جوانان آخرالزمان، مردان دریایی 2010/02/25
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
درود بر ساکنان عالم قدس و مسبّحان عالم جبروت که به توفیق حق به محفل مقدس اولیاء خدا و علمای ربانی راه یافتند. درود لایتناهی بر رهروان طریق وصال که به دیار جانان رسیدند.
یکی از امتیازات بس عظیم الهی، انقطاع از ماسوی است. درود بر منقطعین الهی که با انقطاع از ماسوی، به پای دل رهسپار کوی جانان شدند. آری فردی که کمال انقطاع او را حاصل شده، در معنی او در عالم لامکان و لازمان قرار گرفته است.
خوشا بر حال یاران خاص حضرت مولی (ع)، آن شهیدان زنده که کمال انقطاع آنان را حاصل گردیده که یکبارگی به طاعت مولای ازلی پردازند و به او عشق ورزند. آنان عاشقان جمال خدایند که با دل سوزان به حرم باطنی خدا روند؛ هر یک از آنان جمال و کمال خدایند.
درود بر آن صاحبان جمال و کمال خدا، که حجابات را برطرف و دل را از اغیار خالی کردند. مُحرم حقیقی کعبه جانان گشتند، دانستند که احرام باطنی ماوراء احرام ظاهری است. لباس احرام حقیقی، لباسی است که جان در تن میکند؛ تاجان به آن لباس محرم نشده به جانان نرسد که حج ظاهر نشانی است برای دریافت یار. آن احرام باطنی از آنِ دل شکستگان و صاحب جمالان است.
سالکین حقیقی راه خدا، آن یاران و یاوران اهل بیت عصمت، دردمندان و تشنگانی هستند که با سینه سوزان و دیدگان گریان به سوی کعبه جانان شتابند. جوانان پاکدلی که با لباس شهادت ملبس شده، در معنا به میدان نینوا وارد گردند که «کُلُّ اَرْضٍ کَرْبَلا وَ کُلُّ یَوْمٍ عاشُوراً». بیدار دلانی که به توفیق حق از راه خدا به پای دل به دیار ولایت و موطن حقیقت آیند. سعادت ابدی یار و قرین چنان جوانان زیبا دل.
همه جا پر از یوسف دلبر است، یعقوب دلشده میخواهد. جوانان دلاور الهی، آن عاشقان جمال و جلال، اینک یعقوب دلشده آن صاحب جمال و جلالاند. خدای تبارک و تعالی مراتب بصیرت چنان راهروانی را در اندک مدت به کمال رساند. واقعاً احوال آنان محیرالعقول است، این چه عالمی است که جوانان آخرالزمان در اندک مدت، دارای عشق الهی میشوند! آنان به دیدگان باطن، به بصیرتی که عنایت شده، ادله و براهین مسیر حق را مشاهده مینمایند و رایحه جانبخش حقایق را استشمام میکنند، وگرنه آنان را به محفل جانان راهی نمیبود.
محفل جانان، جای دردمندان است، جایگاه جوانان زیبا دلی است که حب دنیا و عقبی را از دل برکندند و عشق خدا را در اعماق جان پرورش دادند. مسلماً جانان به چنان یاران و یاوران دین خدا توجه و عنایت فرموده آنان را مقضیالمرام فرماید؛ آنان را به اعزاز و اکرام پیش سلطان عزّت برند «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ».
جوانان الهی آخرالزمان، آن جویندگان حقی هستند که در خود سنخیتی با این دنیا نیافته و در این غربتکده دلشاد نیستند. به دنبال موطن حقیقی خود در تکاپویند، هر چند در خود شایستگی بازگشت به وطن ندیده، احساس شرمندگی میکنند.
آنان واقفند که وطن اصلی، استغراق در ذات ذوالجلال و استغراق در محبوب ازلی است. لذا هر که در عشق ساکن است در خدا ساکن است. عارف واصل که ساکن در نزد خداست، گرچه در غربت نیست، اما ساکن در آن عالم نمیتواند خالی از درد باشد. بنازیم بر این درد، حقیقتاً از نعمتهای با عظمت الهی، درد طلب، درد عشق است. چنین دردی عالیترین محرک الهی برای رسیدن به وصال محبوب ازلی است.
عارفی دردمند خیلی ناله و گریه میکرد، به او گفتند چرا گریان و نالانی، عارف که از درد ناله نمیکند؟ فرمود من نه از درد که از زوال درد ناله میکنم، که اگر این درد طلب رفع شود، چه کنم! رفع این درد، علت وقفه و رکود است. بدون درد و نیاز، محال است که سالک بتواند مسیر حق را طی کند. بالاترین وسیله و با عظمتترین براق برای عروج و معراج انسان، همان براق نیاز و درد عشق است.
طوبی به آن راهروان دردمندی که قلبشان متمایل به چنان مطلوبی است که هم دوری و هجران آن، و هم وصالش همه موفقیت است و ایجاد انکسار مینماید. هر چه مراتب انکسار دل بالاتر، مراتب عرشیت آن افزونتر. کدام دل است که اثری از آثار انکسار در آن نباشد و در حد کمال نشیمنگاه حق باشد؟! قلبی نشیمنگاه الهی است و تخت سلطنت خالق رحمان در آن نهاده شده، که شکستگی آن در مرتبه کمال باشد.
