از خود بیگانگی و حب دنیا 2008/11/21
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد دوم
از خود بیگانگی و حب دنیا
در طریق تحقق ارادت، موانعی است که بدون شناسایی «من حقیقی» و ادراک مقام و موقعیت ممتاز خود در عالم خلقت، رفع آنها و وصول به آستان احدیت ممکن نبوده، آدمی مجذوب جاذبههای غیر الهی میگردد.
در منابع اسلامی توصیه اکید بر خودشناسی شده، از جمله خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید میفرماید «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیکُم اَنفُسَکُم لا یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ اِذَا اهتَدَیتُم»: ای اهل ایمان بر شما باد نفسهایتان! یعنی کمال مراقبت و محافظت از نفس خویش کنید و بدانید که اگر شما هدایت یافتید، گمراهان نمیتوانند ضرری بر شما وارد آورند.بزرگان فرمودهاند «فَاِنَّ الجاهِلَ بَقَدرِ نَفسِهِ یَکُونُ بِقَدرِ غَیرِهِ اَجهَلُ»: قطعاً کسی که بر قدر و منزلت نفس خود جاهل است، به اندازه و ارزش دیگران جاهلتر خواهد بود؛ و بالاخره «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِانتَهی اِلی غایَهِ کُلٍّ عِلمٍ وَ مَعرِفَهٍ»: کسی که خود را شناخت، به نهایت هر علم و معرفتی نایل گشت.
بنابراین سالک باید از اصل و حقیقت خویش آگاه و باخبر باشد. بداند او در همین نقش و صورتی که مینماید نبودهاست، بلکه اصل و حقیقت او مظهر مرتبه جامعیت الوهیت است که در مراتب تنزل، ملبس بدین لباس گشته است.
سالک باید از منازل شهوات طبیعی و مشتهیات نفسانی و مطلوبات و مرغوبات جسمانی در گذرد. از لباس صفات مادی منخلع گردد و از ظلمت تعین خودی، که حجاب اصل و حقیقت است، صافی شده و پرده پندار منیت از روی حقیقت براندازد. چه، سعادت حقیقی نصیب کسی است که روح او قوی گشته و به حد اعتدال رسد و چون خورشید تابان، در آسمان دلش نورافشانی کند و مملکت تاریک بدن را به روشنائی خود اضائه دهد، و ظلمت نادانی را نابود سازد و نفس ناطقه را رونقی تازه بخشد «ذلِکَ فَضلُ اللهِ یُؤتیهِ مَن یَشأُ».
سبب تلون آدمی آن است که انسان محتوای قوای عالم است، یعنی او را محتوای قوای عالم آفریدهاند و از هرچیز سررشتهای در نهاد او نهادهاند.
آدمی در ابتدا در این عالم غریب است، و به عوض این که روح، فرمانده قوای جسمانیه باشد، اسیر و خادم قوای جسمانیه میگردد. روح، ساعتی اسیر پلنگ غضب، لحظهای در کار خوک شهوت، زمانی زیر دست سگ حرص است. اما آنگاه که روح در این جهان در محضر استادان واقعی تعلیم حقایق دید، خاصیت آن تدریجاً ظهور مینماید و از عهود اولیهاش یاد میکند و داعیه تملک قوای جسمانیه را بررسی کرده، میداند که در حقیقت فرماندهی قوای جسمانیه باید با او باشد.
چیزی که معین روح است، ذکر عالم اعلی میباشد و تأمل در هیئت قدسیه، و تشویق نفس به تقوی و تحلیه به صفات الهیه و اجتناب از بازماندگانی که اسیر هوی و نفساند.
اگر به قوای جسمانیه از خارج مددهایی است، به قوه روحانیه نیز مدد از عالم اعلی است. چون عنان عنایت الهی معطوف شود به ثوب تخلیص از عالم رجس و تطهیر آن از ادنای جنس، آن موقع روح ظاهر شده و به کلی قوای جسمانیه را تحت تصرف درآورد و کار هر کدام را در موقع خود معین بنماید که ذرهای از مقام خود تجاوز نتواند.
