صالحان و مصلحان اجتماع 2009/09/03
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
بزرگان در باب اولیاء حق در حیرتند که چگونه سخن گویند! آیا از حضرات انبیاء و اوصیاء سخن بر زبان رانند یا از نوامیس مقدس زمان غیبت!
چنان که حضرات انبیاء و اوصیاء در زمان خود مردم را به صراط مستقیم ارشاد مینمودند، در زمان غیبت هم حضرات اولیاء، این نوامیس مقدس، سالیان دراز شب و روز به ارشاد مردم پرداخته، چه شداید و آلام، چه مصائب و تلخیها و ناکامیها، و چه ناملایمات و ناگواریهایی را که تحمل کردند.
درود بر شما ای اولیاء حق که در زمان غیبت وظایف محوله خویش را در حد کمال انجام دادید «اَنَّ لَهُمْ اَجْراً حَسَناً» و «فَضْلاً کَبیراً» درباره شماست. درود بر شما ای حضرات اولیاء که در هر عصری مردم را به صراط مستقیم دعوت مینمایید. صراط مستقیم حق را به طالبین نشان داده و راه رسیدن به سعادت ابدی را به مردم تعلیم میدهید، درود بر شما.
یکی از وظایف مهمه مؤمنین درخواست هدایت از خدای تبارک و تعالی به صراط مستقیم است. اولیاء خدا در غیاب حضرات معصومین (ع) مردم را به راه راست هدایت نموده و صراط مستقیم را به مردم نشان میدهند.
صراط معانی مختلفی دارد، قسمی از این معانی مربوط به عالم مادی است و قسمی مربوط به دار عقبی. معانی قسم اول نیز تقسیم میشود به معانی مادی و معنوی. معنای ظاهری صراط، راه و طریق است اما در معنی راه و طریق نیل و وصول به هر شیء و یا به هر هدفی را صراط آن شیء و هدف نامند. پس آنچه به وسیله آن میتوان به هدف رسید، صراط آن هدف است. اما صراط مستقیم را با صراط غیرمستقیم فرق بسیار است.
بعضی چنین پندارند که به راه مستقیماند، غافل از این که در انحراف بوده آن راه آنان را به سعادت نمیرساند، و سقوطشان از مقام انسانیت حتمی است. راه حق و صراط مستقیم، آن راهی است که حضرات انبیاء و اولیاء نشان میدهند. کسانی که غیر آن را میجویند، پروانهای را مانند که روزنه آتش را روزنه نجات پندارد. افرادی که راه نفس و شهوت را برگزیدهاند، سقوط آنان حتمی است. طی صراط مستقیم و رسیدن به مرتبه کمال انسانیت، مستلزم طی مراتب تکامل است.
گرچه امروزه کلمه تکامل بر سر زبانها است، اما بسا که معنی واقعی تکامل و صراط مستقیم را ندانند. کمال انسانیت و آدمیت در رسیدن به قرب الهی، آن منبع کمال ازلی است. از اینرو خدای تبارک و تعالی صراط مستقیم را به انسانها نشان میدهد، اما تشریح آن را باید در کلام بزرگان جستجو کرد.
امر است که طالبین برای درک معانی، با رغبت و توجه تمام به راسخون در علم و در غیاب ایشان به نوامیس مقدسه مراجعه کنند تا به مقام عبودیت و قرب الهی نایل آیند «وَ اَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ» بدون عبادت و اطاعت، ورود به صراط مستقیم الهی و رسیدن به مقصد و مقصود حقیقی امکانپذیر نیست.
حضرات انبیاء و اوصیاء بیش از همه از درد جامعه بشریت آگاه بودند. لذا یکی از وظایف مهم هر مسلمانی آگاهی از درد مردم و نیازهای مادی و معنوی جامعه بشریت است. حضرات اولیاء همواره بیش از دیگران از درد جامعه آگاهند، و موظفند در این سمت و منصب خطیر الهی که به عهده ایشان واگذار شده به وظایف خویش عمل کنند، وگرنه در پیشگاه الهی با مسؤولیت عظیمی مواجه هستند.
