ادراک ملکوت 2011/02/11
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: مبدا و معاد
ادراک ملکوت
همانطور که در عالَمِ ظاهر، شنیدن یا دیدنْ تنها با گوش و چشم نیست، بلکه گوش و چشم وسیلهاند، در عالم خواب و رؤیا نیز آلت دیدن یا شنیدن، دیده باطن یا گوش باطن است، و در آن مقام، اراده دیده و گوش باطن، توأم با اراده دیده و گوش ظاهر است. ولی نتایج به دست آمده برای ما از این دیدن و شنیدن موقعی صادق است که، آلت دیدن منحصر به دیده باطن، و آلت شنیدن منحصر به گوش باطن شود.
چشمْ آلت دیدن است، ولی فقط برای دیدن ظواهر و مادیات، و گوش آلتی است برای شنیدن، ولی تنها شنیدن اصوات ظاهری و عالم مادی، و این اعضاء برای دیدن و شنیدن معنی، نمیتوانند آلت و وسیله گردند.
همچنان که دیده ظاهری دارای خواصّی است، دیده باطن هم دارای خواصّی است. البته امکان دارد که انسان در همین قالب مادی و با همین دیدگان ظاهری، حقایقی را ببیند و باطن را درک نماید، به شرطی که قوای خواصِّ دیده باطنی، بر قوای خواصّ دیده ظاهری غالب آید. یعنی اگر نیروی باطنی و معنوی، بیشتر از نیروی ظاهری شود، در این موقع تا اندازهای میتوان حقایق را دید و شنید.
به عبارت دیگر، همین چشم و گوش تا حدودی باطن را میبیند و میشنود، ولی موقعی هم هست که با چشم و گوش ظاهری، میتوان به طور کامل و بدون هیچ تردیدی، باطن را دید و شنید، و آن در صورتی است که خواصّ مادی دیده و سمع ظاهر، در خواصِّ معنوی دیده و سمع باطن مستهلک گردد، و این وقتی ممکن است که دیده و سمع ظاهر، حالت ملکوتیّت به خود گیرند تا صوَر و اصوات مادی، مغلوب صوَر و اصوات ملکوتی شوند، زیرا همیشه عالَمِ مادون، مطیع عالم مافوق است و در این صورت، این چشم و گوش، هم از ظاهر و هم از باطن بهرهمند است.
بنابراین، تمتّع انسان از بینش حقایق و بواطن و برخورداری او از استماع اصواتِ حقایق، به نسبت ازدیاد قوای خواصّ معنوی و کاهش قوای خواصّ مادی است. البته مقام چنین نفسی به مراتب بالاتر از مرتبه نفس مُلهمه است چه، نفس ملهمه در مرتبهای است که قوای خواصّ بصیرتِ باطن، اندکی بر قوای خواصّ ظاهرْ غالب است. ولی در این مقام که قالب، حالت ملکوتی به خود میگیرد، قوای خواصّ ظاهر، کاملاً در قوای خواصّ باطنْ مستهلک گردیده است.
به طور کلی، مرکزیّتی که رؤیت باطنی مربوط به آن است، قالب مادّی بشر نبوده، مربوط به قالب دیگر است، یعنی مرکزیّت این استعداد در قالب مثالی است. از حواس پنجگانه باطنی، تنها حس مشترک، هم مربوط به قالب مادی و هم قالب مثالی است، ولی چهار قوّه دیگرِ آن، مربوط به قالب مثالی است.
درک زمانِ گذشته و حال و آینده برای روح میسّر است، اما کسی که فاقد تزکیه بوده و تنها ادراک او قوی باشد، چنین ادراکی برای او کمالاتی به دنبال ندارد. بنابراین، قوی بودن قوّه دیدِ باطن در بعضی افراد، لزوماً دلیل بر حُسن و کمالِ معنوی آنان نیست، بلکه تنها، علمی از عالَمِ معنوی به آنان میرسد که توسط آن، بدون اطلاع قبلی یا مَدرَکی، قادر به دیدار آن هستند. ولی اگر از معنویّات بهرهای نداشته باشند، قادر به توضیحِ کیفیّتِ رؤیت خود نیستند. لذا قدرت دیدِ باطنی به تنهایی، علامتِ فضیلت و کمال و پاک و موحّد بودن نیست تا حائزین آن، شایستگی ارشاد و پیشوائی داشته باشند. اما برای افرادی که در اثر تزکیه، به مراتبی از تجرّد روحانی و موحّد بودن نائل شدهاند، علاوه بر این که چنین ادراکی برای آنان امکانپذیر است، کمالات روحی نیز در اثر این ادراک، برایشان حاصل میشود. آنان با دیدگان قلب، میتوانند باطن اعمالِ خود و دیگران را ببینند، و وقتی جسم آنها حالت ملکوتی به خود بگیرد، با دیدگان ظاهری نیز آن را میبینند. و این در معنی علمی است که انسان میتواند خود را به جایی رساند که اشیاء را از مسافات بعیده ببیند و حرکات و گفتگوها را بشنود و درک نماید.
بنابراین، بزرگان دین همیشه مسافات بعیده را میبینند و کلامی را ولو به طور آهسته بیان شود، میشنوند و از حرکات افراد مطّلع هستند، اما چه بسا مأموریّت نداشته باشند که به صراحت اظهار نمایند، هرچند در مقامی به طریق رمز و اشاره، قُصور فرد را به او گوشزد میکنند. ولی با این همه، رحمت الهی چنان لایتناهی است که حرکت زشت انسان را خداوند تبارک و تعالی، گاهی حتی به مقربین درگاهش نیز نمایان نمیسازد.
برای مقربین درگاه الهی، به خصوص حضرات اوصیا علیهمالسّلام که قلب عالَمِ امکان بوده و در حدّ اعلای عصمت و علم و کمالاتِ الهیّه هستند، امکان دارد که قالب مادی در حال بیداری تلطیف گشته و حالت جبروتی و ملکوتی به خود گیرد و بدون احتیاج به زمان و مکان، سیر نیز پیدا کند. این امر بدین صورت نیست که نفس از قالب اصلی یعنی بدنِ مادی، به قالب مثالی منتقل گردد، بلکه امکان دارد که همان قالب مادی تلطیف شده، حالت ملکوتی پیدا نماید و مانند طیالارض، سیر نماید. حتی ممکن است اثرات این تلطیف و ملکوتی شدن، از طیالارض نیز بالاتر شده به سیر سماوی منتهی شود.
حمد و سپاس بیقیاس، واحدِ یگانه راست که برای سیر در معارج عُلیا و مراتب قُصوی، رهبرانی قرار داده که طالبان و سالکان طریق حق، از نیل به مأمول، ملول و مأیوس نگردند. سلام بیاحصاء و درود نامنتها بر هادیان و رهبران طریق حقّ باد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.