هشدار اولیاء خدا در قبال انحرافات 2010/01/09
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم میفرماید «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلّا هُوَ» و در چند آیه شریفه این علم غیب را تنها به خود اختصاص داده است. شاید از ظاهر آیه به نظر آید که غیر از خدا محال است که دیگری به غیب آگاه باشد، ولی با توجه به سایر آیات معلوم میشود که امکان دارد خداوند تبارک و تعالی، کسی را از این علم آگاه سازد.
به عبارت دیگر، آیات قرآنی نماینده محال بودن برخورداری انسانها از علم غیب نیست، مردان الهی از این علم بهرهمندند. حتی افردی که ولو در یک امر شرعی، متحمل ریاضات و مجاهداتی شدهاند، ممکن است تا حدی از این علم آگاه باشند. حضرات انبیاء و اوصیاء در حد اعلی از علم غیب برخوردارند.
دانشمندان و علمای ربانی و مفسرین الهی درباره غیب بحثها کردهاند. غیب معانی بیشماری دارد زیرا معانی کلام الهی نامحدود است. در این جا غرض تشریح انواع و اقسام و مراتب غیب نیست، بلکه به طریق اجمال اشاره میشود که غیب، یعنی امری که انسان از وقوع آن آگاه نیست و آن هم مراتبی دارد:
اول ـ امری که به مقام وقوع نپیوسته، حتی آثار و علایم وقوع آن مشهود نبوده، لکن به خواست الهی کسی از امری که در آینده واقع خواهد شد، خبر میدهد.
دوم ـ امری که به وقوع پیوسته، لکن فرد یا افرادی از آن بی اطلاع هستند. مثلاً امری در مسافت بعیده واقع شده که ما مشاهده نکردهایم و حتی آثار و علایمش هم بر ما روشن و نمایان نیست، ولی وقتی خدا بخواهد کسی به وقوع آن آگاه میشود.
سوم ـ امری که هنوز به وقوع نپیوسته، لکن آثار و علایم آن نمایان است. فردی به مشیت الهی از روی آن آثار و علایم آگاه میشود که در فلان ساعت یا فلان روز، آن امر به مقام وقوع خواهد پیوست.
حضرات انبیاء و اوصیاء در حد اعلی از علم غیب برخوردارند، ولی با این همه تفصیلات ما قادر نیستیم آن بزرگواران را تعریف نماییم و دقیقاً صفات و خصوصیات آنان را بشناسیم . امام(ع) قلب عالم است و آنچه از قلب انسان خطور میکند بدان واقف است، امّا وقتی هم ممکن است از آن آگاه نگردد. اگر خداوند تبارک و تعالی خواست، مقام امامت از وقوع آن آگاه میشود و اگر نخواست آگاه نمیگردد. از اینرو نمیتوان گفت که حضرت رسول اکرم(ص) و حضرات ائمه اطهار(ع) همیشه تمام امور غیبی را میدانند.
زمانی فردی به نام شریح به فرمان حضرت مولای متقیان بر مسند قضاوت مینشیند. او مدتی طبق دستورات الهی رفتار میکند، امّا از آنجا که انسان خصوصاً طالبان و جویندگان حق در معرض حملات دشمن هستند، بعد از مدتی منحرف میشود.
حضرت مولیالموالی زمانی از کارهای او تشویق و تمجید میفرمود، ولی روزی رسید که فرمود: ای شریح! معلوم شده خانهای مجلّل خریدهای به فلان قیمت، تفکر کن که پول آن از کجا فراهم شده، آیا از طریق حلال به دست آوردهای یا از طریق حرام؟ آن خانه را از مال مردم خریدهای و قبالهاش را هم نوشتهای و برآن گواهان گرفتهای.
ای شریح! بدان آن خانهای که خریدهای از اموالی است که از مردم به ستم گرفتهای. آنها را به صاحبانش برگردان و بدان که اگر به مقام توبه درنیایی به عذاب الهی گرفتار میگردی.
ای شریح! بدان آن خانهای که خریدهای، دارای چهار حدّ است: حدّ اول، برانگیزنده آفتها. حدّ دوم، فرا خواننده مصیبتها. حدّ سوم، هوسهای جانفرسا. حدّ چهارم، دیو راهزن.
ای شریح! آگاه باش که به زودی کسی به آرامی پیش تو آید و با دل نگرانی ترا از این سرا براند و به عذاب الهی گرفتار سازد.
