رازِ ماندن در طریق حق 2010/02/15
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
سالک عاشق اولی این است که خلوتی اختیار نموده و سیری در زندگینامه، ادعیه و مناجاتهای محبوبین الهی کند، از جمله درباره خلیل خدا و ذبیح خدا تفکری نماید.
آری خلیل خدا به فرزندش علاقهای خاص داشت و یگانه دلخواهش در دنیا او بود. پس تأمل نماید که آن پدر چگونه خوابی دید، حال فرزند گرامیش چگونه بود، صبح چگونه به راه افتادند. آنگاه که این پدر و فرزند به راه افتادند، از دل آندو چهها گذشت و چهها به یکدیگر گفتند تا رسیدند به مقصد، تا کار منجر شد به این که خلیل خدا در راه خدا از یگانه دلخواهش گذشت.
ای سالک! این است معنی زندگی، بنگر تا چه مرتبه این معنی در تو تحقق یافته است. ای آن که میخواهی در زمره رهروان حقیقی راه خدا به شمار آیی، بدان که مقصود از زندگی طی این مراحل است تا به کعبه جانان رسی. بزرگان تا حدی پرده از روی جمال حقیقت بردارند، ولو این امر به مذاق کوتهنظران و ظاهربینان خوش نیاید.
ای سالک! در این سیر اگر آن معنا که در سینه و دل آن پدر و پسر تحقق یافت، در دل تو هم محقق گردد و در راه خدا از همه چیز بگذری و به تمام معنا موفق به ذبح نفس امّاره خود گردی، در این صورت زندگی با همه ابعاد آن بر تو مبارک است. اما کسی که فاقد این تفکر و این انقطاع و ازخود گذشتگی است، او هنوز در قید آب و گل است.
آبی و خاکی را نشاید که این معنی را درک نماید، مگر این که استاد ازلی شراب طهور عشق را درجام «اَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مُحَـبَّتاً مِنّی» بریزد و او را سرمست گرداند. استادان الهی از آن شراب سرمست شدهاند و متعلمین الهی را نیز به فراخور حال و به مراتب عشقشان سرمست نمودهاند. امّا عدهای از متعلمین، شایسته صرف آن شراب طهور عشق نشدند، دیدند استاد الهی را ولی ندیدند! گفتار او را شنیدند لکن در واقع نشنیدند! آری آبی و خاکی را با حدیث قِدمَ چکار؟! کسانی گرد دام محبت پرواز کنند و دانه محبت چینند که خود را به کلی تصفیه نمایند.
بسیاری برای رفتن به مقصد و مقصود آماده شدند ولی نتوانستند حب دنیا را از دل برکنند، هنوز قدمی نارفته بازگشتند. ظاهراً آماده شده بودند که پروانه وار خود را به شمع ازلی رسانند، لکن بال و پر سوختند و از راه بازماندند. آن علم و مدارک و مدارج ایشان، به آن بارگاه راه نیافت، دست رد بر سینه ایشان زدند.
یک بلای عظیم همانا غرور است، سجده ما نه برای قبله و کعبه که برای صاحب بیت است، امّا ابلیس صاحب بیت را نمیدید. پناه بر خدا از این که به سبب غرور در کوری دیدگان حقیقت بین خود بکوشیم. آنان که به وصال رسیدند، مراتب دید چشمان حقیقت بین ایشان در حد اعلی بود «ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی» وخدای تبارک و تعالی فرمود «وَ اَنَّ اِلی رَبِّکَ الْـمُنْتَهی». با هستی مجازی کسی نتواند به وصال رسد، مراتب هستی حقیقی انسان به نسبت کاسته شدن مراتب هستی مجازی اوست.
آنانی که به توفیق حق موفق شدند که از آن شراب طهور سرمست گردند، آشنایان، دوستان، عاشقان و عارفان بودند.
آشنایان را گوشهای فرود آوردند، مقام ایشان «فی جَناتٍ وَ نَهَرٍ» بود. عاشقان را فرود آوردند، مقام ایشان «عِنْدیَّت» بود. مسلم است هرکه عاشق شد، عارف شد. جایگاه عارفان عاشق «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» است. ای سالکین طریق حق بکوشید تا از آن شراب طهور محروم نمانید که همه تلاشها برای سرمستی از آن است.
