عاشقان دیدار ساقی 2010/03/07

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

درود بر سرمستان محفل الهی. سرمستانی هستند از شراب، سرمستانی هستند از شراب دیدار ساقی. سرمستان مکتب الهی از دیدار ساقی مستند. مسلماً این سرمستی بدون تزکیه نفس امکان‌پذیر نیست. درود بر سرمستان شراب دیدار ساقی، این سرمستی آنان را مبارک و ابدی باد.
محفل مقدس بزرگان، کعبه آمال، منزلگه جانان و میکده عشق است. سالکین و عارفین حقیقی با دل شکسته و دیدگان گریان به آن کعبه آمال قدم گذارند. عاشقان جمال و کمال، آن سرمستان میکده عشقند که با دلی سوزان به میهمانسرای الهی حاضر گردند. میزبان آن میهمانسرا در حقیقت، حبیب خداست.
الهی! چنان سالکان و عاشقانی، میهمانان دردمند و دل شکسته تو هستند. در آن میکده عشق الهی، ساقی شراب طهور عشق را پیش آن سرمستان می‌نهد. اما عاشقان جمال با آن که شراب طهور عشق در پیش و ساقی وحدت برای خدمت آماده است، سکوت اختیار کرده و خیره خیره می‌نگرد، چرا در تحیرند؟ مگر آنان برای شراب طهور الهی به میخانه عشق نیامده‌اند؟ آیا آنان را درد و نیاز دیگری است؟
هان! ساقی الهی که واقف به اسرار و ضمایر دل‌هاست، او را معلوم گردد که درد آنان شراب طهور نیست، شراب دیگری را خواهانند. آنان خواستار خود ساقی هستند؛ از او او را می‌خواهند «حَسْبُنَا اللهُ».
آری زبان حال و قال عاشقان کمال این است که، الهی ما دردمندیم و به این مطب الهی آمده‌ایم. درد ما طبیب است، خود طبیب را خواهانیم. ای عاشق جمال و کمال، ای ساقی، شراب طهور ما تویی. ای جمال کل، ای جلال کل، شراب ما تویی، بالاترین شراب طهور تویی، ما جز تو نخواهیم .
به به، خوشا بر حال چنان سرمستان از شراب عشق جمال که با سوز دل به میخانه عشق راه می‌یابند. عجب میخانه‌ای، عجب شرابی، عجب سوز و گدازی در آنان ایجاد می‌کند. آن شیران مست در میکده عشق می‌خواهند مراتب عشق و سوزشان به حد اعلی برسد تا آن خانه را خوش بسوزند.
مقام معنوی هر کس در پیشگاه خدا به مراتب سوز و عشق اوست، باید گداخته شود. زیرا معلم ازلی چنین فرموده خوش بسوز این خانه را ای شیر مست، که خانه عاشق چنین اولی است. معلم و استاد ازلی، عاشق و معشوق ازلی چنین حکم و اراده کرده است.
«اِنَّ للهِ تَعالی شَراباً لِاَوْلیائِهِ اِذا شَرِبُوا سَکِرُوا» عاشقی که از این شراب بر سرکشد، سرمست شود و دیگر من بعد او را هشیاری و بیداری نیست. اما بنازیم بر این عدم هوش، بر این سر مستی.
عاشقی که به وسیله این شراب سرمست شد، آن باده خورده است که بیدار و هشیار نخواهد شد. آن بیداری قبلی، بیداری مجازی بود، به واسطه این شراب آن بیداری و هوش مجازی رفت، بیدار و هشیار حقیقی شد. آری تا آن بیداری و هشیاری معدوم نگردد و آن خود مجازی به دیار عدم رهسپار نشود، هستی حقیقی به وجود نخواهد آمد.
«وَ اِذا سَکِرُوا طَرِبُوا» این شراب است که انسان را به طرب اندازد و جز آن دیگر وسیله طرب نیست. «وَ اِذا طَرِبُوا طابُوا وَ اِذا طابُوا ذابُوا» بعد از آن پاک شده و گداخته می‌شود، آری دل عاشق گداخته می‌شود «وَ اِذا ذابُوا طَلَبُوا وَ اِذا طَلَبُوا وَجَدُوا وَ اِذا وَجَدُوا وَصَلُوا» این مراحل را می‌گذراند تا به وصال می‌رسد «وَ اِذا وَصَلُوا اتَّصَلُوا لا فَرْقَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ حَبیبِهِمْ» .
سرمستان از شراب دیدار ساقی اینک می‌توانند مفهوم حقیقی قدر را دریابند، که حقیقت شب قدر، درک انسان کامل است. می‌دانیم شرافت مکان به مکین است و شرافت زمان به تقارن آن با امری شریف و مقدس. در خود شب یا روز، کمالی نیست و این دو عقلاً فاقد کمال و شعورند، اگر تقدس یافته‌اند به وسیله انسان کامل است. به واسطه نزول کلام خدا بر قلب مبارک اشرف کاینات است. هم چنین است ایام دیگری چون روز بعثت آن بزرگوار که کمتر از روز قدر نباشد، بلکه بالاترین قدرهاست. چه اگر در شب قدر قرآن صامت نازل شد، در شب بعثت محبوب خدا، قرآن ناطق نازل گشت.