از مضمون نامه آن بزرگوار چنین استفاده میشود که اگر سخنان آن بزرگوار در او مؤثر میشد و متنبّه میگشت و به مقام توبه در میآمد، در ردیف سعداء بود. چه خدا زود آشتی است و همیشه بندگان خود را به سوی خود دعوت مینماید و میفرماید که ابواب رحمت من همواره به روی بندگانم باز است.
اینک باید دید که چرا شریح به مقام توبه درنیامد و چرا کلام آن بزرگوار در او مؤثر نشد؟ مسلماً او تفکر وتعقل نکرد و نتایج و عواقب کار را ندید. این است که قرآن مجید اتصالاً توصیه میفرماید آیا تفکر نمیکنید، آیا تعقل نمیکنید؟
کسی که اهل تفکر وتعقل نیست، حقیقتاً خداشناس نیست و غیرخدا را میپرستد و هرآنی از مراتب حقیقت او کاسته میشود. فردی که برای جلب رضای مردم و رسیدن به دنیا و مقام، خدا را به خشم میآورد، او دنیاپرست است نه خداپرست «اَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ وَ لا یَضُّرُّکُمْ»: آیا غیر از خدا چیزی را میپرستید که نه به شما نفعی میرساند و نه ضرری؟ سوگند به خدا آنان نه قادرند نفعی به انسان برسانند و نه ضرری را دفع نمایند. اگر نفعی هم برسانند، دروغین و زودگذر است، چه ضررها و منافع دنیوی مهم و پایدار نیست. «اُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ اَفَلا تَعْقِلُونَ»: اف بر شما باد و بر آنچه غیر از خدا میپرستید، آیا تعقل نمیکنید؟
حضرت مولای متقیان، زمانی که فردی را به انجام اموری مأمور نمود، فرمود: من ترا در امانتداری و همکاری و همگامی، شریک خود قرار دادم. بسی جای تعجب است که آن مولی به فردی میفرماید من ترا در امانتداری و همکاری و همگامی شریک خود قرار دادم و مانند پیرهن و محرم راز به خود نزدیک گردانیدم. حتی میفرماید: در میان قوم و خویش و اقربا هیچ کس را مانند تو در امانتداری نیافتم! امّا مدت زمانی بعد میفرماید: امّا چه شد که چنین کردی، چه خیانتها که نکردی! آیا از خدا نمیترسی و از روز حساب باک نداری؟ هان ای کسی که روزی در نزد ما از صاحبدلان بودی «وَ کانَ عِنْدَنا مِنْ اُولِی الْاَلْبابِ»، ترا چه شد که بعد از مدتی از آن مقام سقوط کردی؟
باز آن امام مهربان، آن مظهر والای صفات حق میفرماید: اکنون به خود آی، تا مهلت باقی است تفکر کن، پندار که پایان عمرت فرا رسیده و در حسابگاه الهی، نامه اعمالت را به خودت نشان میدهند. آنگاه آرزوی بازگشت به دنیا میکنی، امّا هیهات که این دعا در پیشگاه الهی اجابت نشود، آن روز، روز گریز نیست.
حضرت مولای متقیان در نامهای به معاویه، به آن خلیفه ستمکار مینویسد: ای معاویه! امروز دنیا خود را با زیورهای کذایی آراسته و با خوشیهای خود ترا فریب داده است. چه زود باشد که این پردههای محبت دنیایی که تو در آنی برافتد، آنوقت چه خواهی کرد؟ دیگر بر اثبات این حقیقت، اقامه برهان لازم نیست. دلیل آنجا به کار رود که عیان نباشد، جایی که عیان است چه نیازی به اقامه دلیل و برهان است.
ای معاویه! دنیا ترا به سوی خود خوانده و تو هم دعوتش را پذیرفتی. البته گذشتن از دنیا و مقام کذایی بدون تفکر و تعقل کار آسانی نیست، لذا آن بزرگوار او را دعوت به تفکر و تعقل مینماید که دنیا ترا به سوی خود خواند، تو هم دعوتش را پذیرفتی. فرمان داد، تو هم اطاعت کردی. ای معاویه، دیگر بس است، از این کارهایت دست بردار.