آنگاه که این مقام حاصل شد، به روح خلافت عالم صغیر داده شود و علاوه بر آن، خلافت عالم کبیر نیز او را هست. خلافت در عالم صغیر و کبیر در آن است که روح قیام نماید به هیئتی که ملایم عالم اعلی و رسم و آئین مملکت اصلی است. تحقق این مقام، مستلزم به فعلیت در آوردن نیروهای باطنی در حد کمال است. مسلماً آن قانون قابل محاسبه الهی که این همه امتیازات را در انسان به وجود آوردهاست، امکان مدیریت عالی خود حقیقی را نسبت به آن امتیازات در نظر داشته، ولی عوامل گوناگونی موجب فرار انسان از این امتیازات و سرازیر کردن توهمات و تخیلات به درون و در نتیجه پیدایش از خود بیگانگی گردیدهاست.
فرار انسان از هر کمال و امتیازی در حقیقت، گریز است از خویشتن که شدیدترین بیماریهای روانی است. پستی گرایان درصددند تا با عوامل گوناگون تخدیری این درد کشنده را نادیده گیرند، در صورتی که عوامل مذکور به سرعت از بین رود ولی آثار سوء آن که از خودبیگانگی است، باقی ماند.
قرآن مجید از خودبیگانگی و معلولات آن را که اضطراب و عذاب دنیاست، چنین بیان میفرماید «اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُعَذٍّبَهُم بِها فِی الحَیوهِ الدُّنیا وَ تَزهَقَ اَنفُسُهُم»: خدا میخواهد بدین وسیله ایشان را در دنیا عذاب کند و نفسهای ایشان ربوده شود.
دنیا و زندگی چند روزه آن، مانند دریایی است که امواجش آرزوها و خواستهها و ارادهها و اشتیاقهاست. برای ایجاد این امواج چه به نتیجه برسد یا نرسد، نیروها صرف شده و زندگی مستهلک میگردد. اگر این امواج مفید به حال زندگی مادی و معنوی شود، مقدمهای برای عمل است و در صورتی که معلول تخیلات و توهمات بیپایه گردد، نیروهای روانی و مغزی را مختل کرده آدمی دست خالی رهسپار پیشگاه الهی شود.
ای مردم از خواب غفلت به در آئید و بدانید که تلقینها و تجسیمهای شما جز گمراهی سودی ندارد. خود را گمراه نساخته و خویشتن را فریب ندهید. کسی که خود را بفریبد جان خود را گم کرده و کسی جز او نمیتواند جانش را پیدا کند. رهبران راستین فقط چراغی فرا راه گم کردگان جان میگیرند، لکن راه رفتن و نگریستن و تجسس، وظیفه خود انسان است.
ای انسان! آیا هیچ در این حقیقت اندیشیدهای که چرا در همه امور مادی و شؤون زندگی دنیوی به موشکافیهای لازم بلکه گاهی افراطی پرداختهای و برای کمترین حرکت زندگی دنیوی حق و اهمیتی قایل شدهای، ولی برای جان خویشتن حقی قایل نیستی؟! درحالی که صرف تمام کوشش برای تحصیل زندگی دنیوی، مسلماً حرکتی غیر الهی بوده و انسان را به مقصد نمیرساند.
هر اندازه مراتب رشد انسان در مسیر تکامل بیشتر شود، بهتر میتواند شخصیت خود را از موجودیت طبیعی تجرید نموده از مرز حیوانی به قلمرو انسانی عبور کند و خود را به تفصیل برای خویشتن مطرح و تفسیر نماید.
بزرگان درون بین با برخورداری از کمال مراتب قدرت تجرید، سعی در شناسایی زوایا و پدیدهها و عناصر و نیروهای باطنی خود و به فعلیت درآوردن آن در جهت حصول سعادت ابدی خویش و دیگران داشتهاند.
قدرت تجرید محبوبین الهی به حدی بود که قویترین عوامل جذاب دنیا و مفتون کننده شخصیتها نتوانست ایشان را متأثر سازد، بلکه با نزدیک شدن به منطقه شخصیت ایشان، دگرگون شده بدون توان نفوذ بدان به راه خویش ادامه میداد.
آدمی هر اندازه از مراتب تخصصات و امتیازات انسانی بیشتری برخوردار گردد، شایستگی آرایش خود طبیعی او به بایستگی ضرورت روح مبدل میگردد. از این رو آن امتیازاتی را که قبل از ورود به عالم رشد، آرایش تلقی کرده خودآرایی و فخر و مباهات را از آن نتیجه میگرفت، اینک ضرورت بایسته روح تلقی کرده بدانها فخر و مباهات نمینماید. بدون توانایی ورود به این منطقه از شخصیت و مسیر تکامل، هیچ یک از گفتار و کردار آدمی از حد معاملهگری بالاتر نخواهد رفت.
