نفس پرستی و سرکوب عقل و وجدان 2009/12/25

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

همه باید بدانیم که جریان قانون الهی همان طور که در جهان برونی حکمفرما است، در جهان درونی انسان‌ها نیز حکومت مطلقه دارد. در جهان برونی هر علتی معلولی را به وجود می‌آورد، درون انسان نیز محکوم این قانون است. مثلا وجدان انسان، آن عامل فعال است که بدون توقف و تأثر از تمایلات نفسانی، وظایف خود را که عبارتست از راهنمایی و داوری و … انجام می‌دهد.
غوطه‌ور شدن در تمایلات حیوانی و خودخواهی‌ها، عللی هستند که سقوط وجدان را به عنوان معلول به دنبال خواهند آورد. سکوت وجدان به جهت سرکوبی آن، حتی سکوت و عدم فعالیت عقل در صورت بی‌اعتنایی بر آن، محرومیت بینایی درونی و برونی از دیدن آیات الهی در اثر تکبر و خودخواهی و خودستایی، مواردی از این قانون علیت‌اند.
این که برخی اشخاص هست را نیست، و نیست را هست، ظلم را قانون، عدالت را ناتوانی، فرو رفتن در صندوق درک‌های انعکاسی محض را جهان بینی، شناخت‌های عالی را خیالات، حقیقت طلبی را عجز و لذت یابی را موفقیت می‌دانند، علتی جز این ندارد که اینان بیرون آمدن از خودخواهی و پاگذاشتن روی کبر و نخوت را تحمل نمی‌کنند. می‌ترسند که اگر چشم به بالاتر از دیدگاه خود بیندازند، و تصمیم به وصول واقعیات که مافوق لذت است، بگیرند معدوم گردند. آنان نمی‌دانند که گسترش این دیدگاه و تصمیم وصول به واقعیات، آغاز گسترش وجود آنان در قلمرو هستی است.
هنگامی که واقعیات و حقایق به لطف و عنایت پروردگار متعال به وسیله مردان الهی بر مغزها و روان‌های خاک نشینان سرازیر می‌گردد، در حقیقت نور خدا فضای جامعه را به وسیله وصول آن حقایق روشن می‌سازد. ولی بعضی نه تنها از این نور الهی استقبال نمی‌کنند، که آن را انکار کرده و تاریکی قلمداد می‌نمایند! در صورتی که کتمان و پوشاندن این نور الهی، وقیح‌ترین خیانت به انسان‌ها و بی‌شرمانه‌ترین مبارزه با مشیت خداست.
انکار نور الهی و پوشاندن آن، ظلم به مردم است، زیرا دور کردن انسان‌هایی که برای ارتباط با واقعیات آفریده شده‌اند، نوعی اخلال به حیات الهی آنها و مخالفت با خواسته خداست. ولی این تبهکاران بی‌شرم، حقیقت را پوشانیده و آن را اسطوره و افسانه قلمداد کرده‌اند. آنان بدانند که گناهان مردم ساده لوحی را که فریب داده‌اند، در آغاز ابدیت به دوش خواهند کشید.
ایشان در ظاهر به مقام توبه بر می‌آیند، لکن بدانند که خدا از دل‌ها آگاه است و تنها با کلمه استغفار برای آنان نجاتی نیست. کفاره آن گناهان پس از اصلاح درون و بازگشت به سوی خدا، بیان آن واقعیت‌هایی است که از مردم مخفی داشته بودند. چه این یک گناه شخصی نیست که ظلم متوجه خویشتن باشد، بلکه این ظلم به انسان‌ها است که جبران آن جز مرتفع ساختن حجاب‌هایی که بین مردم و واقعیات انداخته‌اند، نمی‌باشد.
اغفال مردم و کتمان حقایق و واقعیت از آنان، به اصطلاح فقهی حق‌الناس است، خدای تبارک و تعالی ممکن است از هر گناهی بگذرد جز حق‌الناس، لذا هیچ توبه‌ای جز جبران آن اثری ندارد. اما ایشان آخرت را به دنیا و سعادت ابدی را به ریاست موقتی فروخته‌اند، نمی‌دانند که دیر یا زود این ریاست و مقام از دست آنان خواهد رفت.
