ که‌ رابط‌ بین‌ آدمیان‌ با طبیعت‌ و همنوعان‌ باشد، بلکه‌ عامل‌ تکاملی‌ در برهه‌هایی‌ از زمان‌هاست‌ که‌ به‌ وسیله‌ عقول‌ سلیم‌ و وجدان‌ها و حضرات‌ انبیأ و اولیأ و دیگر پیشتازان‌ مسیر تکامل‌ آشکار و گوشزد می‌شود، و برخورداری‌ از آن‌ تماماً‌ مربوط‌ به‌ فعالیت‌ ذاتی‌ خود انسان‌ است.

مردان‌ الهی‌ همواره‌ در میان‌ انبوه‌ تمایلات‌ و خواسته‌های‌ طبیعی، مانند آب‌ زلال‌ در یک‌ کوه‌ خشک‌ و پرصخره‌اند. آنان‌ بسان‌ مشعل‌های‌ فروزان‌ بر سر راه‌ کاروان‌ بشری‌ می‌درخشند، هرچند هواداران‌ باطل‌ درصدد خاموش‌ کردن‌ آنها برآیند، اما به‌ علت‌ وابستگی‌ به‌ مشیت‌ خدا، قادر به‌ از بین‌ بردن‌ آن‌ نیستند.

بدون‌ ارشاد و راهنمائی‌ وحی‌ الهی‌ و هادیان‌ طریق‌ حق، غالباً‌ بشر نحوه‌ کاربرد قوا و امتیازات‌ ظاهری‌ و باطنی‌ الهی‌ را نمی‌تواند دریابد؛ چه‌ این‌ امتیازات‌ در اثر تفکر و کوشش‌برای‌ او حاصل‌ شده‌ باشد و چه‌ بدون‌ آن، نتیجه‌ اعطأ الهی‌ باشد. اما وحی‌ الهی‌ نحوه‌ کاربرد و کیفیت‌ استفاده‌ و مراتب‌ مثبت‌ و منفی‌ و سود و زیان‌ مادی‌ و معنوی‌ آن‌ را به‌ درستی‌ و حق، مشخص‌ و توجیه‌ می‌نماید از جمله‌ این‌ امتیازات، نیرو و توانائی‌ است‌ چه‌ ظاهری‌ باشد و چه‌ باطنی.

بنا به‌ آیات‌ قرآن‌ مجید، آهن‌ سرد و سخت‌ با اعجاز غیبی‌ در دست‌ حضرت‌ داوود علیه‌ السلام‌ نرم‌ و قابل‌ انعطاف‌ بود. خداوند تبارک‌ و تعالی‌ حکمت‌ این‌ امر را چنین‌ بیان‌ می‌فرماید «وَ‌ اَ‌ لَنا لَهُ‌ الحَدیدَ‌ اَنِ‌ اعمَل‌ سابِغاتٍ‌ وَ‌ قَدٍّر‌ فِی‌ السَّردِ‌ وَ‌اعمَلُوا صالِحاً‌ اِنی‌ بِما تَعمَلُونَ‌ بَصیرٌ»: ما آهن‌ را در دست‌ او نرم‌ گردانیدیم‌ و فرمان‌ دادیم‌ که‌ از آن‌ زره‌های‌ وسیع‌ و رسا با حلقه‌های‌ هندسی‌ شده‌ و روزنه‌های‌ هم‌ اندازه‌ و مناسب‌ بساز، و همه‌ شما کارهای‌ شایسته‌ انجام‌ بدهید که‌ ما به‌ آنچه‌ می‌کنید بینائیم.

این‌ که‌ در آخر آیه‌ می‌فرماید «وَ‌اعمَلُوا صالِحاً» یعنی‌ به‌ وسیله‌ آهن‌ باید کارهایی‌ انجام‌ بدهید که‌ مورد استفاده‌ عالم‌ بشریت‌ واقع‌ گردد. و نیز می‌فرماید «وَ‌ اَنزَلنَا الحَدیدَ‌ فیهِ‌ بَأسٌ‌ شَدیدٌ‌ وَ‌ مَنافِعُ‌ لِلناسِ»: آهن‌ را فرو فرستادیم‌ که‌ در آن‌ آسیبی‌ سخت‌ است‌ و منفعت‌ها و نعمت‌ها برای‌ مردم. یعنی‌ انسان‌ می‌تواند به‌ وسیله‌ آهن، سلاح‌ها و وسایلی‌ بسازد که‌ با آنها خدمات‌ الهی‌ و شایسته‌ به‌ عالم‌ بشریت‌ انجام‌ دهد که‌ منافع‌ اخروی‌ و دنیوی‌ انسان‌ها در آن‌ باشد، نه‌ وسایل‌ و سلاح‌های‌ تخریبی‌ و کشنده‌ که‌ دنیا را تخریب‌ کند و مظلومان‌ را زیر ستم‌ خود قرار دهد.

