علماء و عرفاء، حکیمان الهی 2009/08/21
بیان شده توسط استاد علی الله وردیخانی
کتاب: کعبه جانان - جلد چهارم
عنوان حکمت ظاهراً ورد زبان عام و خاص است، لکن برای اکثریت مردم معنا و مفهوم حقیقی آن آشکار نشده است. عدهای چنین پنداشتهاند که منظور از حکمت، مطالبی است با الفاظ و لغات غامض و کلماتی ظاهراً خوشایند و جذاب؛ بعضی نیز گمان کردهاند که حکمت، پارهای جملات عرفانی یا فلسفی است. امروزه به همین سبک کتب فراوانی به نام فلسفه و عرفان و حکمت وجود دارد، اما کمتر اثری از آثار عرفان حقیقی و فلسفه و حکمت اسلامی در آنها مشاهده میشود.
اغلب افراد پای بند الفاظ و لغاتند، اما شیفتگان الفاظ و اصطلاحات باید بدانند که با این امور هرگز نمیتوانند از محیط مادی به عالم دیگر قدم گذارند. بسا افرادی که در مدت عمر خود موفق به تألیفات زیادی شده و مفتخر باشند که مجلّدات کثیری کتب عرفانی نوشتهاند، ولی متأسفانه موقع ترک این دار فناء، چندان اثری از عرفان و حکمت اسلامی در آنان نباشد.
آری به فرموده حضرت رسول اکرم (ص) کلام، معرف متکلم و حال اوست، اما تشخیص و تمیز کلام هم بابی است. عرفان و فلسفه اسلامی و حکمت حقیقی، ماوراء کتب مرسوم مؤلفین و دانشمندان ظاهری است و در پیشگاه الهی، عارفان و حکیمان حقیقی شخصیتهای دیگری هستند. در بینش الهی، ارزش حقیقی کلام به این است که از روی معرفت و حال قلبی و معنوی باشد.
غذای روح، معارف است و این معارف، مقامات و درجات اوست، جنّت اوست بلکه فوق آن، که بهشت آفرین را یافته است. اگر آدمی روح خود را از معارف باز دارد، در این صورت آن ذخایر آکنده از زخارف شده درکات اوست، این است حقیقت. باید بدانیم که قلم ردّ بر معرفت فکری زدن و خط بطلان بر منشورات براهین عقلی کشیدن، در حقیقت خط بطلان بر هستی خویش زدن است.
تحصیل یقین به مطالب حقیقیه به حکمت است و آن بر دو گونه است: یا به نظر و استدلال و یا به تصفیه و استکمال.
نظر و استدلال، شیوه اهل نظر است و ایشان را علماء و حکماء خوانند. بزرگان فرمودهاند در تحصیل حکمت بکوشید، زیرا مبنای پیشرفت عقلی به احتجاج و استدلال است و آن بر سه قسم است: برهان، خطابه و مجادله احسن. چنان که خدای تبارک و تعالی در قرآن مجید میفرماید: «اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْـمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْـهُمْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ»: بخوان به راه پروردگارت به حکمت و موعظه حسنه و مجادله کن با ایشان با آنچه بهتر است.
و اما تصفیه و استکمال در تحقق حکمت، شیوه اهل فقر است، همان فقری که حضرت رسول اکرم (ص) فرمود «اَلْفَقْرُ فَخْری» که ایشان را عرفاء و اولیاء خوانند. گرچه هر دو طایفه حکمایند لکن فاصله مابین طایفه اول و ثانیه بینهایت است. طایفه ثانیه به موهبت خدای تبارک و تعالی فایز به درجه کمال شدند و از مکتب خانه «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً» بهرهمند گشتند. ایشانند که به وراثت انبیاء که صفوت خلایقند، اقرب و اولییند.
آری عرفاء و اولیاء آن مردان الهی هستند که به توفیق حق از ناحیه اعلی به آنان حکمت اعطاء شده است. گرچه حکمت معانی مختلفی دارد، لکن معنای اصلی آن یعنی علمی که وسیله رسیدن انسان به کمال سعادت است. وقتی خداوند تبارک و تعالی به فردی حکمت عطا فرماید، به او علمی کرامت نموده که هم وسیله رسیدن او به سعادت است، و هم به او این سمت و مقام اعطا شده که میتواند عده کثیری را به سعادت نایل گرداند.
علم حکمت به افرادی اعطاء میشود که مراتب حکمت نظری و عملی را طی نمودهاند. از اینرو بزرگان فرمودهاند: علمی که در واقع نقش مؤثری در زندگی و سعادت انسان دارد، همانا دو علم حکمت نظری و حکمت عملی است.
بنابراین شخصیتهایی که به آنان مقام مأموریت ارشاد مردم کرامت شده، افرادی هستند که در دانشگاه الهی مراحل عالم حکمت نظری و عملی را طی نموده و فارغالتحصیل دانشگاه حکمت الهی هستند. اگرچه این امر ظاهراً معلوم و آشکار نیست و هرکسی نمیتواند آن تعلیم و تعلّم را مشاهده نماید.
آری اولیاء خدا در مکتب آن محبوب الهی تعلیم دیدهاند که فرمود: من آن کوه بلندم که سیل علوم و معارف الهی از من سرازیر میگردد. همان طور که حضرت مولای متقیان فرمود: من در دامن حضرت رسول اکرم (ص) پرورش یافتم و هر روز ابوابی از علوم الهی به روی من گشوده شد، مردان الهی نیز تربیت یافتگان خاص آن مکتباند. استاد آنان، استاد ظاهری نیست، بلکه تعالیم عالیه و باطنیه به آنان میرسد.