ای عاشق دل سوخته و سرمست از شراب دیدار ساقی، اگر تاکنون با خود می‌اندیشیدی که چرا من شب و روز قدر را درک نکرده‌ام، اینک درک کن تا مقضی‌المرام از درگاه حق رهسپار گردی.
در شب و روز قدر، درهای آسمان باز است، هر چه می‌خواهی بخواه، حتی اگر خواستی دنیا نیز بخواه، چه دنیایی که در راه خدا صرف شود، دنیا نیست. اما درباره معانی تفکر کن که حق تعالی فرماید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَهِ الْقَدْرِ» ما در تعظیم شب قدر، قرآن را نازل کردیم و عالمیان را از خیرات و برکات و منزلت آن خبر دادیم.
در شب قدر، جنات عدن و فرادیس اعلی درها باز گذاشته و ساکنانش بر کنگره‌ها نشسته و هر کدام دیده انتظار بر راه معشوق خود دوخته، به محفل اولیاء به دل‌های عاشق سالکین الهی می‌نگرند. ارواح حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء در علیین فراطرب آمده، ای سالک ببین در کجایی!
نسیم رحمت از جانب قربت به دل دوستان می‌دمد، و باد کرامت از هوای فردانیت به جان عاشقان می‌وزد. از دوست خطاب آید: آیا دردمندی هست که درد او را درمان کنم؟ «اَیْنَ الْـمُسْتَغْفِرینَ» کجایند استغفار کنندگان و توبه کاران؟ کجایند آنان که در مواصلت ما و در راه عشق ما مطیع و منقاد محض فرمان ما شده شربت بلا نوشیدند. ایشان کجایند تا خستگی آنان را مرهم نهیم و در این شب، با قدر و منزلت بلند بازگردانیم. امشب شب نواخت بندگان است. هنگام قبول توبه عاصیان است، موسم و میعاد آشتی جویان است. هنگام ناز عاشقان و راز محبان است؛ محبان را کرامت است.
ای داعیان ناراحت و محزون نباشید که خواسته‌هایتان به مقام اجابت می‌رسد. ندا می‌رسد که ای سائلان در رحمت من، ای گدایان کوی من! به به چه منصبی بالاتر از این که تو گدای کوی حق باشی، دیگر چه می‌خواهی؟ به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی. جا دارد که به تمام سلاطین عالم فخر و مباهات کنی، که مقام گدایان کوی حق از مقام همه سلاطین بالاتر است. از بارگاه الهی این ندا به گوش دل می‌رسد که ای سائلین این هم عطیت شما، آنچه می‌خواستید دادم «کُنْ فَیَکُونُ».
و اما عاصیان را اقالت است. ای عاصیان و گنهکاران، شما هم محزون نباشید «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللهِ» معامله را بر هم زنم، از هرچه کرده‌اید در می‌گذرم «اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ».
الهی، الهی! چون یادت کنم که در منزلگه جانان، چنان لطف و رحمت تو نازل است که من خود یادم.
الهی از دنیا و عقبی گذشتیم، الهی از همه چیز گذشتیم. سوگند به جمال و جلالت، به جبیبت ما تنها ترا می‌خواهیم، نعیم جنت به چکار آید! الهی پدر و مادر و اولادمان، همه چیزمان فدای تو. ما خرمن هستی خود را فرا باد نهادیم و سوزاندیم، مقام چه خواهیم «حَسْبِیَ اللهُ».
الهی هر کاری که به رضای تو انجام می‌دهیم، معنی آن تویی. الهی تو معنی دعوی صادقانی، فروزنده دل‌های عاشقانی. دلا بسوز که سوز تو کارها بکند. الهی تو امان دل‌های غریبانی، ما جز تو کسی نداریم اگر نظر تو شامل حال ما نباشد، ما همه غریبیم.
الهی تو در جان مایی، از بی دلی گوییم الهی کجایی. جان را زندگی می‌باید، تو آنی، خود به خود ترجمانی. الهی ترا به جان حبیبت ما را در سایه غرور ننشانی، وصال ابدی خود را بر ما کرامت فرمایی.
الهی به حق خداییت، الهی به حق محبوبین درگاهت آن تخم عشقی که در زمین دل ما کاشتی و به توفیق خود رویانیدی و به ثمر رسانیدی، الهی سَموم قهر از آن بازداری. الهی ترا به جان حضرت زهرا، باد عدل بر آن نَوَزانی و این عشق را از ما نگیری.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.