صاحبان ولایت الهیه 2009/08/23

بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی

کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم

مسؤولیت هرکس در پیشگاه الهی به نسبت عقل و علم و شرایط محیط و تعالیم عالیه دریافتی و قوای باطنی اعطا شده به اوست. ممکن است برخی افراد در شرایطی واقع شده باشند که بیش از بعضی دیگر از حقایق و تعالیم عالیه الهیه برخوردار گردند. لکن اگر هرکدام به نسبت قوا و تعالیم دریافتی حرکت نمایند، مقام و مرتبه آنها در پیشگاه ربوبیت مساوی بوده و یکسان مأجور هستند. اگر گروه اول به نسبت قوا و امکانات خود تحرک چندانی نداشته باشند، هرچند حرکتشان سریع‌تر از گروه دوم به نظر رسد، اما اجرشان از گروه دوم کمتر است زیرا حرکت آنان با امکاناتشان وفق نمی‌دهد.
برخی افراد به مصلحتی ظاهراً نسبت به افراد دیگر مزیت دارند، چنان که علم و قدرت و ادراک فوق‌العاده‌ای به حضرات انبیاء حتی در ایام طفولیت اعطاء شده است، اما آن بزرگواران به نسبت امتیازات اعطایی در درگاه احدیت مسؤول و مأجورند.
بسا افرادی از عالمان که در حدّ انبیاء مأجور گردند، زیرا هرکسی در درگاه الهی به نسبت قوا و استعدادهای اعطایی و تعالیم دریافتی و شرایط محیطی خود، مأجور است. عقل سلیم نیز به ضرورت وجود چنین افرادی گواهی داده و به ترجیح و امتیاز آن معترف است.
بنابراین اگر خداوند متعال از لحاظ ظاهر و باطن عده‌ای را برعده دیگر ترجیح داده، این امتیاز ظاهر یا باطن، دلیل بر مقام اخروی آنان نیست. هرکس می‌تواند با استعدادهای الهی داده شده به او منشأ خیرات و برکاتی باشد و مقامات اخروی را کسب نماید.
در درگاه الهی مقبولیت شرط است و در بازار حقیقت، خریدار قلب سلیم‌اند. هرکه صاحبدل است در آن درگاه با عظمت مقبول است و مقام صاحبان تعقل، از همه بالاتر است. مؤمن محقق در آنجا احبّ است از مؤمن مقلّد.
در واقع مقبولیت یا عدم مقبولیت و نیز مراتب سیر صعودی یا نزولی هر فردی به نسبت کیفیت نیت اوست. البته معرفت به کیفیت دل و مراتب سیر علوی یا سفلی آن، جز برای صاحبان کمال اخلاص یا مخلَصین، برای سایرین مطلقاً امکان‌پذیر نیست.
اگر مراتب سیر صعودی و علوی عارف الهی به حد اعلی رسد، معرفت این سالک واصل در مرتبه کمال بوده و نور آن در قلبش متجلی است. چنین رهروی از مقام خود مجازی یا ورطه هلاکت تفرقه، رهایی یافته و به بحر بی‌کران جمع نایل گشته، در زمره حضرات اصفیاء و در جرگه معصومین قرار گرفته است؛ با این تفاوت که عصمت آنان تکوینی و عصمت آن که به مقام جمع رسیده، تشریعی است.
عصمت نوری است که خالق لم یزل از گنجینه‌های ذاتی خود عنایت فرموده است. مشاهده این مقام جز صاحبان بصیرت را میسر نیست و تشریح و تفصیل و توجیه و تفسیر آن، حتی مخلِصین را نیز نشاید. چه سمع ظاهر قدرت و توانایی استماع ندای قدسی را درباره معصومین ندارد. توجیه و تفسیر این مقام و معرفت به آن، به کلام بسیطیه است نه مرکبه، و کلام بسیطیه در عبارات نگنجد و تفصیل آن غیر اهل معنا را نشاید.
اولیاء خدا آن شخصیت‌های با عظمتی هستند که خدای تبارک و تعالی ایشان را از خلق برگزیده، و خوف آتش دوزخ و طمع بهشت بر دل ایشان راه نیابد «اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ». عشق خدا ایشان را از تعلقات بریده و از تصرفات هوای نفس واخریده، و هرکس را به درجتی قیام داده و بابی از ابواب معانی بر دل ایشان گشوده است. خدای تبارک و تعالی مقام ولایت بر نفس و تصرف بر دیگران را به ایشان عنایت فرموده است.
