بیعلاقگی، تردید و ضعف ایمان 2009/12/15
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
نعمتهایی که خداوند تبارک و تعالی به کسی کرامت فرموده، نباید چنان تصور شود که حتماً در اثر تزکیه نفس و عبادات و طاعات اوست.
اگرچه طاعت، تزکیه و تصفیه در اعطاء نعمت مؤثر است و خداوند تبارک و تعالی قدرت اختیاریه به بشر کرامت فرموده که میتواند خود را به مقام اعلی علیین برساند و در آن سیر نماید و یا برعکس تا اسفلالسافلین تنزل یابد، اما اعطاء همه نعم را باید از ناحیه حق دانست که از کرامت لایتناهی خود عطا میفرماید نه در مقابل عبادات و طاعات او.
محبوبین الهی در مناجات و راز و نیاز خود مقر و معترفند که آنچه از رحمت به آنان کرامت شده، همه از رحمت و فضل بیمنتهای حق است و خود را شایسته آن نمیدانند. آری باید در پیشگاه الهی خود را در حکم عدم دانست، چنان که محبوبین الهی خود را در درگاه خدا دست خالی دانستهاند.
قابل انکار نیست که خداوند تعالی چه نعمات بزرگی به سالکین طریق حق و عارفین الهی کرامت فرموده است. آنان همگی باید اقرار نمایند که سزاوار این نعمتها نیستند و از درگاه الهی مسئلت کنند که در اثر شمول کمال توفیق، سزاوار این نعمت گردند.
اما در قبال این همه نعمت و کرامت، سستی و بیحالی برخی سالکین ناشی از چیست؟ عموماً منشأ اصلی سستی و کاهلی، ضعف و یا فقدان ایمان و شک و تردید است. البته اینها قاعدتاً از ساحت سالکین الهی بدور است، اما ممکن است به علت نوسانات قلبی، حالات معنوی انسان تغییر یابد، که ناشی از عدم تفکر و تعقل است.
سالک الهی باید در کلام بزرگان و تعالیم عالیه آنان بسیار تفکر و تعقل کند، تا از انواع و اقسام حملات خصم به توفیق حق مصون ماند. پارهای حملات ممکن است انسان را به رنج و مشقت اندازد و برخی دیگر از حملات، لذات کذایی در انسان ایجاد کند. البته مشقات و رنجهایی که در اثر حملات به انسان میرسد، زود گذر است و باید تحمل کرد، هم چنان که لذات آن نیز زودگذر بوده و باید به کلی از آن منصرف شد. در نتیجه بعضی حملات خصم، ممکن است حتی حظ و لذات کذایی به شکل عبادت در نظر آید و انسان با عبادت فریفته شود.
عشق و علاقه سبب میشود که انسان احساس خستگی نکند، لذا غالباً سستی ناشی از عدم عشق و علاقه است. راه ایجاد عشق و علاقه، کنار گذاشتن منیت و خودخواهی و کبر و غرور است. علت دیگر سستی، شک و تردید است. شک و تردید نسبت به حقایق اگر در مقام تحقیق و به جا باشد، قابل تقدیر است و در صورت نابجا بودن، باید آن را معالجه کرد. محبوبین الهی در مقام احتجاج به منکرین میفرمودند: تو منکر توحید و معاد هستی و من معتقد به آن، اگر اجل فرا رسد و حق با تو باشد، من چیزی از دست ندادهام. اما اگر آنچه من میگویم حق باشد، تو در آن موقع چه میکنی؟!
ای سالک بیا خویشتن را از این وادی حیرت رها ساز، خود را از ورطه هلاکت شک و تردید خارج کن، که شک و تردید هم حد و حدودی دارد. دهها سال وقفه و سکون اختیار کردن، آن هم به خاطر این که در نقطهای شک بر او عارض شده! این مصداق همان بیماری روانی «اَثّاقَلْتُمْ اِلَی الْاَرْضِ» است.
چرا در شک فروماندهای، از اهلش بپرس، قرآن را از اهل آن بپرس اما با اخلاص نه با غرور و توهین، که پرسش هم مراتبی دارد. با اخلاص در مقام توبه بپرس تا برای تو جواب گویند، و با ادله و براهین عقلیه و منطقیه و نقلیه، ترا هدایت کنند و از عالم شک در آورند.