آری گرچه پیک مقدس الهی مدام ندا میکند «اُجیبُوا دَعْوَهَ الدّاعِ»: ای گدایان به سوی من آیید، امّا باید دانست که به خدا رسیدن کار آسانی نیست. بسا ظاهراً صورتها با مرد الهی است، لکن قلبها را با او هزاران فرسنگ فاصله است.
بیاییم از خدا یاری و طلب توفیق خواهیم و خود را باطناً به او رسانیم. گاهی افرادی که موفق نشدند حضرات اولیاء را زیارت کنند، باطناً عاشق آنان شدند مانند جناب اویس قرنی که ظاهراً موفق نشد معشوق خود را زیارت نماید و تنها توانست بر سر قبر او رود. موقعی که با تنی چند از یاران حضرت رسول اکرم(ص) از سر قبر آن بزرگوار برمیگشت و تأسف میخورد که نتوانست آن حضرت را زیارت نماید، صحابه او را سرزنش کردند و گفتند شنیدیم آمده بودی به زیارت حضرت امّا موفق نشدی، بر تو واجب بود که تأخیر میکردی تا موفق به زیارت آن بزرگوار میشدی. او عذرش را گفت که به مادرم قول داده بودم زود برگردم. گفتند ما در راه آن بزرگوار از جان و مال و همه چیزمان گذشتیم، مادر چه ارزشی دارد؟!
اویس قرنی، آن محبوب الهی فرمود: ای یاران پیغمبر آیا میتوانید نشانهای از محبوبم به من بگویید؟ گفتند آری، قامتش، چشمش و …. چنین و چنان بود. فرمود از آن نشانهها نمیگویم، هر چه گفتند او ردّ کرد. گفتند تو اگر نشانهای از او داری بگو. در این حال تغیّرات خاصی در چهره الهی آن مرد بزرگوار ظاهر شد و اشک دیدگان به رخسارش جاری گشت. آیا این عاشق رسول خدا نشانهای گفت؟ البته گفت، رنگ چهره و اشک دیدگان او از دلش حکایت میکرد، چه حکایتی! لکن هر گوشی و هر کسی نمیتواند آن حکایت را بشنود، به طوری که بیهوش افتاد و هفده نفر دیگر را نیز بیهوش نمود. آنان وقتی بهوش آمدند، گفتند حقّا که تو آن بزرگوار را شناختهای. ما سالها در سفر و حضر با آن حضرت بودیم، لکن آن بزرگوار را نشناختیم
آری ظاهراً صحابه مسلمان بودند و از کفر نجات یافتند، لکن چنین نیست که هر که از کفر برست به حق پیوست. کسی میتواند به خدا رسد که از خود برست. کسی که از کفر رهایی مییابد، تاحدّی به آشنایی میرسد، لکن وقتی در این مسیر از خود برهد به دوست میرسد؛ میان آشنا و دوست هزاران فرسنگ فاصله است.
هر که حلقه کلام عارفان را آویزه گوش فرمان خود نمود، و یعقوبوار در خانه عشق نشست و از علایق اجتناب نمود، به خدا رسید. این چه سودایی است؟ کسی که در خود نشانی از بندگی و اخلاص مشاهده نمیکند، چگونه درباره خدا احتجاج نموده و از سوز و درد صحبت میکند!
کسانی که دیده خود را به ناوک درد دوختهاند، آنان میدانند چون عود را در مجمر نهند، مادامی که آتش نزنند بوی عود از آن برنخیزد. کسی که خدا را میخواند تا آتش اخلاص بر جان و دل نزند، بوی توحید از او نیاید.
بنگریم به اخلاص آن خلیل و دوست خدا که او را به آتش آن ملعون انداختند، ندا رسید ای آتش برخلیل و دوست ما سرد باش. حضرت ابراهیم(ع) گریست، جناب جبرائیل پرسید چرا گریه میکنی؟ فرمود ای جبرائیل! اگر هزار بار هم بسوختمی و در هر بار این ندا را بشنیدمی، برای من خوشتر بود. گریه من نه از برای رخت بربستن از دنیاست، بلکه از لطیفههای نداهای حق است؛ امّا این ندا را هر گوشی نمیشنود. خداوند تبارک و تعالی به فرشتگان مقرب خود فرمود: این دوست ما نمیخواهد بیسوز و گداز به ما پردازد. این بود که او را لباس خلّت در بر و کسوت دوستی بر قامتش استوار نمودیم.