مسلماً دلها خواستار وصال است، پس این هجران چیست؟ این قانون قطعی است مادام که درد و مشکلات نباشد و دل شکستگی حاصل نگردد، وصال تحقق نمییابد. هیچ تردیدی در این قانون نیست، موفقیت بدون حصول مشکل و بدون درد و گرفتاری حاصل شدنی نیست. افرادی که بدون استقبال مشکلات و شداید در جستجوی وصالند، سخت در اشتباهاند.
خوشا بر حال جوانان زیبا دلی که دارای درد عشقند و در این دنیا احساس غربت میکنند، امید است که در زمره احرار و آزادگان قرار گیرند. این که سالک احساس نماید که نه در این غربت دلش شاد است و نه رویی در وطن دارد، حقیقتاً از گنجینههای غیبی حق است، اهل غیب این را درک میکنند. اهل غیب ندای غیبی را به سمع دل میشنوند و ندای حق را به زبان حق جاری میکنند.
بنازیم بر این غربت که از مقامات محبوبین الهی است «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا غَریبَ الْغُرَباءِ». چنین غربت از آن کسی است که کمال انقطاع از ماسوی او را حاصل شده و فقط ساکن در عالم عشق است.
آری بالاترین وسیله برای رساندن سالک به مقصد و مقصود، عالیترین مرکب الهی که انسان با آن مراحل و طرق ظلمات بشریت و انسانیت را طی کرده و خود را به سرچشمه بقاء برساند، عشق است؛ اعطاء کننده این سوز و درد عشق نیز خود اوست.
ای کارنده تخم پشیمانی در دلهای دوستان و آشنایان، ای عاشق جوانان زیبا دل، تو آن تخم را در دلهای پاک آنان کاشتی تا به مقام توبه و انابه در آیند و با اخلاص وارد دیار حق گردند. ای افکننده سوز در دلهای تائبان، ای پذیرنده معترفان، ما همه مقّر و معترفیم که «ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ». الهی هر آنی دست ما گیر که جز تو ما را دستگیری نیست، هر آنی ما را دریاب که جز تو پناهی نیست.
به به! حال جوانان پاک دل اسلام بسی حیرتانگیز است که در اندک مدت، چگونه ارتزاق معنوی میکنند و چسان راه بر آنان هموار میگردد. باید دانست در طول تاریخ، عصر حاضر یکی از اعصار درخشان است و این صرفاً به عنایت خاص خداست. غفلتزدگان باید از چنان جوانان مقدسی تعلیم گیرند و به مقام توبه و انابه برآیند که خدا توبه پذیر و مهربان است «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ».
جوانان الهی اسلام بدین علت به دریای وحدت راه مییابند و در زمره مردان الهی قرار میگیرند که شایستهاند، و این شایستگی و قابلیت را خدا برآنان عنایت فرموده، و این یک معنا از معانی عصر درخشان است.
امّا غفلتزدگان گویند چرا ما سالها کوشیدیم و نرسیدیم؟ پاسخ آنان را باید از حضرت مولیالموالی شنید که فرمود: ای مردم شما سالها با من همراه شدید، ظاهراً حرفهای مرا شنیدید امّا به سمع دل نشنیدید.
آری غفلتزدگان را نشاید سالک طریق وصال گفت. ایشان مرد دریایی نیستند،
بلکه باید گفت تو هستی مرد صحرایی، چه بشتابی سوی دریا! آنان که رسیدند از طریق توفیق و حمایت حق و تعالیم اساتید الهی با توبه و انابه نایل گشتند؛ صبح ازل ایشان راست.
از بارگاه الهی خطاب آید که ای متعلم الهی که شهادت را استقبال میکنی، ای بنده فداکار من، در این مقام اگر دیدگان خود را از دست دهی، محزون مباش که لطف من دیدگان توست؛ بصیر حقیقی تویی. کور بینا بهتر است از بینای کور؛ برتر است از کسی که چشمهای ظاهرش سالم امّا دیدگان باطنش کور است و از تشخیص زشت و زیبای حقیقی، عاجز و ناتوان میباشد «فَاعْتَبِرُوا یا اُولِی الْاَبْصارِ». اگر سمع خود را از دست دهی، فضل من سمع تو، به دیده من بینی و به گوش من شنوی، کرم من چراغ راه تو.
جوانان پاک نهاد و با اخلاصی که به توفیق حق در زمره متعلمین مکتب ربوبی وارد میشوند، امید است روزی رسد که معلم و مربی عصر خویش شوند و سعادت خود را در سعادت جامعه بینند. یکی از توصیههای الهی در تعلیم و تعلّم این است که سالک باید از خُلق بشریت خارج شود و پا به عالم حقیقت نهد.
ای سالک تا میتوانی این خلق بشریت را از خود ریشهکن ساز تا همانند معلم اول بشر، نور «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ» در دل تو متجلی شود و ترا به زیورهای «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْـهَوی» بیارایند که بالاترین مقام، تحقق این نور در دل و جان است. وقتی که ترا به این زیورهای الهی آراستند میدانی چه مقامی را دارا خواهی شد؟ این طراز وفا بر کسوه صفای تو کشند «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی».
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.