ضرورت استاد در سلوک 2009/09/21
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
سالکین حقیقی آن پروانههای شمع ازلی هستند که کمال آمادگی را برای سوختن در راه شمع ازلی دارند؛ آنان مسافرین طریق کعبه وصالند. آری مرد خدا، خدا خواهد که حسن مطلق است. تنها سوختگان شمع ازلی میتوانند آن حسن مطلق را مشاهده کنند نه هر کسی. دنیا و عقبی مظهر جمال و جلال اوست. اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرینتر است. کسانی میتوانند آن حسن مطلق را مشاهده کنند که به دیده حق نگرند «اَلْعارِفُ یَنْظُرُ بِنُورِاللهِ». هر ذائقهای نمیتواند این شیرینی را درک نماید، تنها عاشقان حسن مطلقاند که این شیرینی را به ذائقه باطنی خویش درک نمودهاند؛ این موفقیت از آن عارفان طریق حق است.
بشر، انسان ظاهری است، خود کلمه بشر بدان دلالت دارد، چه بشره روی آشکار شیء و صورت ظاهر آن است. این که گویند این معنی بر قلب بشر خطور نکرده، یعنی انسانهای ظاهری از آن بیخبرند نه اهل باطن.
روز قیامت، حجابها برخیزد و معنی واقعی «تُبْلَی السَّرائِرُ» روشن گردد؛ باطن اینجا، ظاهر آنجاست لذا از اینجا به این حقیقت پی توان برد که سبب شقاوت و سعادت انسان، خود انسان است. آخرالامر مردم به دو قسم تقسیم میشوند: قسمی شقی و قسمی سعید «یَوْمَ یَأْتِ لاتُکَلَّمُ نَفْسٌ اِلّا بِاِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعیüدٌ فَاَمَّا الَّذیüنَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فیüها زَفیüرٌ وَ شَهیüقٌ … وَ اَمَّا الَّذیüنَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّهِ خالِدیüنَ …» جنت، مظهر جمالی و دوزخ، مظهر جلالی است. شؤون حق هم هدایت و هم ضلالت است؛ هدایت را بالذت و ضلالت را بالعرض.
سالک اگر بخواهد در دنیا و عقبی در ردیف سعداء به شمار آید، نیازمند است که به رهبری کامل اقتدا نماید و از او پیروی کند و الا سقوط برای او حتمی است. انسان کامل مقتداست و حرکات جزیی و کلی او سرمشق دیگران است. انسان کامل قبله کل در حرکات استکمالی انسانهاست، بلکه ثمر شجره طیبه وجودیه و ایجادیه است. عارفانی که برای آنان است حساب یسیر «فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیüراً».
درکات در سقوط و هبوط است «اِنَّ الْـمُنافِقیüنَ فِی الدَّرْکِ الْاَسْفَلِ مِنَ النّارِ» این است شأن و مقام آنان که سقوط کردند؛ آنان اهل تفکر نبودند و دوستی بیگانه را بر دوستی حق برگزیدند.
بالاترین دوست انسان، خدای تبارک و تعالی، حضرت انبیاء و اوصیاء هستند. بعد از این دوستان حقیقی، بالاترین دوست انسان، ادراک معقولات است. هیچ دوستی بالاتر از ادراک معقولات برای انسان نیست. بهشت با آن همه نعم و زنجبیل و سلسبیل، جز ادراک معقولات نیست؛ و دوزخ با آن همه عقاب و اَغلال، جز عدم ادراک معقولات نیست.
ادراک معقولات، معلول علم الهی است.کسی که فاقد این علم گردد، تفکر الهی و رسیدن به معقولات برای او ممکن نخواهد بود. تحقق آن علم به تقوی و تزکیه است، آزادی به علم زودتر برخیزد از عمل بدون علم، چه نتیجه عمل بدون علم، جز رسیدن به محسوسات نیست. علم قوت قلب است، حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: «قَلیüلُ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثیüرِ الْعِبادَهِ» کسانی که درماندهاند از عدم علم ماندهاند.