در حقیقت چه معامله پستی است که حقیقتی در قبال سود پشیزی قرار گیرد! اگر ایشان عظمت و ارزش حقیقت را بدانند، به خدا سوگند می‌فهمند که هیچ یک از امتیازات زندگی دنیوی نمی‌تواند در برابر عظمت و ارزش حقیقت قرار گیرد.
اختلافات وقتی بروز می‌کند که غرض ورزی در شناخت‌ها به وجود آید. همان گونه که اشاره گردید، یکی از بزرگ‌ترین علل انحراف، عدم عمل به علم است. منابعی که در اسلام علم را حجت و برهان معرفی نموده و لزوم عمل به آن را بیان کرده بسیار است. در این منابع هر دو صورت بی‌اعتنایی به علم مطرح شده که یکی عمل نکردن مطابق علم است و دیگری، عمل کردن برخلاف علم. اما تباهی برخلاف علم، شدیدتر از عمل نکردن مطابق علم است، زیرا صورت اول، بی‌اعتنایی به حجت و برهان خداست لکن صورت دوم، لجاجت و مقاومت با حجت و برهان خداست.
بنابراین، اینان با وجود علمْ حرکاتشان بر خلاف حجت و برهان خداست و در حقیقت با خدا به مقام مقابله آمده‌اند. ایشان در اثر حب دنیا و مقام، آگاهی حقیقی خود را از دست داده‌اند. سُکر و ناهشیاری در دنیا زندگی را دستخوش عوامل طبیعی محیط و هم نوعان خود محور نموده، انسان را از محاسبه حیات الهی محروم می‌دارد. آری اینان از دانش بهره‌مندند و از الفاظ و اصطلاحات برخوردارند، ولی به علت عشق و علاقه به دنیا و ریاست و تمایلات نفسانی، هشیاری و آگاهی اصلی خود را از دست داده‌اند. اگرچه ایشان در میان مردمان خود را از همه فعال‌تر و زیرک‌تر می‌دانند، اما ناتوان ترین افراد ایشانند. زیرا ناتوان‌ترین موقعیت انسان، موقعیتی است که آگاهی و هشیاری خود را از دست بدهد و از قدرت محاسبه نفع و ضرر خویش عاجز ماند.
ایشان تصور می‌کنند که بهتر از همه توانسته‌اند از امتیازات جهان برخوردار شوند، غافل از این که بینایی حقیقی خود را از دست داده‌اند. چنان که نابینایی ظاهر، پدیده‌هایی مانند شکل و رنگ و دیگر نمودهای مربوط به چشم سالم را تیره و تار می‌کند، نابینایی درونی نیز همه مبانی حیات انسانی و اصول و قوانین تکاملی را از افق درون می‌زداید، و یا چنان برهم می‌زند که زندگی را به کلی برای او مختل می‌سازد.
اما ایشان چگونه به این نابینایی رضایت داده‌اند؟ رضایت به این نابینایی امر ساده‌ای نیست که اینان تصور کرده‌اند. این رضایت، در حقیقت رضایت بر کور و کر کردن چشم بینا و گوش شنوای خود و دیگران است، بلکه رضایت به سلب حس از تمام عوامل حسی است! اینان غافلند که در از بین بردن این بینایی، نخست نعمت‌های عظمای آگاهی و هشیاری و تعقل و تفکر را به اختیار از دست می‌دهند و سپس، نابینایی و مستی آغاز می‌شود.
اما کسانی که در زندگی‌شان حساب و میزان مطرح است، تغذیه مغزی و روانی را تغذیه حیات دانسته و به خوبی واقفند که نباید این بینایی و شنوایی را از دست داد، لذا در برابر تبهکاران آگاه و هشیارند.
اگر انسان آنچه را نمی‌داند انکار کند و حتی در صورت قرار گرفتن تحت شرایط معینی آفتاب و روشنایی آن را انکار نماید، امید است که زمانی جهل او مبدل به علم شود و آن شرایط و موانع انکار، از بین رود؛ ولی نکته مهم و اساسی این است که انسان در صدد انکار خویشتن برآید.
افرادی که آگاهی و هشیاری و بینایی خود را از دست داده‌اند، اینان خود را انکار می‌کنند و با خویشتن به مقاومت و لجاجت بر می‌خیزند. اینان تصور می‌کنند مبارزه منفی‌شان تنها با دیگران است، در صورتی که اول از همه با خویش به مقام مبارزه و لجاجت برخاسته‌اند. کسی که خود را انکار کند، او هیچ حقیقتی را نمی‌پذیرد زیرا پذیرش هر حقیقتی، فرع شناخت خویش و پذیرش آن است.
