فراگیری علم طب روحی 2009/09/27
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
حضرت صادق (ع) فرموده «کُنْ طَبیüبَ نَفْسِکَ» ای انسان طبیب نفس خود باش. و نیز فرموده: ای انسان تو طبیب خویشتن هستی و دردهایی بر تو بیان شده و برای درمان آن نیز راهنمایی شدهای.
البته این امر آن بزرگواران از ناحیه حق تعالی، بدین معنی نیست که هرکسی تنها با اتکاء به خود میتواند طبیب نفس خود باشد. برای اطاعت و اجرای این امر موالی خود، باید علم طب روحی را از مکتب بزرگان اخذ کرد. بدون مراجعه به مکتب حضرات انبیاء و اوصیاء و در غیبت ایشان حضرت اولیاء، اکتساب این علم امکانپذیر نیست.
بنابراین گرچه ظاهراً حکم بر این است که انسان طبیب نفس خود باشد، ولی در اینجا وظیفه مهم و خطیری برای سالک معین میگردد، و آن مراجعه و اخذ علم طبابت روحی از مکتب بزرگان است.
خودشناسی که سرلوحه تعالیم تمام حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء است، بدون حصول علم طب روحانی امکانپذیر نیست. خودشناس کسی است که طبیب نفس خود و طبیب نفوس دیگران باشد. تنها در این صورت است که خداشناسی که در اصل همان خودشناسی و طبابت نفس میباشد، تحقق مییابد.
سالک بدون رجوع به بزرگان و حضرات اولیاء نمیتواند دریابد که امراض روحی کدامند؛ بسا که به مرض روحی مبتلا گردد و گمان نماید که صحت روحی است. سالک الهی باید این امور را از اطباء حاذق الهی اخذ نماید، ایشان علاوه بر شناساندن امراض روحی، تعلیم سلامت روحی و راه درمان امراض روحی را نیز برای طالبین میآموزند.
پس این که امام صادق (ع) میفرماید «ای انسان تو طبیب نفس خویش هستی و دردهایی برای تو بیان شده و به داروهای آن نیز راهنمایی شدهای» بدینسان است که سالک با اخذ این علم از مکتب اولیاء، امراض روحی خود را از بین برده و بر مراتب صحت روحی خود میافزاید و با چنین خودشناسی به خداشناسی معرفتی میرسد.
قرآن مجید سراسر عالم خلقت و طبیعت و همه واحدهای آفرینش و جریانات خلقت را علایم و آیات و نشانههای وجود پروردگار متعال و درس خداشناسی معرفی مینماید: «اِنَّ فüی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِاُولِی الْاَلْبابِ» و میفرماید «وَ فِی الْاَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنیüنَ». در آیه اول آسمانها و زمین را نشان دهنده آیات الهی معرفی مینماید، ولی در دومی میفرماید که در زمین نشانههایی است برای کسانی که بخواهند به مقام یقین برسند.
آیات الهی در روی زمین بسیار است، لکن اشاره مهم به آیاتی است که بدون مراجعه و تفکر در آنها نمیتوان به وصال خالق متعال نایل آمد و در ردیف اهل یقین محسوب شد. آن آیات عظیمه الهی، در وجود انسانها پدیدار است. در این آیه شریفه و در بسیاری آیات که «فüی اَنْفُسِکُمْ» آمده، مراد انسانها است؛ یعنی علاوه بر توجه به سایر آیات الهی، باید کمال توجه را به آیتهای «فüی اَنْفُسِکُمْ» مبذول داشت.
در آیه شریفه «سَنُریüهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فüی اَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُ» در قبال عالم آفاق و بیرونی، عالم انسانی باعبارت «فüی اَنْفُسِهِمْ» جداگانه ذکر میگردد. بنابراین کمال توجه و تعمق و تفکر باید به آیاتی باشد که در نفس انسان است، زیرا جوهر و چکیده تمام کاینات و همه خلقت در وجود و نفس انسان است.
تنها در اثر مراقبتهای نفسی است که چشم باطنی انسان باز و بصیرت او به حد کمال میرسد. در این مقام است که میتواند عالم اعلی را با دیدگان دل مشاهده نماید. این مشاهده باطنی و کمال توجه، نصیب کسی است که طبیب نفس خود باشد. چنین فردی میتواند غرایز نفسی و نیروهای عقلی و حرکات صعودی و نزولی باطنی این نیروها را مشاهده نماید و امراض نفس خود را معالجه کند.
آری حرکاتی است ظاهری و باطنی هرچند عدهای به علت عدم ادراک، منکر حرکات باطنی هستند. غافل از این که حرکات ظاهری بسیاری وجود دارد که انسان نمیتواند بدون ابزار و وسایلی آنها را مشاهده نماید تا چه رسد که هر فردی بتواند با دیدگان ضعیف دل خود، حرکات صعودی و نزولی باطنی را مشاهده کند.
علم امروز ثابت میکند که هیچ چیز در عالم در دو لحظه به یک حالت نیست، ولو به ادراک و احساس کسی درنیابد. زیرا همه حرکات محسوس نبوده و حواس انسان تا حد معینی میتواند حرکات ظاهری را احساس نماید. هریک از حواس سامعه و باصره و لامسه بدون ابزار و اسباب تنها میتواند بین دو حد معین آنها را ادراک کند و درک ماوراء یا مادون آن حد برایش امکانپذیر نیست.