آری حضرات اولیاء باید نه تنها از درد مردم شهر و کشور خود، که از درد تمام انسانها به خصوص از نیاز معنوی آنان آگاه باشند. کلام ایشان نماینده میزان اطلاع و آگاهی ایشان از دردهای مادی و معنوی جامعه است؛ آنان این آگاهی و اشراف خود را به وسیله تقریر و تحریر به جامعه میرسانند.
اولیاء خدا علاوه بر این که از دردهای معنوی و روحی انسانها آگاهند، به کیفیت و چگونگی بهبود امراض روحی نیز در حد کمال واقفند. چه وظیفه مرد الهی تنها این نیست که از درد جامعه باخبر باشد، بلکه باید طرق مداوای آنها را نیز به مردم تعلیم دهد.
مردان الهی علاوه بر آگاهی از درد و عیوب و نقایص جامعه، راه درمان و چاره آنها را نیز نشان میدهند. آنان صالحانند و خدای تبارک و تعالی منصب صالحیت را از دو جهت به ایشان کرامت فرموده است: یکی تلاش در اصلاح خود و دیگری کوشش در اصلاح جامعه. فردی که تنها در اصلاح خود میکوشد، هنوز صالح نیست.
ظاهراً افراد بسیاری موفق به تألیف کتابهای ارشادی شدهاند، ولی در میان هزاران نویسنده و مؤلف، چه قلیلاند آنان که در پیشگاه الهی صالح شناخته میشوند، که هم در اصلاح خود کوشیده باشند و هم در اصلاح جامعه. اکثریت آنان اگرچه انتقاد کرده و کم و بیش درد جامعه و مشکلات و عیوب مردم را بیان کردهاند، لکن راه درست درمان و اصلاح را نشان ندادهاند.
اما مردان الهی یا صالحون علاوه بر آگاهی و شناخت دردهای جامعه، درمان آن را بهتر از همه دانند و راه معالجه را عملاً نشان دهند تا جامعه از این امراض روحانی و مهلکه نجات یابد. درود بر آن مردان الهی که در ردیف صالحان و مصلحان قرار گرفتهاند.
مردان الهی علاوه بر این که مأموریت دارند که اوامر و احکام الهی را به مردم برسانند و آنان را به راه حق و هدف اصلی راهنمایی کنند، مأموریت دیگر آنان انذار از عذاب الهی و ابشار به نعمتهای اوست.
برطبق آیات صریح قرآن، مأموریت حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء، بالاخص در غیاب حضرات اوصیاء از وظایف مهم اولیاء، رساندن احکام الهی و بشارت به نعمتهای الهی و ترسانیدن از عذاب اوست. از جمله میفرماید: قرآنی که از ناحیه خدای تبارک و تعالی بر تو نازل شده «لِتُنْذِرَ قَوْماً ما اُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ» وظیفه تو این است که بترسانی و هشدار دهی گروهی را که پدرانشان نیز انذار شده بودند.
بعضی مفسرین «ما» در آیه شریفه «ما اُنْذِرَ آباؤُهُمْ» را «ما» نافیه دانستهاند، یعنی پدرانشان بیم داده نشدند. گویند این آیه مربوط است به شش صد سال حد فاصل رحلت حضرت عیسی و ظهور حضرت رسول اکرم (ص) که پیغمبر مرسلی نیامد.
اما این تعبیر و تفسیر نمیتواند به حق و منطبق بر واقع باشد، زیرا آن بزرگوار نواب و اوصیایی داشت که انذار و ابشار مینمودند. مگر این امور وظایف اوصیاء و اولیاء نیست؟ مگر وظایف اولیاء نیست که مردم را بترسانند و به نعمتهای الهی بشارت دهند؟!
تفسیر دیگر این گونه بیان شده که در این آیه شریفه «ما» موصوله است؛ یعنی همچنان که آباءشان نیز بیم داده شدند، لکن از جمله «فَهُمْ غافِلُونَ» معلوم میشود که آباء و اجدادشان غافل شده و هشیار نگشتند. بنابراین، این آیه محدود به آن فاصله مذکور نیست، بلکه مربوط به همه افرادی است که از اول خلقت در قبال انذار الهی هشیار نشده و نترسیدند.