خودبینی که از صفات ذمیمه است، معلول عدم علم الهی است؛ بزرگان فرمودهاند که خودبین خدای بین نشود. از خود به خود رهایی نتوان یافت. کسی که به این بیماری روحی مبتلا شود، هم در دنیا و هم در عقبی میسوزد «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُقُوا الْعَذابَ».
مبتلایان به بیماری مالیخولیا از مشاهده صور هولناک در هراسند، مانند نائمی که خوابهای آشفته و هولناک ببیند، که ناشی از قوه متخیله است که در صقع ذات متمثل میگردد. او میخواهد فرار کند و در گوشهای پنهان شود تا از چنگال این صور هولناک رهایی یابد، چون بدانجا رسد همه را در آنجا جمع بیند. غافل است از این که او از خود فرار میکند، و از خود به خود، رهایی نتوان یافت. سالک طریق الهی در هر آنی به استادی کامل و عارف نیازمند است، اگر بی استاد کامل و بی دلیل راه رود، به مقصد نخواهد رسید.
از عارفی پرسیدند از کلمات بزرگان، انسان را چه فایده؟ فرمود: قوت دل و ثبات قدم و تجدید عهد را به مقام تحقق درآورَد. گفتند بر این مؤکِّدی از قرآن داری؟گفت بلی «کُلّاً نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْباءِ الرُّسُلِ مانُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ» و نیز بزرگان فرمودهاند «کَلِماتُ الْـمَشایِخِ جُنُودُ اللهِ فüی اَرْضِهِ».
آن گمگشتگان وادی ضلالت «وَلکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتیü فِی الصُّدُورِ» را خبری نیست که خدا را بندگانی است که به سبب انقیاد محض، به مقام «قابَ قَوْسَیْنِ» رسیده و در سرّ «اَوْ اَدْنی» از هستی خود گذشته و دیده بصیرت را به کحل «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی» مکحّل نمودهاند؛ نور جمال صمدی، روح ایشان گشته است.
این طریق را بدون دلیل نمیتوان پیمود، خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید «قالَ لَهُ مُوسی هَلِ اتَّبِعُکَ عَلَی اَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً». حضرت رسول اکرم (ص) نیز فرمود «الشَّیْخُ فüی قَوْمِهِ کَالنَّبِیِّ فüی اُمَّتِهِ». شقی کسی که این راه را بی دلیل و بدرقه رود «اَوْلِیائی تَحْتَ قِبابüی لایَعْرِفُهُمْ غَیْرüی».
در سلوک راه دین و وصول به عالم یقین، از شیخ کامل راهبر ره شناس، از اولیاء خدا و علمای ربانی، گزیری نیست. حضرت موسی (ع) با آن مقام و منزلت نبوت و درجه رسالت و اولوا العزمی، ابتدا ده سال ملازمت خدمت حضرت شعیب را باید، تا آن شایستگی مطلوب حاصل شود. با این که پیشوایی دوازده سبط بنی اسرائیل را دریافته بود، بار دیگر در دانشگاه حقیقت، تعلم علم لدنی از حضرت خضر را باید و به جهت التماس ابجد، متابعت او باید کرد.
آن معلم الهی، اولْ حرف الف و باء «اِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیüعَ مَعِیَ صَبْراً» تعلیم داد. مفتون و مغرور، کسی که پندارد میتواند با اتکاء به خود و به قدم بشری این راه را طی کند، غافل از این که راه کعبه صورت را بیدلیل و بدرقه نتوان رفت، تا چه رسد طی مراحل کعبه وصال را «هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ». حضرات انبیاء و اولیاء این طریق را به قدم دل رفتند، نشان یک قدم ظاهر در این طریق نمایان نیست.
اگرچه در بدایت هدایت نه به پیغمبری حاجت است نه به امامی و شیخی، و آن تخم طلب جز به تأثیر نظر عنایت در زمین دل نیفتد، لیکن هرکجا آن تخم افتاد، در پرورش آن به پیغمبری یا امامی یا شیخی حاجت افتد.
سالک اندر این راه، اول نه نظر دارد و نه قدم، چه ابتدا او را از دروازه ظلومی و جهولی بیرون بردند تا هیچ کس از خود لاف بینایی و شناسایی این راه نزند.