این حزن و دردی برای بزرگان و اولیاء خدا است که سالیان متمادی تعالیم حیاتبخش الهی را به گوش انسانها برسانند، ولی استقبال نشود. راه را نشان دهند ولی مؤثر واقع نگردد و آن همه جواهرات نفیس و احیاگر قلوب، در زیر گرد و غبار غفلت مدفون بماند. تا آن که بنا به سنت الهی که پیروزی حق بر باطل است، در هر دوری از ادوار عدهای از پاکدلان برخیزند و آن جواهر مخزون را آشکار نموده و در معرض بهرهبرداری طالبان قرار دهند.
آری رسم زمانه این است که همیشه در مقابل اهل حق، مخالفان و دشمنانی هستند. نگاهی به زندگینامه محبوبین الهی، بالاخص اشرف کاینات، بیانگر این است که آن بزرگواران چه زجرها کشیدند؛ امام و حجت بالغه خدا را با چه وضعی پیش آن ستمگران میبردند!
امّا مردان الهی چشم از جاه و مال و منال و مقام دنیا پوشیدهاند، از شماتت اعداء و جسارت بی خبران نهراسند، آلام و مصائب و شداید را به جان خریدارند. عارفین الهی کسانی هستند که اهریمنان از چهره جان ایشان میترسند، از وقار و متانت روحی آنان، فرسنگها میگریزند. آنان اعتنایی به دنیا ندارند و اگر وقتی ظاهراً اعتنایی به دنیا شود، به خاطر خدا و معنویات است. زیرا کسی در قبال دنیا و ریاست و مقام به تحسین میایستد که معشوق ندارد، امّا معشوق آنان خداست.
این دنیا، این زیباییها، این رنگهای رؤیایی که ظاهراً خود را جمیل و جذاب نشان میدهند، به مرور ایّام از مراتب صفا و زیبایی و رنگ و طراوت آنها کاسته میشود. این زیباییها اگر گل است، سوز خزان و زهر زمستان را خواهد چشید. اگر سبزه است، بر خس و خاشاک فرو میریزد و در زیر پای حوادث نابود میگردد، لکن زیبایی دل عاشقان هر آن فزونی مییابد. آنان میدانند دلی که به زیور عشق آراسته نشود، کشتی بیسکانی است که دستخوش طوفان حوادث و گرفتار امواج کوهشکن دریا میگردد. آری نه کشتی بیناخدا و سکان به هدف رسد و نه باغ بی باغبان. باید پیشوایان و رهبران شایستهای داشته باشیم، تا بتوانیم مراحل تکامل فردی و اجتماعی را بپیماییم.
کسانی که عارفین الهی را شناختند، میدانند که کلام ایشان در صورت عمل، همچون جوشن الهی است که تیرهای زهرآلود اهریمنان هرگز از آن نمیگذرد.
ای سالکین طریق حق! نعمت گرانبهایی که خداوند تبارک و تعالی به شما کرامت فرموده، جوانی و کمال صحت جسمی است، مخصوصاً که همراه با سلامت روحی باشد. بدانید این جوانی و دوران محدود عمر به قیمت آب حیات است، لکن این جوانی فرّار و سیّال است، از هر جا که گذشت دیگر به همانجا باز نگردد.
بیایید قدرجوانی خود را بدانید که تا چشم برهم زنید، میبینید که مراحل جوانی سپری شده و چنان که شاید و باید از خود رضایت ندارید. آنگاه با حسرت تمنا کنید که ای جوانی بیا از این روزنه تاریک عمر یک بار دیگر چهره خود را بنما، شاید در پرتو آن، گوهری را که گم کردهام جستجو کنم.
ای طالبین حقیقی، بیایید چنگ بزنید به کلام مردان الهی که همان «حَبْلُ الْـمَتین» الهی است.
بدانید که کلام عارفین، آن پدیده آسمانی است که از دل تابناک ایشان سرچشمه میگیرد و اسیران خاک را با محرمان عالم پاک مربوط میسازد.
الهی مراتب تقوای سالکین و عارفین را به جایی رسان که آنان نیز هر کدام همانند حضرت اشرف کاینات به زبان دل گویند «لَیْسَ بَیْنی وَ بَیْنَهُ حِجابٌ اِلّا حِجابٌ مِنْ یاقُوتَهٍ بَیْضاءٍ فی رَوْضَهٍ خَضْراءٍ» یعنی «نُکْتَهُ الْواحِدَهِ بَیْنَ قَوْسَی الْواحِدِیَّهِ وَ الْاَحَدِیَّهِ».
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.