این محبان دنیا هر حقیقتی را که ظاهراً به انسان‌ها عرضه می‌دارند، چنان وانمود می‌کنند که این ارمغان آنان به خاطر خیرخواهی است، اما واقعیت آن است که اتکاء بر کار ایشان، تکیه بر سراب آب نماست.
محب دنیا و مقام، دروغگو و فریبکار است. او که خود را تباه کرده، چگونه می‌تواند در ارشاد مردم و سازندگی جامعه نقشی داشته باشد؟ بنابراین اینان ولو ظاهراً امتیازی را به دست آورده و خود را به جامعه، راهنما و مصلح معرفی کنند، باید آن امتیاز را از آنان گرفت، چنان که شمشیر بران را باید از دست دیوانه زورمند بدر آورد.
اگر مبارزه این تبهکاران با حامیان حق و حقیقت به طور صحیح مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، مسلم می‌شود که آثار منفی حرکات و مبارزه ایشان نه تنها متوجه مردم، که مهم‌تر از همه متوجه آن حق و حقیقت با عظمتی است که خفاش صفتان از دیدن و پذیرش نور آن، رنج می‌برند.
آرایش بی‌اساس این محبان دنیا اگر غلبه کند، نیروهای باطنی انسان‌ها را مختل می‌گرداند. اینان به جای این که میان مردم و واقعیات ارتباطی برقرار کنند، حقیقت نماهای آراسته و پر زر و زیور را از پیش دیدگان انسان‌ها عبور می‌دهند. فرعون و فرعونیان را به جای حضرت موسی، طغیانگران بنی‌اسراییل را به جای حضرت عیسی، درهم و دینار پرستان عرب را به جای حضرت محمد (ص)، و معاویه را به جای علی می‌آرایند!
آنان کسانی هستند که هنگامی که خدا به یادشان آورده می‌شود، قلوب آنان که به آخرت ایمان نیاورده‌اند دَرهم می‌شود، و هنگامی که غیرخدا به یادشان انداخته شود، ناگهان خوشحال می‌گردند «وَ اِذا ذَکِرَ اللهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ اِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ اِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ». اگر به ظاهر هم از یاد خدا شادمان شوند، لکن قلبشان از حقایق دَرهم می‌گردد.
ممکن است بعید به نظر آید که چگونه می‌تواند یاد خدا موجب ناراحتی شود! اما این حقیقت نه تنها در مردم دور از شناخت و معرفت وجود دارد، بلکه کسانی هم که مراحلی از دانش‌های حرفه‌ای را پیموده‌اند، نیز از یاد خدا و حقایق و از یاد مردان الهی رنج می‌برند. این همان انحراف علمی است که به جای تقوای علمی، درون بیشتر متفکر نماها را فرا گرفته است، بالاخص وقتی که افزایشی در مراتب قدرت خود مشاهده کنند.
احساس قدرت در اشکال مختلف آن، حتی در شکل قدری از شناخت‌های گسیخته از هم، سبب فرورفتن و جست و خیز در سطوح روانی برای انکار آیات الهی شده است. این همان استکبار و طغیان‌گری نسبت به واقعیات است که دامنگیر اکثر مردم حتی در روشن‌ترین حقایق گشته است. این بیماری همواره معلول نارسایی مغزی و اختلال روحی نیست بلکه عوامل اصلی، سهل انگاری نسبت به تنظیم برنامه حیات الهی، عدم توجه به ضرورت شکوفایی نیروهای باطنی و غوطه ور شدن در لذت‌ها و سرخوشی‌هاست، که جریان اصیل محاسبه حیات الهی را مختل می‌سازد.
گروهی به علت انحرافات و خودکامگی‌ها با شیاطین دمساز شده و راه تباهی در پیش گرفته‌اند، ایشان هدایت را در زندگی برای خود طوری تفسیر نموده‌اند که بتوانند آن را مبنای اصلی زندگی خود محاسبه کنند. البته آن هدایتی که برخاسته از مشتهیات نفسانی ایشان است که می‌خواهند با فریفتن خود و دیگران به آرزوهای حیوانی خویش نایل آیند.