امام، آن مظهر صفات حق، مهربان است و نمیخواهد کسی منحرف شود و به عذاب جاودانی مبتلا گردد. لذا به او میفرماید که دیگر بس است، آماده روز حساب باش، مهیای آن شو که فردا بر تو خواهد گذشت.
بعد میفرماید: ای معاویه! بدین وسیله میخواهم ترا از غفلتت آگاه سازم، از خواب غفلت بیدارشو. این تجملات، این زر و زیور دنیا، این مقام ترا فریب داده، ترا سرکش نموده، آن دیو در خانه دلت نشسته. آری به جای این که دل انسان عرش معلای الهی باشد، به سبب عصیان و طغیان، نشیمنگاه شیاطین گردیده؛ دیو در خانه دلت نشسته و به آرزویش رسیده و مانند خون و روح در بدنت گردش میکند.
البته غرض این نیست که انسان به کلی از مقامات و امکانات دنیا منصرف شود. «وَ اَمْسِکْ مِنَ الْمالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِیَوْمِ حاجَتِکَ»: از مال بقدر ضرورتت نگهدار و زیادی را برای روز نیازت پیش فرست. اگر تحصیل امکانات مادی و مقام به خاطر اسلام و عالم بشریت باشد، نوعی عبادت است و جزو معنویات محسوب میگردد، ولی دنیا به خاطر دنیا امری بیارزش است.
بسا که انسان به سبب دسترسی به نعمتی که در هر حال بدان میرسد خوشحال است، لکن به نعمتی که دسترسی ندارد و میداند هرگز نصیب او نخواهد شد، اندوهگین است. در حالی که شادمانی انسان باید به سبب نعمتی باشد که در سرای دیگر به آن دست خواهد یافت، و اندوه او به سبب فقدان نعمتی باشد که به آن دست نخواهد یافت.
سعادت انسان در عاقبت به خیری است، لذا توصیه شده که همواره خیر عاقبت را برای خود و همگان از درگاه الهی خواستار شویم. زیرا دشمن قوی است و مدام انسان در معرض خطر انحراف است، نباید آنی غفلت نمود. بسیاری از مردان الهی را این نفس امّاره و شیطان بدبخت کرده است.
حضرت مولای متقیان به فردی میفرماید: ای فرد، شنیدیم معاویه به تو نامهای نوشته و خواسته در آن نامه عقل ترا منحرف سازد، از او برحذر باش که او دیو است. دیو چون به انسان روی آورد در سراچه بیخبری، عقل او را میرباید.
مولی علی، این پیشوای اسلام، آن نور الهی است که نه تنها مورد تعریف و توقیر مسلمانان است، بلکه دوست و دشمن همه او را تعریف و تمجید میکنند. حتی معاویه، آن دشمن سرسخت، خود اظهار مینماید: من گواهی میدهم که چون پردههای شب برافتاد، علی در نمازگاه خود ایستاد و محاسن به دست گرفته میگفت: ای دنیا، ای دنیا از من دور شو، من خریدار تو نیستم. ای دنیا مهر ترا در دل من جای نیست. تو خود را با زیورهای کذایی آراسته، میخواهی علی را فریب دهی! هیهات که علی را بر تو نیازی نیست، برو دیگری را بفریب، من ترا سه طلاقه کردهام که دیگر بازگشتی نباشد.
یاعلی! اسلام را باید با تو شناخت. آری اسلام را به اسلام باید شناخت. اسلام را به قرآن باید شناخت. ای علی! تو در پیشگاه الهی چه شأن و مقام و چه تقوایی داشتی که با آن همه عبادات و طاعات و تقوی، عرض میکنی الهی علی گناهکار است، علی روسیاه است، علی دست خالی است «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّریقِ وَ بُعْدَ السَّفَرِ وَ عِظَمِ الْـمَوْرِدِ»: آه از کمی توشه، از طول راه، از دوری سفر، از عظمت حسابگاه، از عظمت حساب. یاعلی! وقتی تو چنین گویی، ما چه گوییم؟!
ای انسان اگر حق را به دیده بیپیرایه بنگری، از تردید خود سر به خجلت فرو میبری. ای انسان اگر تفکر کنی، نور حقیقت را از ورای اوهام مشاهده میکنی . اگر به دیده عقل الهی بنگری، سوگند به خدا در همین جهان میبینی آنچه را که در سرای دیگر مشاهده خواهی کرد. امّا ای انسان، این تویی که نمیخواهی از راه راست به منزلگاه مقصود روی. این تو هستی که روح خود را در قفس محبوس کردهای و از اوج پرواز بازداشتهای. امّا بدان که خدای تبارک و تعالی در وجود تو گوهری به ودیعه نهاده که اگر بخواهی راه حق روی، میروی و اگر بخواهی حق را بشنوی، میشنوی و آن، قدرت اراده خدایی توست.