مأموریت دیگر مردان الهی بشارت است که میفرماید «وَ یُبَشِّرُ الْـمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْراً حَسَناً»: بشارت ده کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح میکنند که برای آنها اجر نیکویی است؛ و این که «وَ تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْـمَلائکَهُ اَلّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»: ملائکه بر آنان نازل شده گویند نترسید و محزون نشوید، شادمان شوید به جنّتی که خدای تبارک و تعالی برای شما وعده داده است.
مراحلی را که حضرات انبیاء و اوصیاء طی کردهاند، امروز بر اولیاء است. بر ولیّ خداست که حقایق را به مردم برساند، درد جامعه را اظهار نماید و درمان آن را نشان دهد، آنان را از عذاب الهی بترساند و به نعمتهای الهی بشارت دهد.
همان طوری که در گذشته افرادی از انذار حضرات انبیاء و اوصیاء و اولیاء نترسیدند، امروزه نیز در قبال انذار حضرات اولیاء هشیار نشده، بلکه بر علیه ایشان اقدام مینمایند. چنین افرادی ایمان و حیات قلبی خود را از دست داده، تیرگی قلبیشان به مرحلهای رسیده که قرآن میفرماید: «سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَاَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ …» برابر است بر ایشان چه بترسانی ایشان را و یا نترسانی.
حضرات اولیاء با صدای رسا حقایق را به جامعه بشریت میرسانند، لکن عده قلیلی از این حقایق استقبال میکنند و اکثریت حیات قلبی خود را از دست دادهاند. کسی که حیات قلبی و بینایی و شنوایی دل خود را از دست داده مگر میتواند حقیقتی را ببیند و یا بشنود؟ «اِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ صُمَّ الدُّعا»: ای حبیب من، تو نمیتوانی حقایق را به مرده بشنوانی و کران را شنوا کنی. قرآن مجید عامل اصلی بدبختی را خود انسان میداند. خدای تبارک و تعالی نعمتی را که به کسی ارزانی داشته از او نمیگیرد، عامل تغییر نعمت خود انسان است «ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً اَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ»: خداوند تبارک و تعالی نعمتهایی را که برای بندگان خود ارزانی داشته، دگرگون نمیکند تا این که آنان آنچه را در نفس خود دارند تغییر دهند. و در آیتی دیگر میفرماید «اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ»: در حقیقت خدا آنچه را با قومی است تغییر نمیدهد تا این که آن قوم عامل تغییر را در خود ایجاد کنند.
ظاهراً کسانی ادعای ایمان میکنند، لکن به محض ادعا نمیتوان کسی را مؤمن دانست. ایمان علایمی دارد و تا آن علایم در کسی پیدا نشود، مؤمن نیست. یکی از علایم ایمان، صبوری و بردباری در برابر ناملایمات و خویشتنداری از امور شهوانی و نفسانی است. مردان الهی و مؤمنین از محرمات و امور شهوانی و نفسانی اجتناب میکنند. مؤمنین واقعی آنانند که فرصتها را غنیمت شمارند و از آن استفاده کمالی برند، آنان در راه کسب علوم و معارف، شب و روز کوشش میکنند.
کسی که نسبت به امور نفسانی خویشتندار باشد، او قلبش از آلایش معاصی پاک و منزه است. فرد پرهیزکار درصدد ارتکاب به محرمات برنمیآید. آن که به رضای حق تحصیل حقایق و کسب علوم و معارف حقه نماید، در روشنی این علم میتواند تیرگیهای معاصی و حتی تیرگیهای مرگ را مشاهده کند.
مرد الهی دارای ایمان و یقین و هشیاری است. مردان الهی و حضرات اولیاء آگاه و هشیارند، هرچند به گمان عدهای چنین به نظر نرسند، لکن آنان در عین هشیاری، در مرتبهای در انجام وظایفی مأموریت دارند.
علامت دیگر از ایمان این است که مؤمن واقعی در غرقاب حکمت فرو میرود. دل اولیاء در اتصال با خداست، لذا از آن منبع ازلی علومی بر دلشان جاری میشود. کلام معرّف متکلم است و مشخص مینماید که از کدام منبع جاری است.