آنان به لطف حق موفق به انجام اعمال و خدماتی هستند که به مردم نفع رساند و ثمره‌ای را به وجود آورد که مدام گسترش و انبساط یابد و تا انقراض عالم برکاتش به خود آنان هم برسد، و اعمال جماعاتی را که به سبب ایشان به طی راه حق موفق شده‌اند، در ترازوی اعمال خود ببینند. در حقیقت اگر از کسی اثری باقی نماند، گویا به این دنیا نیامده یا بیهوده آمده و بیهوده رفته است.
بعضی اولیاء ظاهراً از مردم کناره‌گیری نموده و به ارشاد آنان اشتغال ندارند، اما باطناً به اصلاح مردم مشغولند و انتظام عالم از آثار برکات آنهاست. مقام آنان در ولایت، مقامی عجیب و غریب است و فقط عده معدودی به حقیقت حال آنان راه دارند؛ آنان مصداق تجلی کمالیه «کُنْ فَیَکُونُ» هستند.
گرچه معنای آیه فوق را برخی آنی الوجود و بعضی ظهور اراده حق تعالی دانسته‌اند، اما معانی گوناگونی در آن جلوه‌گر است و تمامی جلوات آن منشعب از یک نور می‌باشد؛ لکن عارفان کامل جلوه کمالیه آن را با دیدگان دل مشاهده می‌نمایند.
وقتی ایمان و معرفت عارف به کمال رسد، سرانجام روح و کالبد جسمانی او در اثر استیلای نور کمالیه «کُنْ فَیَکُونُ» تبدیل به آن جلوه و نور کمالیه می‌گردد. آنگاه حقیقت معنای «کُنْ فَیَکُونُ» در وجود او متجلی و به توفیق الهی مستغرق دریای جلوات جلوه کمالیه آن می‌شود. مسلماً این معنا ماوراء سایر معانی و مفاهیم آیه شریفه است که در جهات بسیاری ظاهراً و باطناً مشهود می‌باشد.
خداوند متعال گرچه عالم را برای اظهار کمالات وجود و اخراج معانی که در قوه هستی است، به سوی فعل آورده است، اما حکمت بالغه او چنین اقتضاء کرده که بعضی از معانی بی‌واسطه از طرف خود به فعلیت درآید، و بعضی به دست بندگانی صادر شود که از ارکان عالم معنا هستند؛ آنان جامع کمالات و مقاماتند. اشتغال به دنیا آنان را از یاد حق غافل نمی‌کند، در عین اشتغال از آن فارغ بوده و به یاد حق هستند؛ یادی که در خواب هم از آنان جدا نمی‌گردد.
اولیاء خدا چنان یاد حق و معنا به نفسشان رسوخ کرده که نفس آنان بدان منتقش شده است. همانند کاغذی که آن را با هیئت خاصی بریزند و به آن هیئت شکل بگیرد، بعداً خروج از آن شکل و هیئت، مشکل است. یاد حق نفس را از پراکندگی ضبط کرده، نمی‌گذارد که معطل ماند و یا تخیلات فاسد به سراغش آید. آنان هم به یاد حق هستند و هم عملشان به مقتضای یاد حق است، و هیچ امری آنان را از این یاد غافل نمی‌گرداند.
حضرات اولیاء آن شخصیت‌های والامقامی هستند که مراحل و منازل طریق حق را پیموده و راه‌های هموار و ناهموار آن را می‌شناسند. ایشانند که می‌توانند ارشاد دیگران را متعهد گردند. مانند مردی که مراحل و منازل بیابانی را طی کرده و راه‌های هموار و ناهموار آن را شناخته و می‌تواند راهنمای دیگران در آن بیابان گردد، صاحبان ولایت نیز می‌توانند راهنمای دیگران در طریق حق شوند؛ آنان مجذوب و محبوب خدا هستند. مجذوب سالک که محبوب خداست، پس از مشاهده و مکاشفه، قدم در راه مجاهدت می‌نهد و راهنمای دیگران می‌شود.


پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.