پیشوایان الهی مدام حقایق را در گوشها طنینانداز مینمایند و راه را نشان میدهند، ولی گویا گوشها نمیشنوند و بی اعتنا میگردند. تنها آن عقول الهی که بر امیال نفسانی خود غالب آیند، میتوانند کلام حق را بشنوند. آنان کسانی هستند که از نور ابدیت، از خورشید ازلی روشنایی میگیرند و به دیگران نور میافشانند.
ای انسانی که به دنیا و مقام دل بستهای و خاطر خود را در پیش خواستههای دنیوی گرو گذاشتهای، بدان و آگاه باش که این دنیا فانی است. ای انسان، ایکاش میدانستی که این آبگیره همیشه تیره است، این دنیا فریبنده و نیرنگ باز است، دیوار آن کهنه است، بر آن دیوار کهنه تکیه مکن. این دیوار از سرخمیده و از زیر شکسته و ویران است و تکیه کننده خود را زیر مشتی سنگ و خاک دفن کند. این دنیا پرتو دروغینی است که خاموش شود، سود آخرت را به سود دنیا مفروشید و از یاد آینده که در ابر ابهام پنهان است، غافل نشوید.
ای مردم به خود آیید، خداوند تبارک و تعالی درهای علم و حکمت را به روی شما باز کرده است. پیشوایان مقدس اسلام، نوامیس مقدس آسمانی در کنار شما زانو زدند و شما را راهنمایی کردند، ولی نشنیدید، ظاهراً شنیدید ولی این شنیدنیها باید به مقام عمل آید. اگر قدرت ادراک شنوایی تنها به شنیدن اکتفا نماید، سودی برای انسان حاصل نخواهد شد. این شنیدنیها باید با به کار بستنها مقرون گردد و خاطره فناناپذیر بر لوح دل نقش بندد.
مولی علی میفرماید: ای کسانی که خود را مرد جلوه میدهید، امّا اثری از آثار مردانگی در شما مشاهده نمیشود! سیل زمان هر آن در جریان است، وقتی باز ایستد که دیگر توبه نپذیرند. محبت دنیا را از دل بیرون کنید، محبت حق را در دل پرورش دهید. عاشق حق شوید، عاشق آشفته را خواب نباشد و سر به بالین استراحت ننهد.
بزرگان مشعل هدایت برافراشتند و با سخنان الهیه خود پرده از روی اسرار برداشتند، ولی کلام ایشان را کسی میشنود که به دل خود صفا بخشد. کلام ایشان را به گوش سرنتوان شنید، این گوش دل است که گفتار ایشان را میشنود.
الهی خود را، دل خویش را به تو میسپاریم. الهی فقر بلاست و از آن شدیدتر بیماری جسمی است، لکن هیچ یک به سختی و شدت بیماری روحی نمیرسد. الهی ترا سوگند به جان حضرت مولی(ع) به تمام مرضی شفا ده، بالاخص به آنان که دچار امراض روحی هستند. الهی مقر و معترفیم که ما هم مبتلاییم، ترا به عزت و جلالت به ما شفای کامل کرامت فرما.
الهی ما را از خواب غفلت بیدار فرما، توفیق ده خویشتن را به فضایل الهیه بیاراییم تا بتوانیم به بارگاه قدس تو راه یابیم. آری عاشقان الهی در راه دوست از جان و مال میگذرند، حضرات انبیاء و اوصیاء عاشقین حق بودند.
ای خدای مهربان که هر آنی بندگان عاصی خود را به بارگاه رحمت خود دعوت میکنی. ای خدایی که وقتی بندهای را به درد گرفتار میکنی، در آن درد هم او را مینوازی. با این که آن بنده مبتلا و دردمند است، با این که در فراق است، لکن در آن شکنجه و زجرها، باز خدای تبارک و تعالی او را مینوازد. پدر و مادر مهربان وقتی بچه عزیز آنان مریض میشود، در آن شدت مراتب مرض، او را مینوازند.