بنابراین بسیاری از حرکات ظاهری برای بشر قابل ادراک نیست، به طوری که امواج و اصوات زیادی در فضای پیرامون ماست ولی جز با وسایلی مناسب، همانند گیرنده رادیویی نمیتوان آنها را ادراک کرد. در امواج صوتی، انسان نمیتواند فرکانسهای پایینتر از ۱۶۰۰۰ و بالاتر از ۳۲۰۰۰ را بشنود. همچنین حرکت ژنها و اتمها و ذرات تشکیل دهنده اتمها و یا حرکت جایگزینی سلول تازه به جای سلولهای مرده، محسوس و مشهود بشر نیست، هرچند از نظر علمی ثابت گردیده که حالت و وضع کنونی بدن غیر از حالت ساعت قبلی است.
غرایز حیوانی و نیروهای عقلی اتصالاً در حرکت و در حال تضعیف و یا تقویتاند ولی محسوس نیستند. حتی امکان دارد بسیار از حیوانات حرکاتی را احساس کنند که برای بشر امکانپذیر نیست، مثلاً موش امواج با فرکانس زیاد تا۰۰۰/۴۰۰ را میشنود. البته ممکن است به جهت توجه و تعلیم خاصی، انسان همه حرکات جزیی و کلی ظاهری و باطنی را مشاهده و ادراک نماید.
طبیبان قلوب بعضی اوقات به اذن و اراده خدا حرکات جزیی و کلی ظاهری و باطنی را درک میکنند. حضرت سلیمان (ع) به فرموده قرآن مجید، با جنود خود از محلی میگذشت، احساس کرد که مورچهای به مورچگان دیگر فرمان میدهد که بروید و در لانههای خود مخفی شوید که مبادا جنود سلیمان (ع) شما را پایمال کنند.
خداوند متعال به آن بزرگوار منطقالطیر و منطق سایر حیوانات را تعلیم فرموده بود. امروزه علم ثابت میکند که شاخکهای مورچگان همانند فرستنده و گیرنده بوده و بدین وسیله مافیالضمیر خود را به همدیگر میرسانند.
آری سفرای الهی و بزرگان، حرکات لاهوتی و ناسوتی را مشاهده مینمایند. در حقیقت کسی میتواند حرکات باطنی را درک کند که تزکیه نفس داشته طبیب نفس خود باشد، و شرافت و عظمت نفس خود را بداند و کرامت الهی و بزرگواری آن را حفظ کند. حضرت هادی(ع) میفرماید: کسی که احساس شرافت معنوی نفس خود را نمینماید، از شر نفس او ایمن مباش. حضرت علی (ع) فرمود: کسی که ادراک و احساس بزرگواری و عظمت و شخصیت نفس خود را نمود، برای او مبارزه با نفس آسان است «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ».
انسان در عین واجد بودن حالات حیوانی، دارای روح الهی و ملکوتی است. خود حقیقی همان نور ملکوتی است نه خود و من حیوانی و از خصوصیات بشر، جدال درونی بین من حیوانی و من عقلی و الهی اوست، که از آن تعبیر به مبارزه نفس و عقل نمودهاند.
نتیجه غلبه امیال حیوانی بر اراده اخلاقی، احساس شرمندگی و شکست است، و حاصل پیروزی اراده عقلی و اخلاقی، احساس عزت و کرامت انسانی. لذا سالک با مبارزه با نفس نباید بگذارد که میدان بدست نیروی حیوانی افتد وگرنه در اثر حکومت مطلقه نفس، انسان خود حقیقی را فراموش میکند.
کسی که بر وجودش جز مشتهیات نفسانی و حیوانی حکومت نکند، او خود الهی را فراموش مینماید «وَلا تَکُونُوا کَالَّذیüنَ نَسُواللهَ فَاَنْسیهُمْ اَنْفُسَهُمْ». حضرت علی(ع) در این زمینه تعبیر جالبی دارد، میفرماید: من تعجب میکنم از مردمی که وقتی چیزی را گم میکنند، سر از پا نمیشناسند ولی وقتی خویشتن خود را گم میکنند، به دنبال آن نیستند!
کسی که طبیب نفس خود باشد، غرایز عقلی و نفسی را شناخته، حرکات آنها را مشاهده میکند و میداند که این دو هرگز با یکدیگر موافق نمیباشند. غرایز حیوانی همانند کانالهایی انسان را به سوی این جهان میکشند و کسی که پی غرایز نفسانی رود، نفس خود را گرامی نخواهد داشت. اما افرادی که نفس خود را گرامی میدارند، خود واقعی را دریافته، تن به رذالت و پستی و خواری نمیدهند، از صفات رذیله مبرایند، نه غیبت میکنند و نه تکبر و حسد میورزند. آنان به خوبی میدانند غیبت ناشی از ناتوانی است و تکبر و حسد از حقارت نفس نشأت میگیرد، چنان که امام صادق (ع) میفرماید: «ما مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ اِلّا لِذِلَّهٍ وَجَدَها فیü نَفْسِهِ» هیچ فردی تکبر نکرد مگر به خاطر احساس حقارتی که در نفس خود نمود.
تکبر با خود واقعی، یعنی با روح الهی و نور ملکوتی سازگار نیست. صاحب خود واقعی از معارف حقه و علم الهی خشنود میشود و از این نور ملکوتی که از عالم رحمت است، استقبال مینماید و خود صاحب جود و کرم است. در این مقام است که ارزشهای معنوی و الهیه او معنی پیدا میکند، زیرا اخلاق الهی در اسلام براساس خودشناسی و محور خداشناسی است.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.