فردگرایی ، دید مشرکانه 2008/04/13
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد اول
از جمله اقسام شرک، نشناختن خالق به نسبت استعداد و مایه معرفتی نهفته در نهاد انسان است. کسی که تنها منافع دنیوی و اخروی خود را منظور میکند، او به قدر استعداد و توان، معبود خود را نشناخته و معرفتش بسی اندک است. نیّت و صفت چنین فردی خودخواهی است نه همهخواهی و در تحلیل دقیق، تمایل و اتکاء او نه صرفاً به حق که بر خلق نیز هست و لذا او هم در مرتبهای مشرک است.
عدم ملاحظه منافع اجتماعی، رفتاری است بر خلاف امر الهی و مسلّماً معرفت چنین فردی به درجه کمال نبوده، در به فعلیت درآوردن استعدادش قصوری دارد. وقتی انسان میتواند از ماسویالله منصرف شود که معبود خود را به حد کمال بشناسد، وگرنه در اخذ منفعت یا رفع حاجت متوجه به ماسوی شود که نوعی شرک است.
انسان قبل از رسیدن به حدّ بلوغ حقیقی درک ضعیفی دارد. درک ضعیف یعنی خودخواهی قبل از همهخواهی، خودبینی قبل از همهبینی و توجه داشتن به خود قبل از توجه به دیگران. مادام که انسان دید جمعی و فراتر از آن، دید توحیدی پیدا نکرده، دید فردی و مشرکانه در او تحقق دارد.
توحید عقیده بالغان است، نودسالههای غیر موحّد هنوز وارث دوران کودکی هستند و در برابر انسان موحّد، ماهیتاً نابالغند، زیرا هنوز به خصلتهای کودکانه خودخواهانه و فردگرایانه وابستهاند. بدین جهت از مهمترین نمودهای ایمان و تقوی، احساس یگانگی و برادری است. مؤمنی که خود تنها حقپرست و صابر است هنوز اهل نجات نیست مگر این که بر طبق سوره شریفه «وَالْعَصْر: سوگند به عصر» در تواصی به حق و صبر باشد.
انسانی که به خود میاندیشد و برای دنیا و عقبای خویشتن عمل میکند، در ردیف اَتقیاء محسوب نشده در شرک باقی است. در واقع کل خَصایِل و دیدهای فردگرایانه، خِصْلَت و بینش شرک است «اِنَّ الْاِنْسٰانَ خُلِقَ هَلُوعاً اِذٰا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ اِذٰا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً: به راستی که انسان سخت آزمند خلق شده چون صدمهای به او رسد عجز و لابه کند و چون خیری به او رسد بخل ورزد». ماهیت انسان تا رشد و کمال نیافته هَلوع و جَزوع و مَنوع است مگر این که از خلقت مشرکانه خود گذشته و به تقوی پردازد و خصایل مشرکانه را از خود بزداید.
بر عکس، خصلت خوب هرچه جمعیتر، به توحید نزدیکتر تا جایی که «اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس اَوْ فَسٰاد فِی الْاَرْضِ فَکَاَنَّمٰا قَتَلَ النّٰاسَ جَمیعاً وَ مَنْ اَحْیٰاهٰا فَکَاَنَّمٰا اَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً: هر که کسی را جز به قصاص قتل یا به کیفر فسادی در زمین بکشد چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد و هر که کسی را زنده بدارد چنان است که گویی تمام مردم را زنده داشته است». دید سالک چنین است که اگر انسانی مظلوم کشته شود، احساس میکند که انسانیّت را کشتهاند و ظلم به مظلوم را همچون زخمی بر جان خویش میبیند.
در نهاد انسان هر دو نوع خصوصیت نهفته است. آدمی همانطور که خودخواهی را از بطن مادر به صورت غریزی همراه آورده، خصوصیت همهخواهی را نیز به صورت زمینه انسانی و فطری با خود دارد. اگر به کیمیای توحید، همهخواهی خود را هدایت کند، مبدّل به تقوی شود واِلاّ به تَکاثُر و تَفاخُر و تجاوز مبدّل گردد. پس زمینه توحید و شرک، و تقوی و فجور هر دو از نفس میجوشند، جز این که شرک زودتر عمل کرده و خصلت مشرکانه سریعتر ظهور مینماید.
تناقُض مُتّقی با غیرمتّقی و توحید با شرک، امری دائمی است. روزی همه مردم با هم به توافق میرسند که متّقی با غیرمتّقی به تسالم و همسازی و همزیستی رسند و این به معنای سقوط و تباهی تقوی است: «وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اللهِ النّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْاَرْضُ: اگر خداوند انسانها را به وسیله یکدیگر دفع نمینمود و تناقض بین آنها وجود نداشت، تباهی در زمین فراگیر میشد».
بر اساس این بینش، تحقق انسانیت در گرو تحمل مشکلات است و تقوی نه تنها سالک را در عرصه درگیریها با صلابت میکند، که استعدادهای او را توسعه داده و در جریان عمل، مشکلاتش به آسانی مبدّل میشود. کسی که ایستا و راکد با مسایل برخورد میکند، گرفتار برخورد ذهنی است. چه جهان و مسایل آن پیوسته در حرکتند، انسان نیز در اثر این حرکت و تکاپو، عُسرهایش به یُسر مبدّل میگردد. آسایش معنوی انسان از لحظهای شروع میشود که با مشکلات درگیر میشود. عُسر و یُسر همیشه توأمند و یُسر بیعُسر ممکن نیست «اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً: آری با دشواری آسانی است». بنابراین تا سالک در کوره رنجها و درگیریها آبدیده نشود و در برخورد با مشکلات، صیقلی نگردد به گشایش و بلوغ حقیقی نرسد.
اطمینان قلب محصول نیل به مرحله بلوغ معنوی است. کسی که بلوغ را بدون سیر مراحل و ریاضت و مجاهدت میطلبد، انسانی ذهنی است، او بلوغ را با ذهن تماشا میکند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.