ای خدایی که هزاران مرتبه از پدر و مادر مهربانتری، سوگند به ذات اقدست وقتی که تو ما را به مصلحتی به دردی گرفتار میکنی، در آن درد نیز ما را مینوازی. «وَ ذَالنُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اَنْتَ»، حضرت یونس ترک اولی کرد، بر قوم خود خشمناک شد. در اینجا لازم به تذکر است که مربیان الهی باید بدانند که توصیه اکید است بر حسن خلق و پرهیز از غیبت و مهربانی با مردم. مبادا خدای نکرده به فردی تهمت و افترا زده شود؛ یا فردی که روزی منحرف بوده امّا به توفیق الهی وارد راه حق شده، مبادا از او غیبت شود که غیبت از گناهان کبیره است. باید با یکدیگر به مهربانی رفتار کنیم و با محبت دلها را تصرف نماییم.
آری آن محبوب خدا بر قوم خود خشمناک شد، لکن تصور میکرد که ترک اولایی از او سرنزده، هیچ فکر نمیکرد که مبتلا و گرفتار شود، ولی وقتی که گرفتار شد «فَنادی فِی الظُّلُماتِ» در پیشگاه الهی، در خلوتگاه اقرار کرد.
ای مربیان الهی بیایید ما هم در پیشگاه الهی به نقایص و اشتباهات و گناهان خود اقرار و اعتراف کنیم و از او طلب آمرزش نماییم.
چنان که گذشت خدا بنده خود را گرفتار میکند و در آن گرفتاری او را مینوازد. ظاهراً شکم ماهی زندان و حضرت یونس را بلا بود، اما در معنایی شکم ماهی برای آن محب و محبوب الهی خلوتگاهی بود. چه زمانی احترام، وقتی استقبال، گاهی مقام، موقعی علم و حتی آبرو برای انسان حجاب میگردد. احترامات مردم، وفور نعمت و غرور ستر گناه انسان را مغرور و از خود بیخود میکند. اینها حجاباتی هستند اما در شکم ماهی حجابی نیست، در آنجا دل تنها متوجه حق است. اگر چه خدا محبوب خود را مبتلا کرده لکن در خلوتگاه او را مینوازد میخواهد که محبوبش بیزحمت اغیار با او به راز و نیاز پردازد. بنازیم بر این درد و بلا، بر این بیآبرویی البته به شرطی که آن بنده متنبّه شود.
زمانی خداوند تبارک و تعالی آتش را برای حضرت ابراهیم، و گاهی غار حرا را برای مهتر عالم خلوتگاه میسازد. خلوتگاه یعنی هر علتی که انسان را در حد کمال از اغیار و ماسوی منصرف سازد؛ و امّا خلوتگاه مؤمن موحّد، قلب اوست.
گنهکاری که از ماسوی منصرف گشته، روی دل تنها متوجه معبود خود ساخته اگر بنازد، زیبد وَر درطرب آید، شاید، زیرا که در ردیف موحدین و تائبین است. این کسی است که شجره طیّبه ایمان در قلب او به حدّ اعلی رشد کرده و بر آن، مرغ اقبال آشیان دارد. چشمه زلال جلال در آن دل جاری است. وقتی آن شجره طیبه بارور گردد، حارس و باغبان آن خداست.
البته اخلاص هم مراتبی دارد. اخلاص حقیقی آن است که انسان به توفیق الهی در راه حق، از کلّ ماسوی از جان و مال و مقام خود بگذرد. از حضرت رسول اکرم(ص) معنی اخلاص را پرسیدند، او نیز از پیک خدا پرسید، او از جانب خدا پیام آورد که خداوند تبارک وتعالی میفرماید: اخلاص گوهری است که آن را از خزانه لایتناهی خود برگزیدم و در صدف دل بنده موحد خویش قرار دادم.
حصول این گوهر گرانمایه به وسیله دوستی و محبت است، بدون این عشق و محبت انسان به جایی نرسد. کسانی که به این مرتبه ایمان نرسیدهاند، کحل ازلی به دیده دل ایشان نرسد. محفل بزرگان، محفل عشق است. هر محفلی لباسی دارد که باید با آن لباس وارد شد. در محفل عشق جز لباس عشق نباید پوشید؛ به عبارت دیگر در محفل عشق جز لباس بلا نباید پوشید.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.