حرکت جوهری ماده 2010/09/05

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: مبدا و معاد

حرکت جوهری ماده

از علایم بارز و مسلم دیگر نقص و نیازمندی مادّه، حرکت است. در عالم مادّه هر چیزی دائماً در حرکت است و اصولاً چیزی در آن یافت نمی‌شود که بی‏حرکت باشد. حتی کوه‌ها نیز دائماً در حرکت هستند: «وَ تَرَی الْجِبالَ تَحسَبُها جامِدَهً وَ هِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ: کوه‌ها را جامد و ایستاده می‌بینی ولی مانند ابر در حرکتند».

علاوه بر حرکت در اَعراض، موضوع اساسی و مهم، حرکت جوهری عالم ماده است که ذیلاً تحقیق در آن، طی اصولی چند بیان می‌شود:

اصل اول – به حکم عقل و طبق قاعده مشهور، هر ما‏بِالعَرَض منتهی به مابِالذّات است. بنابراین حرکت در اَعراض، منتهی به حرکت در ذات است.

اصل دوم – اَعراض، هم در وجود و هم در احکام و آثار، تابع جوهرند. بنابراین، می‌توان گفت که دوام و ثبات اَعراض، منتهی به دوام و ثبات جوهر و هم‏چنین تجدّد و حدوث در اَعراض، تابع تجدد و حدوث در جوهر می‌باشد.

اصل سوم – سیر تکاملی و ناموس نَشو و ارتقاء در سرتاسر عالم کَون و هستی، محسوس و مشهود و به حکم عقل، ثابت و مسلم است، زیرا میل به تحصیل کمالات در هر مادونی، با توجه به نقص و قصور ذاتی خویش، غریزی و طبیعی است. بنابراین، توقف هر موجودِ ناقص‌الوجودی در یک حد معین، بر‏خلاف طبیعت و ناموس ارتقاست. به عبارت دیگر، تعطیل در افاضه و سدّ باب فیض، مخالف با غرض اصلی از ایجاد است.

بنابراین، هیچ موجودی در هیچ حدی از حدود توقف نکند، بلکه هر موجودی به خصوص موجود ناقص‏الوجود، به حکم غریزه و طبیعت ذاتیه خویش، هر لحظه به جَلَوات و مظاهر گوناگون وجود، نِگران

و بـه دنبال کمال جدید، روان است. بدین جهت هـر لحظـه تغییر صورت دهد و تبدیل هویت کند و از نقص به کمال آید، تا آن گاه که از هر نقص تهی شود و به کمال نهایی خود نایل آید.

وقتی قابلیتِ قابل با فاعلیتِ فاعل توأم شود، و از طرفی موانع به کلی مفقود گردد، کیمیای تربیت، هر ذی‏نقصی را به کمال تبدیل کند. علاوه بر این، هر لحظه از خورشیدِ وجود، پرتوی جدید و جلوه‌ای تازه پدید آید که از آن، ناچار مظهری از مظاهر وجودْ موجود گردد، و هر موجودی که محل انعکاس این تجلیات پی در پی است، از هر جلوه، کمالی جدید برای او حاصل شود.

اصل چهارم – معنی حرکت جوهریه این است که هیولای جسم از بَدو پیدایش تا آخرین مراحل کمال، در هر لحظه و آنی یک فرد از جنس صورت نوعیه که مقوِّم ذات و حقیقت نوعیه خویش است، به او اضافه می‌گردد و این فرد لاحِق در وجود، اکمل از فرد سابق است و در عین حال، فرد لاحِق، تمام کمالات و مزایای فرد سابق را واجد است.

هر موجودی که در صراط ترقی و کمال است، در هر مرتبه از مراتب حرکات، کمال مرتبه سابق را از دست ندهد و در عین حال مرتبه لاحق، کمالات و مزایای مرتبه سابق را نیز حائز است.

اصل پنجم – هیولای جسم، در هر لحظه و آنی، صورتی کامل‏تر از صورت اول خود به دست می‌آورد، ولی امتیاز صُوَر متعاقبه از یکدیگر به واسطه اتصال حرکت، معلوم نمی‌گردد. شدت اتصال در حرکت و اتحاد صور در وجود، مانع تشخیص حرکت است و این، موجب جهل عامّه و انکار بعضی از خواص، به این حقیقت شده است.

به حکم اصل نخستین، باید کلیه حرکات عَرَضیه منتهی به حرکات جوهریه گردد. ولی تغییر و تبدیل و اوصاف اجسام در اَعراض، محسوس و مشهود ماست، لیکن تغییر و تبدیل جوهر، مشهود ما نیست و این موجب انکار و استبعاد منکرین شده است.

به حکم لزوم سنخیت و تناسب بین علت و معلول، باید معلول از سنخ علت و حاکی از وی و مشابه با او باشد، بنابراین علت وجودِ ثابت، باید ثابت باشد و علت وجود متجدّد، متغیر. علیهذا باید اَعراضْ معلول جوهر باشد و تغییر جوهر، دلیل واقعی بر حرکت ذات و گوهر جسم است. به عبارت دیگر، حرکت در کمیت، اثر نیروی ذاتی جسم است. با اعتراف به لزوم سنخیت و مشابهت بین علت و معلول و تصدیق به این که معلول، شأنی از شؤون نازله علت است، باید اقرار کرد به این که ذات و طبیعت اجسام، دائماً در تجدّد و حدوث و تبدّلند تا بتوانند علت تجدد و حدوث در کمیت و کیفیت و اوصاف عَرَضیه خود باشند.

اَعراض در مقابل جوهر، مستقل نیستند و در اصلِ وجود و صفات، تابع جوهرند. پس صفتِ تجدّد و

حدوث در اَعراض، تابع صفت تجدد و حدوث در جوهر و ناشی از اوست.

بنابراین، ماده نه تنها نمی‌تواند بی‏نیاز از علت و واجب‏الوجود باشد، بلکه سراپا غرق در نیاز و احتیاج و حرکت است، و اگر هر آن، فیض و رحمت نامتناهی به عالَم نرسد، همه ممکنات نابود می‏شوند.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.