چنان که طریق ظاهری را سرّاق و قطاعالطریق بسیار است، زخارف و مقامات دنیا بدون تقوی، هوی و هوس و نفس و شیاطین نیز رهزنان این طریقند، لذا بی بدرقه راهبر واقعی سلوک نتوان کرد. در این راه عقبات بیشمار است، چه بسیاری از فلاسفه و دانشمندانی که به علم خود بالیده و تنها رَوی را اختیار کردند و دین و ایمان به باد دادند.
سعادتمند آنان که در حمایت مشایخ کامل، آن هادیان الهی، سلوک کردهاند و بر سر جمله آفات و عقبات رسیده، دانستهاند که هر طایفه از اهل هوی و بدعه را از کدام راه به دوزخ میبرند، و خود به سلامت عبور کردهاند.
وجه دیگر این که سالک از ابتلا و امتحان گوناگون ناگزیر است. راهنمای راه است که با کلام باطنی خویش، طلب و صدق و ارادت را در ایشان به وجود آورد، و ملالت و فترت را از طبع ایشان بیرون برد و به عبارات و اشارات لطیف، داعیه شوق در دل سالکین پدید آورد، لذا هر لحظه تبعیت سالکین نسبت به شیخ خویش فرض است.
دیگر این که ممکن است رونده را علل و امراضی در نهاد پدید آید و مزاج طلب و ارادت انحراف پذیرد و به طبیب حاذق روحانی حاجت افتد تا ازالت آن امراض به ادویه خاص کند تا استطاعت سلوک امکانپذیر گردد، و الا در عقبهای چنان ماند که دیگر سلوک نتواند کرد و مانند عدهای از روندگان در مقامی وامانده و به علتی و آفتی معلول گردد. پس شیخ کامل باید که سالک وامانده را رهایی داده و او را تشویق نماید تا دیگر باره سالک به راه افتد و الا چنان در بند مانَد که روی خلاصی نبیند.
دیگر این که ممکن است سالک در این راه به بعضی مقامات روحانی رسد و روح او از کسوت مادیت مجرد شود، انوار صفات حق بدو پیوندد و صفات ذمیمه در زهوق آید و «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» محقق گردد و چون آیینه دل صاف شده، انوار الوهیت در آن متجلی گردد. اما به سبب اندک غفلتی نظر عقل ادراک آن نکند، که اگر در این هنگام تصرف ولایت استاد او را دستگیری نکند به سقوط بیانجامد. آری نباید غفلت ورزید که به سبب غفلت، هزاران افراد صادق در این راه منقطع شدهاند.
و نیز ممکن است وقتی روندهای را ظاهراً یا باطناً نمایشهای غیبی حاصل شود. استادی باید مؤید به تأییدات الهی و عالم به علم غیبی و تأویلات رحمانی، چنان که حضرت یوسف به خدای خویش گفت «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنüی مِنَ الْـمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنüی مِنْ تَأْویüلِ الْاَحادیüثِ» تا کشف حال او کند و معلم و رهبر او شود و الا معرفت مقامات او را حاصل نخواهد شد.
اگر کسی تمسک به کلام بزرگان کند و نقد واقعه خویش به محک بیان شافی ایشان زند، از این راهزنان در امان خواهد بود. اما کسانی که از تعالیم عالیه بزرگان محروم ماندند، راهزنانْ راه طلب ایشان زنند.
سالکی که به قدر قوه قدم خویش بیدلیل رود، مسافت یک مقام از مقامات را به سالها قطع نتواند کرد. لیکن شیخ بال و پر ولایت بر او بندد و مقامی را که به عمرها نتوانستی رفت، بر شهپر همت هادی الهی به اندک روزگاری قطع کند و در عالمی که طیران نتوانستی کرد، طیران نماید. آری راهبر کامل درواقع عالم معناست و سالکین باید نور معانی را در او جستجو کنند.
ای سالک اهریمنان در کمیناند که موانعی در راه تو ایجاد کنند. استاد الهی را دریاب که در دل تو درخت صفا و معرفت برویاند و نسیم معرفت در مرغزار سینه تو بوَزانَد؛ راه دور را نزدیک نماید و ترا از قید دنیا و عقبی برهاند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.