بنابراین‌ قرآن‌ مجید نحوه‌ کاربرد و کیفیت‌ استفاده‌ از نیروی‌ سیاسی‌ و توانایی‌ مادی‌ و معنوی‌ را برای‌ همه‌ تبیین‌ نموده‌ و خط‌ مشی‌ را در این‌ سانحه‌ سنگین‌ آشکار نموده‌است.

امروزه‌ علم‌ بشری‌ عموماً‌ در خدمت‌ سودهای‌ زودگذر دنیوی‌ است، هم‌ در ساختن‌ اسلحه‌های‌ تخریبی‌ و کشنده‌ تلاش‌ می‌کند و هم‌ در عرضه‌ آن‌ به‌ متقاضیان؛ به‌ خصوص‌ با آغاز نبردی‌ بین‌ دو گروه‌ و شعله‌ ور شدن‌ آتش‌ جنگ، بازار اسلحه‌ گرم‌ و پررونق‌ می‌گردد.

وظیفه‌ مسلمین‌ در مقابل‌ جنگ‌ دو گروه، ولو غیر مسلمان‌ و باطل، چیست؟ آیا می‌توانند به‌ آنها اسلحه‌ بفروشند؟ حکم‌ اسلام‌ این‌ است‌ که‌ به‌ هر دو گروه‌ اسلحه‌ دفاعی‌ فروخته‌ شود نه‌ اسلحه‌ تخریبی‌ و کشنده. چنان‌ که‌ در روایت‌ است‌ که‌ شخصی‌ از حضرت‌ صادق‌ (ع) پرسید: اگر میان‌ دو گروه‌ باطل‌ نبردی‌ آغاز شود، آیا ما می‌توانیم‌ به‌ آنها اسلحه‌ بفروشیم؟ آن‌ مفسر و مبین‌ والامقام‌ قرآن‌ فرمود: به‌ هر دو گروه‌ اسلحه‌ بفروش، اسلحه‌ دفاعی‌نه‌ اسلحه‌ تخریبی‌ و کشنده.

اگر کسی‌ با تبعیض‌ یا طرفداری‌ از نژاد خاص‌ یا حزب‌ و توده‌ معینی، یکی‌ را بر دیگری‌ ترجیح‌ دهد، ستم‌ کرده‌ و از فرمان‌ الهی‌ سرپیچی‌ نموده‌ و در حقیقت، استکبار را تقویت‌ نموده‌است. انسان‌ عادل‌ و آزاده‌ موظف‌ است‌ برای‌ پاسداری‌ از جان‌ و مال‌ مردم‌ و جلوگیری‌ از تخریب‌ و آدم‌ کشی، به‌ هر دو گروه‌ اسلحه‌ دفاعی‌ بفروشد به‌ حد‌ی‌ که‌ حافظ‌ جان‌ و مال‌ آنان‌ شود.

حضرت‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی‌ (ع) در فرمانی‌ که‌ به‌ مالک‌ اشتر صادر فرموده، در آن‌ نامه‌ مقدس‌ می‌فرماید: ای‌ مالک! مانند درنده‌ خون‌ آشام‌ به‌ مردم‌ حکومت‌ مکن. زیرا ایشان‌ یا مسلمانند که‌ با تو برابر و برادران‌ دینی‌ تو هستند، یا غیر مسلمانند که‌ با تو برابر و همنوع‌ تو هستند، در هر حال‌ باید با ایشان‌ به‌ عدالت‌ رفتار کنی.

آن‌ بزرگوار نحوه‌ کاربرد نیروی‌ سیاسی‌ را در مدار عدالت‌ دانسته‌ و نحوه‌ استفاده‌ از آن‌ را در قلمرو عدالت‌ محصور کرده‌است. حتی‌ با افراد غیرمسلمان‌ و باطل‌ نیز باید به‌ عدالت‌ رفتار شود. البته‌ این‌ عدالت‌ در مرتبه‌ اعلی‌ از آنِ‌ قهرمانانی‌ است‌ که‌ از تعلیم‌ و تربیت‌ عالیه‌ الهی‌ برخوردار گردیده‌اند.