آری حق و باطل روشن است، اما ادراک آن بصیرت میخواهد. تو سمع باطن نداری، و یا مراتب شنوایی باطنیات بسیار ضعیف است. کسی که در عالم شک بسر میبرد از خود اراده و تصمیمی ندارد؛ مانند تخته پارهای است که امواج سهمگین دریا او را از این سو به آن سو میبرد، او چطور میتواند تصمیم بگیرد! سخن و کلامی که از لسان محبوبین الهی و اولیاء خدا جاری میشود، ظاهراً کلام آنان و باطناً کلام حق است که از لسان آنان صادر میگردد.
در دانشگاه و مکتب ربوبی و عالم حقیقت، نباید هر حکم و امری را بدون دلیل و برهان پذیرفت. آیه صریح قرآن مجید است که «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»: اگر واقعاً درست میگویید، به صدق گفتارتان دلیل و برهان بیاورید.
اولی این است که در هر مسئلهای شک و تردید رخ داد، سالک آن را پرسش نماید و بدون دلیل و برهان نپذیرد. اما نکته باریک اینجاست که هر مسئله و مطلبی برای خود دلیل و برهانی دارد . ادله و براهین مختلف است و انواع و اقسامی دارد؛ ادله ظاهری و ادله باطنی.
برای اثبات حقانیت مطالب و موضوعات ظاهری، ادله و براهین ظاهری لازم است. اما موضوعات و مطالب باطنیه، مشابه مطالب و موضوعات ظاهریه نیست و در مقام اثبات صحت و عدم سقم، محتاج به ادله و براهین باطنیه است. البته نظر این نیست که در مطالب و موضوعات باطنیه، براهین ظاهریه اقامه نشود، لکن دلایل و براهین ظاهریه بدان معنی قادر به اثبات صدق مطالب و موضوعات باطنیه نمیباشد، مگر این که توأم با براهین و دلایل باطنیه گردد.
اگر اقامه ادله و براهین باطنیه به وسیله لسان ظاهری شود، حداکثر در حد اشارات و اجمالات است و نمیتواند به تفضیل باشد. لذا افرادی که سیر آنها در مراحل باطنیه نبوده و مراحل تزکیه و تقوی را طی نکردهاند، آنان به محض استماع دلایل و براهین ظاهریه قانع نشده و به مقام شک و تردید بر میآیند. برای اثبات مطالب باطنیه دلایل و براهین باطنیه لازم است و افرادی که سیر آنان در معنویات است و مراحل تزکیه و تصفیه و تقوی را پیمودهاند، به محض اشارات، از ناحیه دیگری به گوش دل موفق به استماع براهین باطنیه میگردند، و در مواقعی حتی محتاج به استماع ادله ظاهریه ولو به طریق اجمال هم نیستند. چنین سالکانی هر کدام به توفیق حق، شجره طیبهای هستند با شاخ و برگ و اثمار الهی.
سالک باید مراقب بوستان قلب خود باشد و از اشجار طیبه آن مواظبت نماید. وقتی در شجره طیبه مختصر ضعفی به برگی از آن رسد، اگر باغبانی کمال تخصص داشته باشد، برای او محال نیست که برگ زرد را تبدیل به برگ سبز نماید. علم ثابت میکند که در اثر کمال تخصص، امکان دارد در یک درخت، برگهای زرد آن را تبدیل به برگهای سبز کرد.
در سایه توجهات محبوبین الهی و بزرگان، در جمع سالکین طریق حق، هر یک از آنان به فنون باغبانی الهی و وظایف و تکالیف آن وارد، و همگی به تکالیف و وظایف خود آشنا هستند و از این لحاظ به تمام معنا به همه اتمام حجت شده است.
علاوه بر باغبانهای الهی، خداوند تبارک و تعالی در نهاد انسان یک باغبان ربانی هم گذاشته، و به او چنان قدرتی داده است که به وسیله آن میتواند برگهای زرد و ناتوان را تبدیل به برگهای سبز کند.
بار الها قبل از این که ما احتیاجات درون خود و نیازهای جامعه را اظهار کنیم، تو آنها را میدانی لکن دوست داری که ما با تو راز و نیاز کنیم و ما نیز دوست داریم که به تو اظهار حاجت نماییم.
الهی به مقربین درگاهت، باغبانی که در نهاد ما گذاشتهای، تخصص او را به کمال مرتبه برسان تا تمام توجهش به اشجار طیبه باشد.
الهی به تو پناه میبریم از اشجار خبیثه، اگر شجره خبیثهای در دل ما هست، آن را ریشه کن فرما و اشجار طیبه را ریشهور نما تا تمام اوراق آن سرسبز و مثمر ثمر باشد. اگر در بین برگهای آن برگهای زردی باشد، به آن باغبان درونی قدرتی ده که در اثر توجه تو برگهای زرد را به برگهای سبز تبدیل نماید.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.