فصل چهارم: اسماء الهی – معنای اسم 2010/12/11
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: مبدا و معاد
معنای اسم
مراد از اسماء صانع عالَم، عبارت است از معانی عقلیه دالّه بر هستی ذات الهیه، نه بر هُویّات وجودیّه که فهم را سبیل ادراک آن نیست.
اسم دلالت میکند بر ذات موصوفه به صفت معینه، مانند رحمان که دلالت میکند بر ذاتی که متّصِف باشد به رحمت، و یا مثل قهّار که دلالت میکند بر ذاتی که متّصِف باشد به صفت قهر.
اسم الله تعالی غیر ذات اوست، اعمّ از این که اراده شود با آن اسم، لفظ آن یا مفهوم آن. چه، مفهوم امری است که محتاج است در وجود و تعلقش به سوی غیر، که خلق شده باشد. هرآنچه تعبیر آورده شود با زبان، مانند اسماء ملفوظه، و یا به عمل آورده شود مانند اسماء مکتوبه، مخلوق است.
اسم الله تعالی غایتی است از غایات، یعنی علامتی است از علائم هستی او، و هر غایت، موصوف است به صفت زایده، و هر موصوف و صفت زایده، مصنوع است، و صانع موجودات، غیر موصوف است به حدّ مسمّی، به این معنی که معانی اسماء و صفات، غیر ذات اوست. صانع عالَم، وجودِ محض است و حدّی و جزئی برای او نیست، به جهت آن که حدود، مأخوذ است از ذاتیات شیء و صفت کلیه او، و ذات باریتعالی از حیث هویتِ وجودیه، غیر محدود است. خداوند عالم مُدرَک به ادراک حصولی نمیباشد، به جهت آن که هر آنچه متصوّر باشد در عقل یا در وهم و یا در حس، برای او مانندی است، و خداوند عالَم منزّه است از امثال و اَشباه، و هر فکری که منتهی شود به سوی غایتی از غایات، آن غیرِ خداست.
مراد از اسم، معنی و مفهوم است و مراد از معنی و مفهوم، اشاره کمالیه است به وجودِ الهیه و ذاتِ احدیه، پس هر که مجرّدِ معنی یا مفهوم را پرستش کند، به تحقیق عبادت کرده است چیزی را که برای او وجودی نیست.
مراد از اسم، مفهوم ذهنی اوست نه مسموعِ لفظِ حادثه به اراده لافظه. در اسماءُ الله، مسمّای آنها قدیم، و الفاظ آنها حادث، و مفهومات آنها خارجند از ذات احدیّت، و حمل اسم و معنی و مفهوم بر ذات احدیت غیرمعقول است.
اسماء و مفهومات، کثیر است ولیکن همه آنها غیر ذات الهی است، چنان که معنی مأکول، غیر از نان است و معنی مشروب، غیر از آب و معنی ملبوس، غیر از قَباست؛ پس از این توجیه و بیان، ثابت میشود که اسماء با مدلولات خود، غیر ذات احدیت هستند. این مطلب دقیق و مقصد عمیق، از دریای تحقیق و معدن حکمت و ثمره شجره نبوت است که عاجز گشته از درک آن، عقل اصحاب عقول، و قاصر گردیده از فهم آن، افهام رجال فُحول.
علامت ادراک شیء به طور دقیق، و فهم مطلبی بر وجه عمیق، آن است که مُدرِک به نحوی باشد که متمکّن شود از توضیح و توجیه کامله آنها.
عبادت حقتعالی با توهّم دو معنی دارد، یکی آن است که داخل کند شیء را در یکی از قوای احساس خود، و دیگری آن که بشناسد آن شیء را با اقرار به این که برای این عالَم، صانعی و مُبدِعی است، که اوّلی کفر است و خیال، و دومی حق است و کمال.
فیض مقرّبین از معانی و مفهومات اسماء، بر سه وجه است:
اول – معرفت این معانی بر سبیل مشاهده، تا مُنکَشِف شود برای ایشان اتّصاف حقتعالی به آنها، چنان انکشافی که جاری مجرای یقین شود.
دوم – این که تقرب جویند به سوی حق و مُتَحَلّی شوند به حلیه این معانی.
سوم – چنان کنند که مصداق این معانی شوند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.