بنابراین‌ توصیه‌ اکید آیات‌ قرآنی‌ به‌ گرفتن‌ حق‌ و اجرای‌ آن‌ در زندگی، مستلزم‌ تعلیم‌ و تربیت‌ است. حق، چیزی‌ نیست‌ که‌ خود آید و دست‌ انسان‌ را بگیرد و او را به‌ تبلور دادن‌ حق‌ در جامعه‌ وادار نماید. برای‌ تحقق‌ حق، تعلیم‌ و تربیت، اجتناب‌ از ستم‌ و تعدی، گذشتن‌ از طوفان‌های‌ هوی‌ و هوس‌ و مبارزه‌ با خودخواهی‌ ضرورت‌ دارد.

عادل‌ کسی‌ است‌ که‌ نگذارد حق‌ خود و دیگران‌ ضایع‌ گردد، و همواره‌ با ستمکاران‌ به‌ مبارزه‌ پردازد. اما وصول‌ حق‌ در همه‌ شرایط‌ و نوسان‌های‌ حیاتی‌ میسر نیست، باید نوسان‌هایی‌ صورت‌ گیرد و شرایطی‌ فراهم‌ شود. از اینرو بزرگان‌ فرموده‌اند: در گرفتن‌ حق، شتابزده‌ نباشید، بگذارید شرایط‌ آن‌ جمع‌ شود، سپس‌ به‌ گرفتن‌ آن‌ قیام‌ کنید.

در ورود به‌ حوزه‌ والای‌ حق‌ است‌ که‌ نور الهی‌ در درون‌ سالک‌ متجلی‌ می‌گردد. لازمه‌ دفاع‌ از حق‌ خود و غیر و اجرای‌ عدالت، آماده‌ سازی‌ خود برای‌ مبارزه‌ است، لذا حضرت‌ امیرالمؤ‌منین‌ می‌فرماید «وَ‌ لا‌ یُدرَکُ‌ الحَقُّ‌ اِ‌لا‌ بِالجِدٍّ»: حق‌ جز با جد‌ و جهد دریافت‌ نشود.

آیات‌ بسیاری‌ مبین‌ مرتبه‌ اعلای‌ پیوستگی‌ حق‌ با جهان‌ هستی‌ و نظم‌ آن‌ است‌ «وَ‌ لَوِ‌ اتَّبَعَ‌ الحَقُّ‌ اَ‌هو‌أَ‌هُم‌ لَفَسَدَتِ‌ السَّمو‌اتُ‌ وَ‌ الا‌ َرضُ‌ وَ‌ مَن‌ فیهِنَّ»: اگر حق‌ پیروی‌ هوی‌های‌ آنان‌ کند،هرآینه‌ آسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ در آنهاست‌ فاسد شود. بنابراین‌ حق، آن‌ نیروی‌ الهی‌ است‌ که‌ بنیاد جهان‌ هستی‌ روی‌ آن‌ استوار است، و باطل‌ را بر آن‌ راهی‌ نیست‌ و سرانجام‌ باطل‌ کاران، تباهی‌ و نابودی‌ است.

آری‌ پاسخ‌ عملی‌ ستمکارانی‌ که‌ حقایق‌ و واقعیات‌ را امواجی‌ از خواسته‌ها و تمایلات‌ خود می‌پندارند، فشار جبر قوانین‌ است‌ که‌ از همه‌ طرف‌ ایشان‌ را احاطه‌ کرده‌است. آنان‌ با سرخوشی‌ از هواهای‌ خود و با اتکأ به‌ قدرت‌ کاذب‌ خویش‌ در مقام‌ مواجهه‌ با آن‌ قوانین‌ به‌ مبارزه‌ پردازند، ولی‌ سرانجام‌ همانند برگ‌های‌ خزان‌ دیده‌ در برابر بادهای‌ طوفانی‌ مغلوب‌ و تسلیم‌ گردند.

