فرزندان والا مقام اشرف کاینات 2010/02/27

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

درود بر رادمردانی که توفیق آن را یافتند که اتصالاً مورد نوازش حق قرار گیرند. چنان جوانان رشید الهی، فرزندان گرامی حضرت اشرف کاینات‌اند، چه نسب حقیقی، نسب روحی است نه نسب جسمی. نسب جسمی بدون نسبت روحی بهایی ندارد. ممکن است کسی ظاهراً منتسب به یک مرد الهی باشد، لکن اگر نسب روحی نداشته باشد، آن نسبت بی‌ارزش و بی‌بهاست. بهاء واقعی به سبب انتساب روحی است که خدای تبارک و تعالی به کسی عنایت فرماید.
چه محفل باشکوه و باعظمت و باصفا و منوّری است آنجا که چنان یاران راه حق و فرزندان والا مقامی گرد هم آیند، چه صفا و شرافت هر مکان به مکین اوست. آنان را بشارت الهی است که مربیان عصر آینده‌اند، آن هم آینده نزدیک نه بسیار دور، که هم خود از علوم و معارف و تعالیم حقه اساتید الهی بهره‌مند شوند و هم دیگران را برخوردار سازند.
چنان سالکینی، دلبران زیبا دل مکتب اسلامند که همگی حتی خردسالان آنان دارای دل‌های پرنور و سوزانند. آنان برگزیده جوانان و خردسالان عصر خویشند، به همه آنان باید به دیده عظمت نگریست. امید است سفینه نجات الهی که درود نامتناهی حق بر او باد، به چشم عنایت به آن یاران خود نظر فرماید. می‌دانیم در عالم معنا هر محفلی که نسبت داشته باشد به محبوبین و مقربین حق، آن بزرگواران درگاه الهی در آنجا حاضرند، و افتخار اهل ایمان به نظر خدایی آن عزیزان پیشگاه حق است.
هزاران درود بر فرزندان رشید حضرت مولی، و هزاران درود بر مادر روحانی آنان، حضرت زهرا(س). چنان انصار الهی را نه دنیا مسرور کند و نه عقبی «حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ»، «نِعْمَ الْـمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ». آنان را خدا بس است، آنان عاشقان خدا و عاشقان محبوبین درگاه اویند.
آری مربیان والا مقام مکتب الهی آنانند که متعلمین را چنان پرورش دهند که به کلی حب دنیا را از دلشان خارج کنند، حب دنیایی که رأس کل خطیئات است. هدف همه حضرات انبیاء، اوصیاء، اولیاء، علمای ربانی، اساتید و مربیان الهی این است که سالکین را در معرض نسیم رحمت خدا قرار دهند تا به لقاء و وصال نایل آیند. بالاترین نسیم رحمت حق همانا تعالیم عالیه اساتید و مربیان الهی است تا راه وصال یعنی مراحل و منازل طریق حق را پیموده، بتوانند بار گران امانت را به سر منزل مقصد و مقصود برسانند.
آنان می‌خواهند با استمداد از نظر خدا، عشق الهی را در کانون دل متعلمین به مقام تحقق درآورند. البته این عشق عطیه الهی است، آن را به هر کسی ندهند، لکن متعلمین مکتب اسلام همگی عاشقان جمال حقند. بدون عشق نمی‌توان مراحل این سفر را طی نمود، برترین توشه در این راه خطرناک، عشق است. عاشق خستگی ناپذیر است، او خستگی نمی‌شناسد و حاضر است در راه معشوق خود، صدها بار جان خویش را فدا کند.
ای سالک با یک جان مادرزاد نمی‌توان عاشق شد، در راه رسیدن به معشوق باید صدها جان داد. ترا با جان مادرزاد نبوَد ره به این دریا، کسی این بحر را شاید که او را صدجان دگر باشد. بارور شدن انسان بدون ورود به صحنه گرفتاری‌ها ممکن نیست. هرگز نمی‌توان از راه رفاه به سعادت ابدی نایل شد، باید از این پل صراط گذر کرد.
عاشق آماده است در راه رسیدن به جانان از جان و مال و مقام و فرزندان بگذرد، زیرا عشق خدا با عشق دنیا سازگار نیست. متعلمین مکتب ربوبی را رحمت و فضل الهی بس است و به آن شادمان شوند «قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَـتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا». آنان جز رحمت خدا و فضل او به هیچ قدرت و عملی متکی نباشند «هُوَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ» که این اتکاء، بسی بهتر است از آنچه اندوخته‌اند.
الهی ما هم از تو ترا می‌خواهیم. الهی سؤال ما را جز تو جوابی نیست. درد ما را جز تو درمانی نیست، درمان ما تویی. الهی سائل در تو و گدای کوی تو هستیم، ما را این افتخار بس که خادم راه تو و درگاه تو باشیم.
الهی هر کس به کسی نازد، ماهم به تو می‌نازیم «حَسْبِیَ اللهُ» و مأیوس و نومید هم نیستیم. صد هزاران بحر بر دریای رحمت قطره نیست، نیستیم نومید با یک دریا گناه آمده‌ایم.
الهی تو خود فرمودی ای کسانی که بر نفس خود ظلم کردید، هرچه بودید به مقام استغفار برآیید «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللهِ اِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً». تو خود فرمودی بندگان من در دنیا نومید نشوید که نومیدی از رحمت من از گناهان کبیره و همسان مرگ است.