سیل علوم و معارف که از کوهسار بلند وجود اوصیاء سرچشمه میگیرد، از سینه اولیاء خدا جاری و سرازیر میشود و جویبارهای علم را تشکیل میدهد. چنان سیل عظیمی که ایستادگی در قبال آن محال است، و تنها هرکسی به نسبت پاکی قلب خود میتواند از کنارهها و سواحل آن تا حدی برخوردار گردد. اما اسیران نفس و دنیا، چگونه میتوانند مردان الهی را بشناسند و از کلام مقدس آنان استفاده نمایند؟! حرکات غیرالهی آنان سبب شده که گمان کنند که در صف اول نیکانند «وَهُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»، و عدهای نیز عمداً حق را انکار میکنند.
فردی که هدفش خودنمایی و جلوهگری است، آیا او خویشتن خود را نمیشناسد؟ «بَلِ الْاِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَهٌ» انسان به نفس خود بصیر و بلکه بصیره است. چه در اینجا «ه» نه تاء تأنیث که تاء مبالغه است، همانند اطلاق کلمه علامه به دانشمندی در مقام مبالغه در علم و دانش او. «وَلَوْ اَلْقی مَعاذیرَهُ» هرچند اعمالش را از دیگران مخفی دارد و ظاهراً با عذرهایی خود را پاک نشان دهد، اما از خود که نمیتواند بپوشاند. آیا او به آن ساعت آخرین توجه دارد، یا به خاطر اسارت در نفسانیت و به طمع جاه و مقام، فکر نمیکند که ساعتی هست؟!
آیه شریفه فوق که انسان را به کیفیت قلب خود توجه میدهد، در جهات مثبت هم صادق است، لذا از این بابت هم هرکس به نفس خود بصیر است.
مردان الهی آن شخصیتهای والامقامی هستند که مراحل علم حکمت نظری و حکمت عملی را طی کرده و تحت تعالیم حق و حضرات اولیاءاند. همان طور که حضرت مولای متقیان (ع) میفرمود: من بوی وحی و نبوت را همیشه استشمام مینمایم، حضرات اولیاء نیز بوی حق و حتی بوی حقیقت وحی و نبوت را استشمام میکنند. البته در شامه مادّی آن قدرت نیست که بوی حقیقت و علوم لدّنی را استشمام نماید، اما شامه باطنی و ملکوتی و لاهوتی میتواند بوی حقایق را ادراک نماید.
برادران حضرت یوسف موقعی که از مصر برگشته و پیراهن او را برای حضرت یعقوب میآوردند، «فَلَمّا فَصَلَتِ الْعیرُ» حضرت یعقوب از فاصله چند فرسنگی با قاطعیت تمام فرمود «اِنّی لَاَجِدُ ریحَ یُوسُفَ»: من بوی حقیقت یوسف را درک مینمایم. در محفل مقدس مردان الهی نیز یک نکهت الهی، یک عطر باطنی وجود دارد.
حضرات اولیاء آن مردان الهی هستند که شب و روز در پی تجسس درّ گرانمایه علم الهی هستند. آنان به خوبی این تعلیم را فرا گرفتهاند که ارشاد انسانها با علم حکمت است و آنان شایستهترین افراد برای تحصیل علوم حکمیهاند. چنان که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود «اَلْحِکْمَهُ ضالَّهُ الْـمُؤْمِنِ فَحَیْثُ وَجَدَها فَهُوَ اَحَقُّ بِها»: حکمت گمشده مؤمن است، پس هرکجا بیابد، فراگیرد که او از همه بدان شایستهتر است. حضرت مولای متقیان(ع) نیز در تشریح این جمله مقدس فرمود «اَلْحِکْمَهُ ضالَّهُ الْـمُؤْمِنِ فَاطْلُبُوها وَلَوْ عِنْدَ الْـمُشْرِکِ»: حکمت گمشده مؤمن است پس آن را بطلبید و لو نزد مشرکان باشد. چه بسا مطالب حکمیه را مشرک هم بتواند حفظ نماید، اما حفظ مطالب حِکمی بدون عمل، حکمت نیست.
آری ممکن است کسی از حکمت بهره چندانی نداشته باشد، ولی حقایقی را متذکر گردد. یا فردی که پایبند مذهب نیست در کلامش برخی معانی باشد که خود او به آن توجهی نکرده است. همچنین امکان دارد شخصی عین حقیقت را بنویسد ولی خود او به آن حقایقی که اقتباس یا استعمال نموده و یا در لحظهای به قلبش خطور کرده، کاملاً پی نبرد. لذا امر است شنونده یا خواننده در آن کلام حکمتی سیر نماید تا از نتایج آن، هم خود و هم سایرین فیضیاب شوند.
ممکن است پارهای مطالب را یکی دو قرن پیش بزرگان نوشته باشند و در آن جملهای از تعالیم حضرات معصومین (ع) را تشریح نمایند که در آن زمان مورد فهم و استفاده واقع نگردد، ولی آیندگان بهره ببرند.
قلوب شکسته، مظهر قدرت الهی است. حضرات اولیاء که مظهر اعلای اسماء و صفات الهی هستند، مراتب شکستگی قلبشان در حد کمال است. چشمههای علوم و معارف از سینه مردان الهی جاری است و کلام آنان باران رحمت الهی است، اما کو آن طالب حقیقی، آن صاحب فطرت و قلب پاک؟ کو آن صاحبان تزکیه و تهذیب که در پیرامون این مشعلهای فروزان الهی بنشینند؟
خوشا به آن پاکدلانی که با کمال عشق و علاقه از این مشعلهای فروزان الهی کسب فیض مینمایند، و میدانند به هر قلبی که این مشاعل فروزان پرتو افشانی نماید، هرگز طوفان جهالت به آن راه نیابد.
پینگ و دیدگاه ها هر دو بسته شده اند.