مردان الهی آنانند که از تحولات تاریخ و از حالات گذشتگان نتایج عالی میگیرند. انحراف و فسادی را که ظاهربینان نمیتوانند ریشهیابی کنند که از کجا آغاز شده، صاحبدلان از سیاهی و سپیدی حلقه پایانی امور، میتوانند دریابند که آغاز این حلقه از کدام منبع سیاهی یا سپیدی بوده است.
مردان الهی دارای عدل و انصافند، با نفس خود جهاد میکنند و آن را از افراط و تفریط نگه میدارند، و مردم را هم به این جهاد مقدس دعوت میکنند. آنان با این که دریای رحمند، لکن بیرحمانه ناحق را در هم میشکنند؛ بیصبرانه حق را برافراشته و ستون بداندیشان را برمیاندازند. مدام تشویق و تحذیر میکنند که ای مردم پیش تازید، نزدیک است آن موعدی که هرکس کیفر و پاداش خود را ببیند؛ یا به عذاب الهی دچار شود و یا آن جایزه گرانبها را از دست محبوب ازلی دریافت دارد، آن پاداشی که مخصوص دلباختگان است.
اولیاء الهی آنانند که همواره به حکم الهی عامل هستند و مردم را فرا میخوانند که ای مردم در باب مسائل سست و ناپایدار، و مسائل محکم و پایدار فکر کنید، عبرت گیرید و به مقام حیرت برآیید، آنگاه عبرتها و حیرتها را با حوادث روزگار تطبیق دهید و از این اجتهاد و انطباق، بر دانش خود بیفزایید.
قرآن مجید برای یک زندگی منطقی و انسانی دستور میدهد که حالات گذشتگان مورد تدقیق قرار گیرد «اَفَلَمْ یَسیرُوا فِی الْاَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ …» آیا سیر نمیکنند در روی زمین تا دارای دلهایی باشند که بتوانند تعقل ورزند. از اینرو مردان الهی، طبق فرمان خدا رفتار کرده، آثار مثبت و الهی و نیز آثار سوء و منفی گذشتگان را مطالعه نموده، به تمام معنی میدانند که هر علتی معلولی، و هر معلولی علتی دارد. از یک سو از حالات الهیه و حرکات مثبت ایشان استفاده کرده و در اکمال آن میکوشند و از سوی دیگر در محو آثار منفی فاسدین تلاش میکنند.
اولیاء خدا آن مردان الهی هستند که کمالات و آثار الهی در وجودشان به ودیعه نهاده شده است. کمال سعادت نصیب فردی است که با حسن اختیار و انتخاب، همه ابعاد انسانی او به بهترین وجهی گسترده شده و همه ابعاد شخصیت او شکوفا گردد.
ممکن است زمانی مردان الهی مراحل طریق حق را به حد کمال بپیمایند و به تمام معنی انجام وظیفه کنند، لکن تغییراتی مشاهده نمایند. در این صورت، این نه تغییری نگران کننده، که تغییراتی الهی است «ما نَنْسَخُ مِنْ آیَهٍ اَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها اَوْ مِثْلِها»: هر آیتی را نسخ کنیم یا آن را به فراموشی بسپاریم، بهتر از آن یا مانندش را میآوریم.
البته تشخیص تغییر کیفیت و کمیت خود بابی است، بسا که سالک الهی در قبال انجام وظیفه تغییراتی در موقعیتهای خود ببیند، چنان تغییراتی نشانه سقوط نبوده بلکه حق تعالی میخواهد بهتر از آن را به او کرامت فرماید. لذا مردان الهی در شرایط مختلف در مقابل شداید و آلام صبر نموده و در حد کمال وظایف خود را انجام میدهند. حرکات آنان همه از روی عقل الهی است و هرگز مغلوب احساسات نمیشوند. در جایی که باید تندی کنند، تندی کرده میدانند که در آنجا مدارا معصیت است. مردان الهی حقایق را به مردم اظهار میکنند اما «رُواهُ الْعِلْمِ کَثیرٌ وَ رُعاهِ الْعِلْمِ قَلیلٌ» روایت علم بسیار است و لکن رعایت، اندک.
مشعل هدایتی که به ید قدرت الهی فروزان است، بدون تردید طوفانهای حوادث هرگز نمیتواند آن را خاموش گرداند.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.