اما ناتوانی‌ انسان‌ها در حفظ‌ حقوق‌ حیات‌ در برابر نیرومندان‌ و ستمگران، جریان‌ بس‌ دردناکی‌ است‌ که‌ هر جامعه‌ای‌ در گذرگاه‌ تاریخ، کم‌ و بیش‌ با اشکال‌ مختلف‌ آن‌ مواجه‌ است. درد ناشی‌ از درو کردن‌ جان‌های‌ آدمیان‌ که‌ جلوگاه‌ مشیت‌ خداست، در درون‌ پاک‌ مردان‌ الهی‌ زبانه‌ می‌کشد. آنان‌ برای‌ علاج‌ آن‌ از جان‌ خویش‌ گذشته‌ مانند شمع‌ فروزانی‌ هستی‌ خود را ذوب‌ و مسیر انسان‌ها را روشن‌ نموده‌ و مدام‌ هشدار می‌دهند که:

ای‌ رهروان‌ طریق‌ حق، ای‌ مربیان‌ جامعه‌ و معلمان‌ الهی، ای‌ مبارزین‌ حقیقی! خداوند تبارک‌ و تعالی‌ تکلیف‌ مالایطاق‌ تعیین‌ نفرموده، پیش‌ از آن‌ که‌ اعمال‌ زشت‌ همه‌ را فرا گرفته‌ و وقاحت‌ها از لابلای‌ سطوح‌ زندگی‌ باز شود و همه‌ را به‌ روز سیاه‌ بنشاند، به‌ خود آئیم‌ و در پاکسازی‌ اوراق‌ حیات‌ بکوشیم. پیش‌ از آن‌ که‌ وجود ما از استعدادها و نیروها خالی‌ شود و سرمایه‌های‌ زندگی‌ سکه‌ به‌ سکه‌ در بازار هوی‌ و هوس‌ مستهلک‌ شود، از خواب‌ غفلت‌ بیدار شویم‌ و دیگران‌ را نیز بیدار نمائیم‌ که‌ روز تجسم‌ اعمال، روز وحشتناکی‌ است‌ و ندامت‌ سودی‌ ندهد.

بدانیم‌ سعادت‌ در انتظار کسی‌ است‌ که‌ به‌ خواب‌ غفلت‌ فرو نرفته‌ و دست‌ فرشته‌ بیداری‌ گهواره‌اش‌ را می‌جنباند، و شقاوت‌ ابدی‌ در کمین‌ فردی‌ است‌ که‌ در خواب‌ عمیق‌ غفلت، آرمان‌های‌ زندگی‌ خود را می‌جوید.

کسی‌ که‌ با برخورداری‌ از عشق‌ برین‌ الهی‌ در جاذبه‌ کمال‌ به‌ تکاپو در آمده‌ مگر می‌تواند که‌ در بی‌خبری‌ بیارامد و از پاکسازی‌ رسوبات‌ اعمال‌ دست‌ بردارد؟! او مدام‌ نظر به‌ آیه‌ شریفه‌ «یَسئَلُونَکَ‌ عَنِ‌ الرُّوحِ‌ قُلِ‌ الرُّوحُ‌ مِن‌ اَمرِ‌ رَبی» داشته، از جلال‌ و جمال‌ و کمال‌ روحی‌ توشه‌ بردارد تا شایسته‌ ورود به‌ جاذبه‌ جمال‌ و کمال‌ و جلال‌ الهی‌ گردد.پس‌ چه‌ خطرناک‌ است‌ هوی‌ و هوس‌ که‌ جد‌ی‌ترین‌ موجودات‌ عالم، اشرف‌ مخلوقات‌ را در کارگاه‌ جدی‌ خلقت، به‌ تباهی‌ می‌کشد. پیش‌ از آن‌ که‌ آرزوهای‌ بی‌اساس‌ و آمال‌ بی‌مغز، زندگی‌ پر مغز و حیات‌ پر معنای‌ ما را در هم‌ نوردد و به‌ دیار نیستی‌ فرستد، باید با امیدهای‌ محرک‌ الهی‌ حرکت‌ کرد که‌ محصولش، زاد و توشه‌ سالک‌ در مسیر تکامل‌ است. این‌ است‌ شرط‌ حصول‌ سعادت، اما تبهکاران‌ بدون‌ ورود به‌ آزمایشگاه‌ سختی‌ها و ناگواری‌ها پندارند که‌ به‌ هدف‌ رسیده‌اند، حتی‌ این‌ نابینایان‌ به‌ گمان‌ خود به‌ ارشاد دیگران‌ نیز می‌پردازند «وَ‌ رُبَّ‌ شَقِیٍ‌ یَأمُرُ‌ الناسَ‌ بِالتُّقی‌ طَبیبٌ‌ یُد‌اوَ‌ی‌ الناسَ‌ وَ‌ هُوَ‌ عَلیلٌ»: چه‌ بسا فرد شقاوتمندی‌ که‌ مردم‌ را به‌ تقوی‌ امر کند، او طبیبی‌ را ماند که‌ مردم‌ را مداوا نماید، در حالی‌ که‌ خود بیمار است.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.