ای سالکان طریق حق، بیائیم به عهد خویش وفا کنیم، در رشد و به ثمر رساندن نهال عشق که باغبان ازلی در بوستان دل ما کاشته بکوشیم و از ثمرات آن شجره طیبه، کام جان خود و دیگران را شیرین سازیم که عارفان چنین کردند. عارفانی که همای مناعت بودند، در کنج قناعت گنج سعادت یافتند و در فضای محبوب ازلی پرواز نمودند.
اما آنان که آرزوهای دور و دراز را در دل پرورانده و در بحر نفسانیت غوطهور بودند و به شراب دنیا بر مراتب مستی خود میافزودند، چه شدند؟! ناگهان گرگ اجل چنگال مرگ بر حلقوم آنان فرو برد و به عمر غفلت زده ایشان خاتمه داد. خدایا ترا به جان محبوبین درگاهت، خیر عاقبت را نصیب فرما و از سوء عاقبت حفظ نما.
الهی توفیق عطا فرما که به خود آئیم، سعادت ابدی را به این دنیای فانی نفروشیم و از آینده مستور در پشت ابر ابهام، غفلت نورزیم؛ با بیداری از خواب غفلت دریابیم که این همهنعمتها را تو برای کمال نفس، صفا و روشنائی جان عنایت فرمودهای.
الهی توفیق عطا فرما که بر روی بالهای احلام ننشینیم و در فضای تخیلات پرواز ننمائیم.
ای امام منتظر «وَ قُل لِلَّذینَ لا یُؤمِنُونَ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم اِنا عامِلُونَ وَانتَظِرُوا اِنا مُنتَظِرُونَ» ما هم از منتظرانیم، یا مولی از خدا بخواه که حب دنیا را از دل ما ریشه کن فرماید تا هرگز محب و تشنه مقام نباشیم.
الهی! اهل دنیا دل به دنیا دادند، پند عارفان نشنیدند، روش ایشان نپذیرفتند، در هوای عشق دنیا بال و پر گشوده تسلیم این دنیای فریبکار شدند. اما دیری نگذشت که مقام ایشان سرنگون شد، حیلههای ایشان کاری از پیش نبرد و قصرها و امکاناتشان در برابر حوادث روزگار پایدار نماند. آنان مست شراب دنیا شدند و به حقیقت اسلام نرسیدند، اگرچه چنین میپنداشتند که در صف اول صفوف اسلام قرار گرفتهاند! غافل از این که «اَلا ِسلامُ هُوَالتَّسلیمُ، وَالتَّسلیمُ هُوَالیَقینُ، وَالیَقینُ هُوَالتَّصدیقُ، وَالتَّصدیقُ هُوَالا ِقرارُ، وَالا ِقرارُ هُوَالا َدأُ وَالا َدأُ هُوَالعَمَلُ الصالِحُ».
الهی توفیق ده به آینده خویش بیندیشیم و وظایف خود را آن چنان که تو خواهی ایفا کنیم.
الهی مگذار که به بیماریهای روانی مبتلا گردیم، ما را از شر هر چه دل را بیالاید محفوظ دار.
الهی ما را از شر آنچه جان را از رسیدن به کمال باز دارد حفظ فرما.
الهی سایه رحمت بر ما بگستران، بر دلهای ما نظری کن، ما را بیامرز و با توبه نصوح و متعهد به راه انداز.
الهی به انوار جمال و کمالت، دلهای ما را منور فرما و بر همه ما آرامش خاطر و اطمینان قلب کرامت نما.
الهی ای منتهای آمال عارفان، ای مطلوب نهائی عاشقان، ای بالاترین خواسته بیدار دلان، ای گنجینه فقیران، ای فریادرس فریادکنندگان، اکنون در پیشگاه باب رحمت تو ایستادهایم و خویشتن را در معرض نسیم رحمتت قرار دادهایم و به رشته محکم تو چنگ زدهایم، قافله و راحله دردها و نیازهای خود را به حریم بارگاه رحمتت فرود آوردهایم.
الهی ترا به مقربین درگاهت همه ما را مقضی المرام به راه انداز.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.