بزرگان فرموده‌اند نومیدی یک بیماری روانی است و از جمله شرایط دعا، امید است. متعلمین الهی، فرزندان گرامی اسلام که مدام اتکائشان بر فضل و رحمت خداست، هرگز نومید نمی‌گردند.
سالکین الهی واقف هستند که باید در تمام کارهای خود نظم و ترتیب داشته باشند، هم رعایت نظم و ترتیب ظاهری بنمایند و هم رعایت نظم و ترتیب باطنی. آن عاشقان زیبا دل و هشیار می‌دانند که باید تا آخرین نفس طلب علم کنند. چه بر طبق آیات قرآن و کلام بزرگان، کسب علم بالاخص تحصیل علم الهی از فرایض مهمه است، و این تحصیل علم باید در مکتب ربوبی باشد.
خوشا به حال سالکینی که به توفیق حق به مکتب ربوبی راه یافتند، تحت تعالیم اساتید الهی قرار گرفته موفق به ارتزاق معنوی شدند و به عالم نور منتقل گشتند.
اگر این ارتزاق معنوی ارتقاء یافته و به کمال رسد، دل در ذکر مستهلک شود، سّر از نظر مستغرق گردد، جان در حق فانی شود و دوئیّت از میان برود. چه در مقام استغراق، فاصله‌ای مابین محب و حبیب نیست «لا فَرْقَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ حَبیبِهِمْ».
صبح یگانگی بدمد، آفتاب حقیقت بتابد. آن صبح نه صبحی است که هر روز می‌دمد، و نه آفتابی است که هر روز طلوع می‌کند. این آفتاب و هزاران آفتابی که در آسمان باشد، عالم دنیا و خانه را روشن می‌نماید، امّا آن قدرت و توانایی را ندارد که دل و جان را روشن کند. آن آفتاب معنوی، آفتابی دیگر است. در پرتو تابش خورشید حقیقت بر دل، حقایق بر انسان عیان گردد و ظلمت حیرت رخت بربندد.
سالکینی که به توفیق الهی به محفل جانان راه می‌یابند، اگر کیفیت فعلی قلب خود را با آن حال و کیفیت قبلی که در عالم حیرت بودند، مقایسه کنند درمی‌یابند آن کجا و این کجا! آن ظلمت بود و این نور؛ این نور، تابش همان خورشید حقیقت است بر دل.
از خورشید وجود، وجد در واجد فانی شود؛ واجد در وجود محوی شود. در این مقام دوگانگی از بین رود. از دل نماند مگر نشانی زیرا که به خدا پیوسته، قطره به دریا رسیده است. از سرّ نماند مگر بیانی، از جان نماند مگر عیانی. خدا بس است «حَسْبُنَا اللهُ». تو از آن منی، من از آن تو. آری مراد از خلقت این است که انسان‌ها به خدا رسند.
ای سالکین الهی بدانید اگر به رضای حق راه خدا روید، حافظ شما خود اوست. او شما را از تمام بلیات و آفات و عاهات حفظ می‌کند «اِنَّ الله یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ امَنُوا». اوست که از اهل ایمان نزغات شیطان، خطرات عصیان و طوارق نسیان را دفع و برطرف می‌کند.
ای سالک دلْ سوخته! نفس تو چون نمرود است و هوای نفس چون آتش، و دل چون خلیل، نفس آتش هوی برافروخته و دل را با سلاسل مکر و اغلال شهوت در منجنیق معاصی نهاده و به آتش افکنده است. هنوز قدمی نارفته که عقل چون شیفتگان بر می‌آید که ای دل، آیا ترا بر من حاجتی هست؟ دل گوید مرا حاجتی هست لکن بر تو نه! فرمان آید: ای آتش هوی بر دل سرد باش که او سوخته عشق ماست، سوخته را بار دیگر نسوزانند.
از غیرت الوهیت است که بندگان خود را حفظ می‌نماید، چنان که خداوند تبارک و تعالی نظر می‌کند به غیب خود، نظر می‌نماید به سرّ خود، این را از بهر آن می‌دارد و آن را از بهر این می‌پرورد. روزی رسد که پرده از میان برداشته شود، غیب به سرّ می‌نگرد و سرّ به غیب می‌نگرد. ای جوانمرد! در آن وقت نعیم بهشت، حورا و عینا به چکار آید! آنگاه که عاشق، معشوق ازلی را می‌بیند، با مشاهده جمال او حورا را چه کند؟! نعیم بهشت را چه کند؟!
آری اگر مردم بر سنن صواب روند، به دیگران خیانت نکنند و آنچه را برای خود می‌پسندند برای دیگران هم بپسندند، مطیع و منقاد فرمان حق شوند، خداوند از فضل و رحمت خود باران رحمت بر ایشان می‌باراند، از بوستان دل‌ها گل‌های رنگارنگ می‌رویاند، فتنه‌ها و بلاها از ایشان می‌گرداند، چنان که برای متعلمین مکتب ربوبی کرد. غارتگر دل‌های آنان سلطان سلاطین است و هر که دل او غارتیده سلطان عشق باشد، او را پروای هیچ غیر نماند.
کسی که از عشق خدا سوخته باشد، دل سوخته او با امکانات رنگارنگ مادی، با مرغ بریان نیاساید. جانی که به حق زنده گشت، با غیر نیارامد.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.