این گروه به خروج از مسیر انسانیت اکتفا نکرده می‌خواهند با گمان و پندار بی‌اساس، حرکات ضدانسانی خود را هدایت جلوه دهند و اصول و قوانین الهی را که معیار تشخیص نیک از بد و حق از باطل است، بر هم زنند و موجودیت خود را توجیه و تفسیر نمایند «اُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ وَ اُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» . آری قرآن مجید، غفلت را یکی از اوصاف پست انسان به شمار می‌آورد، تا آنجا که غافل را پست‌تر از حیوانات گوشزد می‌نماید.
غفلت، آن تاریکی ذهنی است که به سبب بی‌توجهی و اهمیت ندادن به موضوع و عدم تفکر و تعقل در آن، حاصل می‌گردد. اما کمال اهمیت و توجه و تفکر نسبت به موضوع، چراغی در ذهن می‌افروزد و انسان را از تاریکی نجات می‌دهد. به سبب غفلت است که قلب از فعالیت‌های اصیل، راکد می‌گردد و چشم آیات خدا را نمی‌بیند و گوش حقایق را نمی‌شنود؛ در این مقام است که اعراض از حقیقت و امتیازات آن، شروع می‌شود.
البته مراد از رکود قلب و بازماندن چشم و گوش از فعالیت، نه اختلال طبیعی اعضاء، که از دست دادن آگاهی و هشیاری و تعقل و وجدان است، که انسان را تا حد حیوانات و پست تر از آن تنزل می‌دهد. اگر این نیروهای باطنی شکوفا نشود و در جهت ضد اصول و قوانین انسانی به فعالیت افتد، همه در راه تخریب حیات الهی خود و دیگران استخدام می‌گردد. مثلاً قدرت که یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی است، موجب تخریب خود قدرت و دیگر امتیازات می‌شود؛ علم به جای این که برای راهنمایی استخدام گردد، در جهت افزایش مراتب جهالت به کار می‌رود.
آری غفلت آن پدیده‌ای است که نیروی حسابگری انسان را فلج می‌کند و هیچ قانونی را برای وی ضروری و مبنای حساب و محاسبه مطرح نمی‌کند. غافل چون همیشه در خواب است، نیروهای انسانی را نیز مرده می‌بیند، او فکر نمی‌کند از خاری که می‌کارد، گل نخواهد چید. او همیشه خار را می‌بیند، غافل از آن که این خار کشته خود اوست.
الهی همه ما را از خواب غفلت بیرون آر، ما را به بیماری غفلت مبتلا مساز.
الهی نهال‌های عشق خود را در دل‌های ما بنشان. ای باغبان ازلی، این نهال‌ها را برای رسیدن به اشجار و ثمرات طیبه، به آب تعالیم عالیه آبیاری فرما.
الهی دل ما را به انوار علم و معرفت در حد اعلی منور فرما. الهی روز ملاقات، چشم ما را به شهود جمالت روشن فرما.
الهی عنایت فرما که رکن محکم توحید و معرفت، اقامتگاه ما باشد. بارالها در این ساعت مقدس نام ما را در صف سعداء به شمار آر.
الهی طاعات ما را در مقام علیین به درجه مقبولیت برسان. پروردگارا برای ما یقینی عنایت فرما که هر شک و ریب را دافع و رافع شود.
یا مُنجِی الْهالِکینَ، ای نجات دهنده به هلاکت افتادگان؛ یا مُجیبَ الْـمُضْطَرّینَ، ای اجابت کننده دعای پریشان حالان؛ یا کَنْزَ الْـمُفْتَـقِرینَ، ای گنجینه فقیران، ما سائل و گدا و فقیر درِ تو هستیم.
یا جابِرَ الْـمُنْکَسِرینَ، ای جبران کننده دل شکستگان؛ یا مَأْوَی الْـمُنْـقَطِعینَ، ای مأوای از همه بریدگان؛ الهی ما از همه بریده‌ایم، دل شکسته‌ایم.
یا ناصِرَ الْـمُسْتَضْعِفینَ، ای یاری کننده ضعیفان؛ الهی ضعیفیم، فقیریم؛ یا مُغیثَ الْـمَکْرُوبینَ، ای فریادرس ستمدیدگان؛ یا حِصْنَ اللّاجّینَ، ای حصار محکم پناه آورندگان.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.