احوال اثنای سیر 2008/01/11
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد اول
چهارم- احوال اثنای سیر
احوالاتی را که از مبدأ تا مقصد عارض میشود اصول گویند، به جهت آن که پایه و اساس سلوک، این امورند. سالک تا این مراحل را طی نکند، به منزل قلب و کعبه مقصود نخواهد رسید. آن امور عبارتند از: اِرادت، شوق، محبت، معرفت، یقین. اختلاف درجات سالکین راه حق، به حسب اختلافات قلبی آنهاست؛ هر کسی درجات قلبی او بالاتر، مقامات او عالیتر.
مرتبه اول ارادت، اخراج بیگانه از خانه دوست و محبوب حقیقی است؛ اخراج بیگانه از این خانه ممکن نیست مگر با انقیاد از دستورات شرعیّه. در این مقام است که دل سالک از بیگانه تخلیه میگردد.
شوق، حرکت روح است بسوی لقاء حق، و البته لقاء حق بدون رَجاء میسّر نگردد. سالک را بعد از اشتداد ارادت، وجود شوق ضروری بوَد و چندان که در سلوک بیشتر ترقّی کند، اشتیاق او بیشتر خواهد شد، به حدی که هستی خود را بین خود و محبوب خود، حجاب بیند.
احوالی از احوالات سالک راه حق، محبت است نسبت به محبوب حقیقی. محبت در همه موجودات جاری و ثابت است: در فلک محبتی است که مقتضی حرکت آن است، و در عناصر محبتی است که میل به مکان طبیعی خود مینمایند. در نباتات محبتی است که در طریق نموّ و اِغتِذاء متحرکند. در حیوانات محبتی است که سبب انس و الفت گرفتن آنهاست. در نوع انسان محبتی است که سبب آن سه امر باشد:
اول – لذت و آن جسمانی باشد یا غیرجسمانی، وَهْمی باشد یا حقیقی.
دوم – منفعت آن هم مجازی باشد یا حقیقی.
سوم – مشاکله جوهر و آن هم یا عام باشد مانند این که دو کس با هم، همخُلق و هم طبعند که به اخلاق و افعال یکدیگر مُبتهج شوند؛ و یا خاص بوَد که این محبت مخصوص اهل حق است، مانند محبت طالبِ کمال به کمال مطلق.
محبت با تصور رحمت بیپایان محبوب، اقتضاء رجاء میکند، و با علم به این که هرچه از محبوب صادر گردد محبوب است، مقتضی مقام رضاست. رضا مستلزم تسلیم محب است به محبوب، این است که عارفان کوی وصال، غیر خدا نبینند و جز او نیندیشند.
احوالی از احوالات سالک طریق که مقارن سلوک تا وصول به مقصد عارض میگردد، معرفت است. معرفت احاطه به حقیقت شیء است ذاتاً و صفاتاً. معرفت حاصل نشود مگر به وسیله آنچه معروف در عارف به ودیعه نهاده است از وجود و کمالات وجود. از این جهت، حضرت ختمی مرتبت(ص) در معرفت پروردگار اکتفا نمود به معرفت کتاب اَنفُس.
عارف راه حق از مصنوع، صانع را میشناسد و از هر موجودی پی به مُوجِد میبرد تا حدی که غیر صانع نبیند، و تمام مصنوعات را فانی در بحر احدیّت مشاهده نماید.
معرفت را مراتبی است. کسانی هستند که غیر از استماع صفات حقتعالی بهرهای ندارند، ایشان را مُقلّدین گویند. افرادی هستند که به برهان و دلیل دانند که صانعی دارند، هر دلیل و برهان برای آنها روزنهای است به جانب حضرت احدیّت. گروهی دیگر به وسیله معرفت و شناسایی حقتعالی و بندگی و اطاعت او، لطف الهی را همواره مشاهده مینمایند. گروهی نیز هستند که معرفت ایشان از باب معاینه باشد که ایشان در هر آنی نوای بندهنوازی را به گوش دل میشنوند، آنان را عارفان گویند.
یقین، بهترین وسیلهای است برای سلوک راه حق، که شداید سفر را برطرف کرده و عارف را به کعبه آمال میرساند. برای یقین مراتبی است:
اول – علم الیقین، که حاصل آن برای سالکین الیالله است به وسیله نظر در آیات تکوینی و تدوینی و معجزات و خوارق عادات صادره از حضرات انبیاء و اولیاء و مَنامات صادقه و علم مَنایا، که هر یک از آنها جزیی است از اجزاء نبوّت و رسالت.
دوم – عین الیقین، که عبارت باشد از شهود اشیاء به نورانیت دل.
سوم – حق الیقین، که عبارت باشد از تجلّی نور الهی بر دل سالک راه حق که در این مقام، تمام رسوم عبودیت و خودبینی محو گردد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.